eitaa logo
از لاک جیغ تا خدا
2.9هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
4.2هزار ویدیو
52 فایل
﷽ حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ ️ ارتباط با ما👇 @R_Nurzade لینک پیام ناشناس👇 https://daigo.ir/pm/sOgMoT
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌱 _گام های عاشقی پارت 26 صبح زود از خونه زدم بیرون یه دربست گرفتم ،رفتم سمت دانشگاه وارد محوطه دانشگاه شدم که یکی صدام کرد برگشتم نگاهش کردم سارابود - سلام عروس خانم ،اینجا چیکار میکنی ناسلامتی امشب شب خواستگاریته سارا: نمیخواستم بیام ،ولی منصوری تماس گرفت گفت حتما باید بیای تازه گفت تو هم باید باشی - عع من چرا ؟ سارا: نمیدونم بریم ببینیم چیکار داره با سارا سمت اتاق بسیج حرکت کردیم ،بعد از در زدن وارد اتاق شدیم - سلام سارا: سلام منصوری: سلام بچه ها بشینین کارتون دارم رفتیم روی صندلی که کنار میز بود نشستیم منصوری: یه مشکلی پیش اومده ،بچه هایی که هر ساله پکیج برای راهیان نور درست میکردن الان نمیتونن درست کنن ،گفتم بیاین اینجا تا یه فکری بکنیم ببینیم چیکار باید بکنیم سارا: ببخشید من و آیه اسممونو واسه این سفر خط زدیم منصوری:عه چرا؟ سارا:خوب نمیتونیم بیایم دیگه ( با حرف سارا خندم گرفت، به منصوری نگاه کردم) - درسته که نمیتونیم بیایم ولی پکیج و درست میکنیم منصوری یه لبخندی زد: خدا رو شکر ،من تنها امیدم شما بودین - خوب حالا باید چیکار کنیم منصوری: باید برین بسیج برادران اونجا آقای هاشمی کمکتون میکنه با شنیدن اسم هاشمی اخمام رفت تو هم ،یه روزه اومده کل کارو سپردن بهش سارا: باشه ،چشم با سارا از اتاق بیرون رفتیم 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 __°🌱• ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
۲ پارت جبرانی😉👇
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌱 _گام های عاشقی پارت 27 - سارا چرا تو اسمتو خط زدی واسه راهیان نور سارا: خوب، چیزه ! دلم نمیخواد تنها برم - دیونه ،نه به داره نه بباره همینجور حرف میزدیم که رسیدیم دم در اتاق بسیج برادران یه کم چهره مونو جدی کردیم و چند تقه به در اتاق و زدیم وارد شدیم آقای هاشمی با تعداد از پسرای دانشگاه در حال بگو به خند بودن با دیدن چهره ی خندان هاشمی من و سارا هاج و واج نگاهش میکردیم که یکی از پسرا پرسید: ببخشید کاری داشتین ؟ یه دفعه به خودم اومدم که گفتم :خانم منصوری ما رو فرستادن راجب پکیج راهیان نور یه دفعه هاشمی گفت: بله بفرمایید داخل،بعد به پسرایی که دورش نشسته بودن گفت : بچه ها خسته نباشین شما میتونین برین یعنی با این حرفش خندم گرفت ،خوبه که نیششون تا بنا گوششون باز بود خیلی هم خسته شده بودن منو سارا کنار ایستادیم که آقایون تشریفشونو بردن هاشمی: بفرمایید بشینین منو سارا هم رفتیم نشستیم هاشمی: به نظر من یه پکیج ساده درست کنیم مثلا،یه سجاده به رنگ لباس بسیجی با یه تسبیح و یه مفاتیح ریز ،نظر شما چیه؟ سارا: به نظرم خوبه - ولی به نظر من خیلی ساده است،چون شاید بعضی ها برای اولین باره که به این سفر میان باید یه چیزی درست کنیم ذوق و شوق رفتنشون زیاد بشه هاشمی سرشو برگردوند سمت من چشم تو چشم شدیم ،یه دفعه رنگ آبی چشماش منو جذب خودش کرد یه دفعه سرمو پایین کردمو به دستام خیره شدم هاشمی: خوب شما چه نظری دارین؟ - نمیدونم ،باید فکر کنم هاشمی یه لبخندی زد ،با این لبخندش فکر کردم داره منو مسخره میکنه بلند شدم و نگاهش کردم: جوک گفتم که خندیدین ؟ هاشمی لبخندشو محو کرد: نه ولی اینجور شما با نظرم مخالفت کردین فکر کردم حتما پیشنهاد خودتون بهتر از پیشنهاده من باشه با جدیت گفتم: معلومه که هست ،فردا بهتون پیشنهادمو میگم ،فعلا با اجازه از اتاق بیرون رفتم ،سارا هم پشت سرم اومد بیرون سارا: چت شد یهو آتیشی شدی؟ - ای کاش میتونستم خفه اش کنم با دستادم ،دیونه زنجیری منو مسخره میکنه سارا: وااا ،آیه ! بنده خدا که چیزی نگفت ،راستش من خودمم خندم گرفت تو این حرف و زدی ،آخه دختر کم عقل ،لااقل فکر میکردی بعد نظرت و میگفتی - ول کن سارا اعصابم خورده،میزنم داغونت میکنم سارا: باشه بابا ،الان داغونم نکن ،داداش بیچاره ات افسردگی میگیره ... خندیدم و رفتیم سمت کافه دانشگاه تا ساعت دو کلاس داشتیم آخرین کلاسمون هم با هاشمی بود... 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 __°🌱• ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌱 _گام های عاشقی پارت 28 وارد کلاس شدیم با سارا رفتیم ته کلاس نشستیم طوری که از دید هاشمی دور باشیم اینقدر این مرد خشک و بی روح بود که بیشتر بچه ها سرکلاسش یا خواب بودن یا درحال گوشی بازی بودن بعد چند دقیقه وارد کلاس شد شروع کرد به حضور و غیاب کردن رو اسم من که رسید اسممو خوند و بعد از اینکه حاضر گفتم چند لحظه فقط نگام میکرد آروم زیر لب به سارا گفتم: این چشه سارا ،چرا اینجوری نگاه میکنه سارا: چه میدونم ،حتمن داره نقشه میکشه چه جوری حذفت کنه ... - کوفت ،نخند! میگم این زنش چه جوری این اخلاقش و تحمل میکنه سارا: بچه ها میگفتن مجرده - ععع،پس بگو ،معلوم نیست چند بار رفته خواستگاری جواب رد شنیده سارا زد زیر خنده که هاشمی نگاهش و به سمت ما کرد و یه اخمی کرد و چیزی نگفت یه لگد به پای سارا زدم - هیییس داره نگاهمون میکنه بعد کلاس از دانشگاه خارج شدیم از سارا خداحافظی کردم رفتم سمت خونه داخل کوچه شدم که یه دفعه رضا رو دیدم که از خونه خارج شد با دیدنش صدای بوم بوم قلبمو میشنیدم نفسم بند اومده بود به آرومی سلام کردم و از کنارش رد. شدم چند قدم نرفتم که صدام زد رضا: آیه ! یعنی دیگه رسما گفتم الان سکته میکنم برگشتم سمتش همینجور که سرم پایین بود گفتم - بله رضا: میخواستم در مورد یه چیزی باهات حرف بزنم - بفرمایید درخدمتم همین لحظه امیر با ماشین وارد کوچه شد رضا: باشه یه موقع دیگه ،فعلا با اجازه - به سلامت ( گندت بزنن امیر که همیشه مثل خروس بی محل میمونی) امیر از ماشین پیاده شدو با رضا مشغول حرف زدن شد منم از داخل کیفم دسته کلیدمو درآوردمو در حیاط و باز کردم روی پله نشستم تا امیر بیاد پوستشو بکنم بعد چند لحظه امیر با یه دسته گل و شیرنی وارد حیاط شد... 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 __°🌱• ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
۵ پارت پیش چشمان زیبای شما😊 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
هدایت شده از جامانده از سُعَدا
پیش فروش 🌹 کتاب فاتحان نبل و الزهرا🌹 شامل خاطرات راوی از 1.شهید حاج قاسم سلیمانی 2.شهید محسن حججی 3.شهدای عملیات آزادسازی نبل و الزهرا شامل شهدای خوزستانی و... 4.خاطرات راوی از مطالب مطرح شده در دیدار خانواده شهدای مدافع حرم 5. کرامات شهدا 6.بخش ویژه سردار شهید جاوید الاثر جهانگیر مرادی 50 درصد تخفیف فقط تا ولادت امیرالمومنین علی علیه‌السلام واتس اپ 09168900248 ➕ در ایتا‌، سروش‌ و روبیکا‌ به راهیان‌نور بپیوندید 👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
