eitaa logo
از لاک جیغ تا خدا
2.8هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
4.3هزار ویدیو
56 فایل
﷽ حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ ️ ارتباط با ما👇 @R_Nurzade لینک کانال روانشناسی ما👇 @Roghaye_nurzade لینک پیام ناشناس👇 https://daigo.ir/pm/sOgMoT
مشاهده در ایتا
دانلود
بـــانو ویژگۍها؎جسمانۍزن🦋 ازاسراࢪاوستـــ☝️🏻 ️ وحجاب✨ حافظ‌اسراࢪزیبایۍها؎زن‌است🔒 پس‌مبادا‌اسراࢪخود‌ࢪا🔮 برنامحرمان‌افشاڪنۍ🔥 ڪه‌اسراࢪخودࢪانادیده‌انگاشته‌ا؎🥊🍂 🌱 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
|🤨💔| بهترین حرفے ڪه راجب حجاب فهمیدم اینه:👇🏻 اگر شمارا به 1400 سال قبل میبرد.... برهنگے شمارابه عصر خواهد برد....😌✋🏻 انتخاب با خودت😉🚶🏻‍♂️ 🌱 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
23.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای تحول فاطمه خانم طاهری🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
از لاک جیغ تا خدا
بسمه تعالی خاطره.....قسمت دوّم پدربزرگ خدا بیامرزم مرد مومنی بود. همیشه تمام نمازها را در وقت اوّل
🌺 یاحکیم 🌺 از دوران پنجم ابتدایی به خاطر سخنان آموزگاران مومن، و همچنین علاقه ذاتی‌ام به حجاب و چادر، خیلی علاقه داشتم چادری باشم. افرادی که در قسمتی از سرنوشت من بودند، نسبت به علاقه زیادم به آخرت، دچار حیرت می‌شدند. یکی از آن‌ها دختری چادری بود، که مفهوم چادر را به درستی درک نمی‌کرد، او به جای تشویق به حجاب، با حرف‌های بیهوده، فرد را به پوچی و ناامیدی می‌کشاند. در شهر ما، مدرسه دبیرستانی وجود دارد، که چند سالی حجاب چادر به صورت قانونی در آن، به اجرا در آمد‌. و دانش آموزان ملزم به رعایت حجاب کامل یعنی چادر بودند. تعدادی از همین افرادی که چادر به سر داشتند، خوب مسئله حجاب در ذهن‌شان جا نیفتاده بود. و به احکام الهی نعوذبالله، مطابق با نفس خود عمل کرده یا اعتنا نمی‌کردند. نفس این دختران با وجود محیط مذهبی شهر ما، هنوز به درک والایی از معنای چادر نرسیده بود. و در سال هزار و چهارصد هم باز چادر را درک نکردند. هدف از این عرایض توهین به قشر خاصی نیست. بلکه هر کسی که دوست دارد نام مسلمان را در تمام عمر خویش داشته باشد، باید معنای حقیقی اسلام را همراه با اسم آن درک کند بالاخره به اوّل راهنمایی رفتم، و با خانم رضایی معلّم محجبه درس پرورشی آشنا شدم. خانم رضایی رفتار خوبی با من داشت. و به خاطر پوشیدن لباس‌های مناسب، و رفتار متین مرا دوست داشت. من هم بیشتر معلّم‌های خود را دوست داشتم. در میان دانش آموزان کلاس، دو نفر به شدّت مرا آزار می‌دادند. هنوز هم آثار حرف‌های تمسخر آمیز آن‌ها، در ذهنم مانده است. به هر حال بعد از گذر چند سال معلوم نیست چه بر سر آن‌ها آمده است‌. فقط اینکه هرکس کمرو باشد، نباید از کسی بترسد‌. بیشتر ترس‌ها زاییده ذهن خود ماست. و ما باید با خواندن نماز، دعا کردن و توکّل بر خدای سبحان بر تمام ترس‌های خود پیروز بشویم‌. در کلاس اوّل راهنمایی دختری مهربان و نجیب، به اسم اعظم درس می‌خواند. بعد از عید و نزدیک پایان دوره اوّل تحصیلی، اعظم خانم برایم دفتر ساده شصت برگی خریده بود. و من از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجیدم. من برای اوّلین بار