eitaa logo
از لاک جیغ تا خدا
2.9هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
4.2هزار ویدیو
52 فایل
﷽ حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ ️ ارتباط با ما👇 @R_Nurzade لینک پیام ناشناس👇 https://daigo.ir/pm/sOgMoT
مشاهده در ایتا
دانلود
‏می‌تونست مثل خیلیا که کشور رو دچار هزینه کردن و مدال شجاعت و سکه گرفتن و از مردم عذرخواهی هم نکردن بگه"من خودم صبح جمعه فهمیدم"،ولی یه تنه آبروش رو فدای نظام کرد و مسئولیت اشتباه بقیه رو گردن گرفت و حالا روسفید شد. جواب همه‌ی اون تهمت‌ها هم بمونه اون دنیا... ✍رویا رحیمی ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
*🔷یاالله یا زهرا سلام الله علیها🔷👆 🔆بخـــــوان 🍀 ۱۱ 🍀 به نیت رفع موانع ظهور مولا صاحب عصر 🌹وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ ۚ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا و بگو: «حق آمد، و باطل نابود شد؛ یقیناً باطل نابود شدنی است!»* ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقاجان یا امام باقر علیه السلام شهادت امام باقر علیه السلام تسلیت باد 🖤🥀 @Roghaye_nurzade
30.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بوقت حاج قاسم کلیپی از بیانات رهبر انقلاب و توصیه شنیدنی شهید حاج‌قاسم سلیمانی به حضور میلیونی مردم در انتخابات ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
۲۰ گیگ اینترنت داخلی (ویژه پیام رسان های داخلی) همراه اول رایگان به مناسبت انتخابات 👇👇👇 *100*673# ❤️بفرستید برای همه❤️ ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
بچه های ایرانسل :
*5*1#
۲۰گیگ اینترنت رایگان ویژه پیام رسانهای داخلی ♥️بفرستید برای همه❤️ ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
 گزارش خبرنگار راهیان نور، روایتی واقعی از زندگی یک زائر راهیان نور که توسط شهید شاهرخ ضرغام متحول شده است را تقدیم شما مخاطبان میکنیم. مذهبی نبود، اما به شدت به مادرش وابسته بود . وقتی مادر فوت کرد همه گفتند: این دختر از این داغ می میرد. شب خواب می بیند حضرت زینب(س) سرش را به دامن گرفته و او را نوازش می کند و همزمان مصیبت کربلا را به او نشان می دهد و می فرماید : تو ، مادرت فوت کرده است اما ببین ما چه کشیدیم و با این حال، خدا را شکر می گوییم . و سپس حضرت زینب (س) با صحبت کردن او را آرام می کند. نمی دانست آن خانم کیست تا اینکه طفلی کوچک صدا می زند؛ عمه بیا، بابایم را در قتلگاه کشتند. با شنیدن این حرف می فهمد آن خانم، حضرت زینب(س) بوده است.  بعد از آن خواب، کم کم شروع کرد به عوض شدن و طوری در مسیر تحول پیش رفت، که نماز شب جزء واجباتش شد! آنچنان که اگر شبی آن را به جا نیاورد انگار داروی زنده بودنش را نخورده است. دختری از تبار تجمل و رفاه به جایی رسید، که مهریه اش 12 سکه به نیت ائمه شد.  می گفت : با تمام این تغییر و تحولات ولی باز هم حس می کند یک خلا در زندگی دارد اما نمیداند آن خلا چیست! تحصیلاتش را تا مقطع دکترا ادامه داده است ولی می گفت : بهترین کار برای یک خانم، خانه داری است.  یک روز در دانشگاه یکی از دوستانش دو کتاب به او نشان می دهد و می گوید یکی را انتخاب کن. عنوان کتاب ها زندگی نامه شهید ابراهیم هادی و شهید شاهرخ ضرغام بود. او کتاب شهید شاهرخ ضرغام را انتخاب می کتد و بعد وسوسه می شود که آن را بخواند. شروع به ورق زدن و خواندن می کند. به آخر کتاب که می رسد متوجه شد که در حال خودش نیست و به شدت منقلب شده است. حس کرد گمشده اش را یافته، و به دنبال بافتن نشانه ای از شهید، آدرس راهیان نور را به او می دهند.  شماره تلفن دوستانی که عازم دیار نور بودند را می یابد و التماس کنان می خواهد با آنان راهی این سفر شود . به او گفتند ؛ اصلا نیازی به التماس نیست و میتوانی بیایی. این شد که سال قبل در اوج خلوتی راهیان نور و در اوج شلوغی درس و دانشگاه، امتحانات را رها کرده و راهی راهیان نور شد تا گمشده اش را بیابد. سفر یک روزه اش تبدیل به یک هفته شد. آنقدر ماند تا فهمید اینجا همان جایی است که گم کرده بود. الان دختری که روزگاری تفکری از جنس لاک جیغ داشت، به جایی رسیده که همه او را به عنوان یک دختر ولایی می شناسند. دختری که آنقدر برای چادر حرمت قائل است که به واسطه همین چادر و تحول عمیقش، چند نفر مسلمان شده اند و اینها را نیز به مسیر خود دعوت کرد. مثل اینکه دست یکی را بگیری و آن یکی دست همه را زنجیروار بگیرد و یکی یکی به مقصد برساند . خواندن این داستان را از دست ندهید🥰 https://eitaa.com/banomahtab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 واکنش جلیلی به توهین ابتکار 🔹جلیلی در جمع مردم قم: این ملت از هر حادثه‌ای، حماسه خلق کرده است. این ملت حادثه تلخ فقدان رئیس جمهور را به یک حماسه خلق کرد. کسانی که پنجه به آفتاب کشیده و به شهید رئیسی جسارت می‌کند بدانند که این ملت حافظ آبروی شهید رئیسی است. ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مهم‌ترین راه زمینه‌سازی ظهور در کلام امام باقر علیه‌السلام ⭕️ چرا امام زمان(عج) ظهور نکرده⁧اند؟! ⭕️ چطور یاران امام زمان(عج) را بشناسیم؟ ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
*🔷یاالله یا زهرا سلام الله علیها🔷👆 🔆بخـــــوان 🍀 ۱۲ 🍀 به نیت رفع موانع ظهور مولا صاحب عصر 🌹وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ ۚ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا و بگو: «حق آمد، و باطل نابود شد؛ یقیناً باطل نابود شدنی است!»* ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کامبیز مهدی‌زاده، داماد حسن روحانی : خیلی خوشحالیم که قالیباف و جلیلی همین شرایط سخت را داشته باشند و تنش میان آن‌ها بالا باشد تا نامزد موردنظر ما پزشکیان برنده انتخابات باشد. 🔸تنهامسیری شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/63963136Ca672116ed5 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خدایا شاهد باش که امروز اگر تمام تلاش خود را انجام می‌دهیم تا دکتر جلیلی رای بیاورد،نه از روی تعصبات و گرایشات سیاسی و نه از جهل به نقاط مثبتِ دیگر نامزدهای انتخاباتی است... بلکه از روی تحقیق و داشتن حجت شرعی به این رسیده ایم که دکتر جلیلی می‌تواند ذیل رهبریِ حضرت آقا ما را به تمدن نوین اسلامی برساند تا مردمی شیرینی تحقق دستورات اسلامی را بچشند.... 🖍 محمدمسلم وافی ۲۵ خرداد ۱۴۰۳ ━🍃❀💠❀🍃━═••• ✅ جهت پیگیری اخبار انتخاباتی👇 @vafimoslem ۰۹۱۰۴۴۴۱۴۱۲ ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
ادامه ی راه ابراهیم... نیاز به اسماعیل دارد... _ 🇮🇷 بزرگترین کانال هواداران دکتر سعید جلیلی @drjalilinews @drjalilinews ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✔️در این قضیه همه مکلف اند! ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
به زودی در مناظرات 😂 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