از آن دفتر، به عنوان دفتر شعر استفاده کردم، و تا یکسال با جان کندن، اشعار بدون قافیه یا بدون وزنی نوشتم. ولی گاهی هم وزن داشت. بیشتر اشعار حالت پراکنده داشتند. ولی دکلمه و کلمات آهنگین‌شان، برای خودم لِذَّت بخش بود. یادم است آرزو داشتم با قهرمان ملّی آقای رضا زاده هم دیدار کنم، ولی به صورت آرزو در میان اوراق برگه‌های ساده دفترم، ماندگار شد. شعر هایم کلمات محدودی داشتند، و من نتوانستم آن‌ها را برای قهرمان ملّی کشورم ارسال کنم. ✍️ به قلم.....ن. ق ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
از لاک جیغ تا خدا
🌺 یاحکیم 🌺 از دوران پنجم ابتدایی به خاطر سخنان آموزگاران مومن، و همچنین علاقه ذاتی‌ام به حجاب و چاد
🌺 بِسمِ اللهِ النُّور 🌺 کلاس دوّم راهنمایی معلّم ادبیّات ما، آقای رحیم زاده بودند. آقای رحیم زاده، به بانوان احترام زیادی می‌گذاشتند. و من در کلاس ایشان با وجود کمرویی زیاد، باز هم آسایش داشتم. هرگز و هرگز هیچ رنجشی از ایشان به دل نگرفتم. هرگز در بین دانش آموزان تبعیض قائل نشدند، و از من به اندازه توانم فقط انتظار داشتند. و به من حتّی یکبار نگفتند، باید نمره بیست بگیری، و یا نخبه کشوری باشی. آقای رحیم زاده تسبیح قهوه‌ای رنگی داشت، که با آن به دانش آموزان شلوغ و بازیگوش، هشدار می‌داد. به این صورت که تسبیح پلاستیکی را، به پنجره می‌کوبید، و هرکسی که حواسش به درس نبود. از جا می‌پرید. شیوه‌های درس دادن ایشان، شبیه گردهمایی در سازمان یونسکو بود. کلاس سوّم راهنمایی با مفهوم نماز جماعت آشنا شدم. خیلی مایل بودم به مسجد جامع شهر برای خواندن نماز بروم. ولی یا در مدرسه باید حاضر بودم، و در نمازخانه مدرسه نماز می‌خواندم. و یا وقتی شیفت صبح بودیم، باید زنگ آخر که می‌خورد به خانه برمی‌گشتم، و در خانه نماز می‌خواندم. در مدرسه، درباره حضور در مساجد خیلی کم صحبتی می‌شد. و دانش آموزان کمتر از آداب مسجد اطلاع داشتند. خانم صادقی، (دبیر دینی) احادیث و روایات زیبایی از چهارده معصوم علیهم‌السّلام، برای ما بیان می‌کردند. و قسمت دوّم اطلاعاتم در مورد دین اسلام را، مدیون ایشان هستم. چهارم ✍️ به قلم....ن. ق ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
35.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 نماهنگ | دوست داشتنی 🎙با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی 🌸هفتمین شرکت کننده چالش 🌸 🌸ارسالی از یسنا خانم 🌸 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
6.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸هشتمین شرکت کننده چالش 🌸 🌸ارسالی از دوست خوبم لعیا خانم🌸 ملاقات استاد پناهیان با جوان که در آستانه مرگ بود ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ارسالی از یکی از اعضای پرو پاقرص کانال مون🌸 خودشون عرض کردند از خودم ننوشتم😎 هدیه به همه شهدا به خصوص مدافعان حرم حضرت زینب سلام الله علیها صلوات🌸 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوباره صبح جمعه و غروب شد نیامدی💔 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
AUD-20211029-WA0010.mp3
7.37M
رفقا دم غروب هست باهم زیارت آل یس بخونیم ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
♥️🍃« ﷽»🍃♥️