﷽ 🔴 چیست؟ ▪️یوم‌الترویه یک روز قبل از روز عرفه است؛ یعنی روز ذیحجه که در گذشته، حاجیان در این روز برای صحرای عرفات آب برمی‌داشتند که وقتی به مشعر و منا می‌روند، همراه‌شان آب باشد. یوم‌الترویه یعنی روزِ آب برداشتن و ذخیرۀ آب. ▪️یوم‌الترویه روزی بود که حسین علیه‌السلام با ترک مراسم حج، سفر به کربلا را آغاز کرد. اما در این روز چه اتفاقی افتاده است؟🤔 ☟☟ ☟☟ یوم‌الترویه روزی بود که امام حسین علیه‌السلام در مکه در میان حاجیان حضور داشتند، ولی به‌جای اینکه مثل سایر حجاج آماده شوند که به عرفات بروند، عمرۀ وداع به‌جای آوردند و با ترک مراسم حج، سفرشان به کربلا را آغاز کردند. ▪️اینکه امام حسین علیه‌السلام وسط حاجی‌ها از صف حج بیرون آمد و به سمت کربلا رفت، و حاجیان در آن سال خونبار، عافیت‌طلبانه حسین علیه‌السلام را تنها گذاشتند، خیلی معانی دربردارد❗️ ▪️مردمی که به فرزند پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله تأسی نکردند، اولاً در واقع مقدمات قتل اباعبدالله ‌الحسین علیه‌السلام را فراهم آوردند، و ثانیاً مقدمات نابودی خودشان را در عرصه‌های مختلف فراهم کردند. ✅ یوم‌الترویه ترجیح جهاد بر عبادت عافیت‌طلبانه را فریاد می‌زند/ ▪️باید مناسبت این روز را احیا کنیم، ️ما باید اشارات باعظمت این روز را دریافت کنیم؛ با زنده کردن یاد یوم‌الترویه می‌توان تفاوت عبادت واقعی با عبادت قلابی و عافیت‌طلبانه را بیان کرد. ▪️یوم‌الترویه که آغاز علنی شدن غربت امام حسین علیه‌السلام است، ترجیح جهاد بر عبادت عافیت‌طلبانه را فریاد می‌زند. وای بر مردمی که امام خود را در نبرد با دشمن دین، تنها گذاشتند و به عبادت پرداختند. 📝 ثبت نام برای اربعین را در یوم‌الترویه انجام دهیم؛ همزمان با شروع حرکت حسین علیه‌السلام به کربلا چقدر خوب است که مردم بساط ثبت‌نام برای اربعین را، به ماه محرم و ایام نزدیک اربعین موکول نکنند، بلکه در یوم‌الترویه در هیئت‌ها ثبت‌نام کنند و مقدمات سفر به کربلا را فراهم کنند.👌🏻 👈🏼 این یعنی: «در همان لحظه‌ای که امام حسین علیه‌السلام به سمت کربلا حرکت کرد، ما هم در همان موقع می‌خواهیم برای کربلا ثبت نام کنیم.» این نوعی همراهی با کاروان حسینی است. ▪️یاد این روز باید احیا شود؛ غریبی امام حسین علیه‌السلام فقط مال روز عاشورا نیست، امام حسین علیه‌السلام در یوم‌الترویه غریب شدند. چرا که وقتی حرکت خود را آغاز کردند، فقط تعداد اندکی همراه ایشان آمدند و بقیه مشغول کار خودشان بودند.⚠️ ✍🏻 استاد پناهیان اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـد و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
گاندی می گوید: اكثر انسانها حتی جسارت دور ريختن لباسهايی كه مدتهاست بدون استفاده در كمدهايشان آويخته شده را ندارند!! بعد از آنها توقع داريم كه باورهای غلطی را كه قرن هاست در ذهنشان زنجير شده است به راحتي كنار بگذارند و دور بريزند ...!!! جهل نرمترين بالشی است كه بشر ميتواند زیر سر خود را بگذارد و آرام بخوابد ... !! @Roghaye_nurzade
⊹ حجـــــابـــــ... تورا منع نمی کند✖⇦❤️‍🩹 ⊹ 🌱 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
53.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برنامه 💖 از لاک جیغ تا خدا 💖 ماجرای تحول در زندگی ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
از لاک جیغ تا خدا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان از جهنم تا بهشت💗 قسمت چهل وهشتم 🍃خاطرات زینب 🍃 عمو و زن عمو اومدن تو و عمو سوت
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان ازجهنم تابهشت 💗 قسمت چهل ونهم با مرور اون روز تنها چیز عجیب اصرار عمو به این رابطه بود شاید باید یکم برم جلوتر... درست یک ماه بعد. روزی که...... ...خاطره نوشته شد...✍🏻 با دیدن اسم آرمان رو گوشی بستنی رو از دهنم بیرون میکشم و رو به ترلان میگم: اوه. آرمانه . ترلان: خب جواب بده دیگه. زود باش. دکمه قرمز رو به سبز میرسونم و جواب میدم_ جونم؟ آرمان_ سلام عشقم. خوبی؟ _ میسی نفشم. توخوفی؟ آرمان_ توخوب باشی منم خوبم جیگر . تانیا من من.... _ تو چی آرمانم؟ آرمان من دارم برمیگردم ترکیه . تنها چیزی که شنیدم صدای افتادن گوشی روی زمین بود و ترلان که مدام میپرسید _ تانی چی شد؟ واقعا داشت میرفت کسی که منو عاشق خودش کرده بود ، یا شایدم عشق نبود ولی ... . . تا یه هفته کارم شده بود اشک و گریه. به یاد آرمانی که برای رفتنش فقط زنگ زد از عمو خداحافظی کرد. آرمانی که بعدها فهمیدم زن داشته و ظاهرا من اسباب بازی بودم برای هوس بازی های مردونش. یک ماه از رفتن آرمان میگذشت و من فقط شاهد حرص خوردنای عمو بودم و طعنه هاش که واقعا دل میسوزوند و اولین بار بود که ازش میشنیدم و دلیل این همه حرص خوردنش رو درک نمیکردم. با اومدن آرمان پرونده دوستیم با سیما و دلارام بسته شد و با رفتنش با ترلان؛ که فهمیدم ادامه دوستیش با من فقط به خاطر نزدیکی به آرمان بوده و با رفتن آرمان همه طعنه و تیکه هاش رو انداخت و رفت. و من تنها ترسم از این بود که بابا اینا بویی از قضیه ببرن. چون در کنار همه آزادی هایی که داشتم این مورد تو خونه کاملا ممنوع بود و عمو این اطمینان رو بهم داده بود که قرار نیست کسی چیزی بفهمه... ...................................................... به خداحافظی تلخ تو سوگند، نشد  که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد ...................................................... 🍁نویسنده : ح سادات کاظمی🍁 ... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان ازجهنم تابهشت💗 قسمت پنجاه با دستام سرم رو گرفتم و هق هق گریم اوج گرفت ، کاش.....کاش..... اصلا یاداوری نمیکردم اون روزهای زجراور رو. اصلا چه ربطی به این ماجرا داشت ؟ تنها ربطش میتونست این باشه که..... که..... نکنه عمو همه اینکارارو به خاطر منافع خودش میکرده؟ نکنه آرمان برگشته باشه؟ نه نه امکان نداره. عمو منو مثله دختر خودش دوست داشت. اره واقعا دوستم داشت. آرمانم که الان نه نه عمرا عمرا نیمده. با صدای در به خودم اومدم. _ کیه؟ امیرعلی_ میتونم بیام تو ؟ _ اره. با اومدن امیرعلی سریع پریدم بغلش کردم و به اشکام اجازه باریدن دادم. امیرعلی: به خاطر حرفای عمو انقدر به هم ریختی ؟ اون از دل من خبر نداشت و منم قصد نداشتم که خبردار بشه. پس سکوت کردم و جوابی ندادم. . دوباره صبح شد و غرغرای مامان برای بیدارکردن من شروع شد. یه چشممو باز کردم و به مامان که داشت کمدمو وارسی میکرد نگاه کردم. _ دنبال چیزی میگردی؟ مامان_ چه عجب. لباساتو کجا گذاشتی؟ _ لباسایی که برای عید گرفتم؟ مامان_ اره. پاشو پاشو دیر میشه هااااااااا . _ کجا؟؟؟؟ مامان _ خونه خاله اینا. شبم خونه خاله مرضیه. _ ایوووول. سریع پاشدم . لباسامو پوشیدم و حاضرشدم. مامان_ حانیه بدو دیرشد. _ اومدم همزمان با دیدن امیرعلی دم در اتاق سووووت بلندی کشیدم. _ اوففففف. کی میره این همه راهو؟ خوشتیپ کردی خان داداش. خبریه؟ امیرعلی : شاید.... _ جون مو؟ امیرعلی_ ها جون تو. _ راه افتادی داداش. مامان_ داریم میریم خاستگاری _ چییییییییییییییییییییییییی؟ مامان_ چته تو؟ _ خیلی نامردید. بی خبر؟ اصلا من نمیام. بابا _ اخه دخترم با خبر بودی که الان همه جا پر شده بود. _ نمیخوااااااام. اصلا من نمیام. امیرعلی _ پس منم نمیرم. با تعجب برگشتم سمت امیرعلی. بی خیال و خونسرد شونشو بالا انداخت. _ مسخره. بریم خب امیرعلی_ فدای ابجیم _ حالا چه ذوقیم میکنه. من این فاطمه رو میکشم که به من نگفت مامان _ حالا از کجا میدونی فاطمس؟ _ از رفتارای ضایع گل پسرتون . برگشتم سمت امیرعلی دیدم کلا رفته تو زمین. داشتم میترکیدم از خنده. یعنی این حیای این دوتا منو کشته . خاله مرضیه: فاطمه جان چایی رو بیار مادر. _ من برم کمک؟ خاله مرضیه_ برو خاله جون. با خنده به امیرعلی نگاه کردم. طبق معمول سرش پایین بود. رفتم تو آشپرخونه. قبل از هرچیزی یه دونه محکم زدم تو سر فاطمه که صداش در اومد بعد سریع دهنشو گرفتم که حیثیتم نره _ پرووووو. دیگه من غریبه شدم . ها؟ فاطمه_ به خدا خودم امروز صبح فهمیدم. _ اخ الهی بگردم. خودتم که غریبه ای. بابای فاطمه:بچه ها رفتید چایی بسازید _ الان میایم عمو. _ بدو بدو بریز. من رفتم بیرون فاطمه: مرسی که اومدی کمک. _ خواهش فاطمه_ روتو برم _ برو از آشپزخونه که اومدم بیرون با نگاه های متعجب جمع به خاطر تاخیرمون مواجه شدم که خودم پیش دستی کردم و گفتم_ الان میاد. چند دقیقه بعد فاطمه با سینی چای اومد ...................................................... شروع عاشقی هایم، سرآغاز غمی جانکاه از آن غم تا به امروزم پر از تشویش و گریان ....................................................... 🍁نویسنده: ح سادات کاظمی🍁 ... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان ازجهنم تابهشت 💗 قسمت پنجاه و یکم فروردین هم زودتر از چیزی که فکر میکردم تموم شد . تنها خبرم از عمو در حد یه تلفن کوتاه بود که گفت حالشون خوبه و منتظر یه سوپرایز باشم و این منو بیشتر میترسوند. فاطمه و امیرعلی هم به هم محرم شدن و قرار شدن تابستون عقد کنن. دم در منتظر فاطمه بودم تا بیاد که بریم موسسه. امروز قرار بود پرونده بسیجیا و بچه های موسسه رو درست کنن و قرار بود ما بریم کمک. فاطمه_ سلام عزیزم _ سلام علیکم. وقت زیاده نمیومدی هم چیزی نمیشد فاطمه_ خب برم بعد,بیام. یه دفعه ساعتشو نگاه کرد و گفت_ وای بدو زینب خانم غفوری میکشتمون. خانوم غفوری_سلام گل دخترا . یکم دیر تر میومدید . من و فاطمه مثله بچه هایی که یه کار خطا انجام داده باشن سرمونو انداختیم پایین. خانوم غفوری با خنده گفت_ حانیه جان بیا این پرونده ها رو بگیر ببر بزار تو قسمت خواهران مسجد. فاطمه جان شما هم برو اون فرما رو تکثیر کن. بعد اومد طرف من و پرونده هارو دسته دسته داد دستم. کامل جلوی دیدم رو گرفته بود . _ خانوم غفوری یکم زیاد نیست من جلومو نمیبینم. یه دستشو برداشت و تا پایین پله ها اورد بعد دوباره داد دستم. جلوی ورودی مسجد دو تا پله بود با این چادر همش میترسیدم که بیوفتم با احتیاط و بدبختی رسیدم به حیاط مسجد ،یه صدای مردونه آشنا به گوشم خورد که یه دفعه چادرم زیر پام گیر کرد و بعدشم به یه چیزی خوردم و افتادم زمین و پرونده ها هم همش از دستم افتاد.... 🍁نویسنده :ح سادات کاظمی🍁 ... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸امشب را که شب عرفه هست از دست ندهید 🔸سه خصوصیت مهم گفتاری از مرحوم آیت الله آقا مجتبی تهرانی(ره) ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━