『🛑اطلاعیه|دعوت‌نامه..؛ 』 با عرض سلام و تبریک ایام دهه فجر مراسم سالروز بزرگداشت عملیات والفجر ۸ و گلباران اروند رود در تاریخ ۱۴۰۰/۱۱/۲۰ساعت ۸صبح اسکله یادمان والفجر ۸ به همراه رژه شناوری و پرواز پارا موتور با حضور میهمانان کشوری و لشکری منتظر حظور پرشورتان هستیم... ؛ ...(:🌊🇮🇷 (س) 🌴🌊| https://eitaa.com/joinchat/1579941986Cac0cbb1a22 https://chat.whatsapp.com/KPz9PFAkh9yI4AOFrkC5r4
سلام علیکم بزرگواران، عزیزان شهدا فردا ان‌شاءالله ساعت 22 ادامه بحث چگونه یک نماز خوب بخوانیم داریم پس آنلاین باشید 😊 ودوستان خود را به کانال دعوت کنید تا از مبحث فردا لذت ببرند و استفاده کنند 🌹 ➕ در ایتا به‌ راهیان‌نور‌ بپیوندید👇 [🌹] [https://eitaa.com/rahiankhuz ] [🌹] ➕ در روبیکا به‌ راهیان‌نور‌ بپیوندید👇 [🌹] [https://rubika.ir/rahiankhuz ] [🌹] ➕ در سروش‌ به‌ راهیان‌نور‌ بپیوندید👇 [🌹] [http://splus.ir/rahiankhuz] [🌹]
🍃🌸 «﷽»🌸🍃
🌸🍃السلام علیک یا صاحب الزمان⁦🌸🍃
002056.mp3
61.6K
ثُمَّ بَعَثْنَاكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ شما را پس از مُردن زنده ساختيم، شايد سپاسگزار شويد.✨ ↵ بقره/۵۶ ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
↻🍊🎻••|| میـــگم‌قبول‌دارۍ! هیچڪس‌نمیتونـه‌مثـل‌خـدا اینقـدر‌ زیبا و‌آروم‌ آدمـو‌ببخشـه؟😉 تـازه‌به‌روت‌ھم‌نمیـآره. . .🕊 ڪه‌گاھـۍکۍبودۍو‌چـۍشـدۍ! هیچوقـت‌ا‌‌ز توبـه نتـرس... 🍊⃟🎻¦⇢ 🍊⃟🎻¦⇢ ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
این بارِ گُنه حال مرا بد کرده انگار که ارباب مرا رَد کرده یا رّبَ دلِ من پیش حسین است؛ولی بدجور دلم هوای مَشهد کرده(: _نویس ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
1_798140126.mp3
2.1M
تو دل یــہ مزرعـہ یــہ کلاغ رو سیـاه هوایـے شده کـہ بره پابوس امام رضا اما هے ؋ـکر میـکنـہ اونجا جاے کـ؋ـتراست آخـہ من کجا برم یــہ کلاغ کـہ رو سیـاست من کـہ توے سیـاهیـا از همـہ رو سیـاه ترم میـون اون کبوترا با چـہ رویـے بپرم؟ ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
صبح شد ظهر شد غروب شد شب شد... نمی خواهی که برگردی ؟! إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ التَّوَّابینَ بقره/۲۲۲ ... ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
از لاک جیغ تا خدا
پیش فروش 🌹 کتاب فاتحان نبل و الزهرا🌹 شامل خاطرات راوی از 1.شهید حاج قاسم سلیمانی 2.شهید محسن حججی 3
ان شاء الله جمعه یکی از کرامات امام زمان روحی فداه به حقیر ( نویسنده کتاب فاتحان نبل و الزهرا) را در کانال راهیان نور مجازی @rahiankhuz در ایتا، سروش‌ و روبیکا که در کتاب نیز هست درج خواهم کرد. برای خرید در ایتا به کانال مراجعه کنید. ➕ در ایتا‌، سروش‌ و روبیکا‌ به راهیان‌نور بپیوندید 👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
گاهی باید گفت ....! _خدایاغلط‌کردم‌که‌غلط‌کردم....(: کردم
23.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای تحول 🌸🍃خانم مهاجر عزیز 🌸🍃 پیشنهاد دانلود 👌 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
از لاک جیغ تا خدا
ماجرای تحول 🌸🍃خانم مهاجر عزیز 🌸🍃 پیشنهاد دانلود 👌 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ #از_لاک_جیغ_تاخدا✨ @bano
يَا وَيْلَتَىٰ لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا/آیه ۲۵سوره فرقان اى واى بر من! كاش فلانى را دوست خود نمى‌گرفتم
انتخاب رفیق دقت کن از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيدند: بهترين دوست كيست؟ فرمود: كسى كه ديدارش شما را به ياد خدا بيندازد، و گفتارش به علم شما بيفزايد و كردارش ياد قيامت را در شما زنده كند. ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
امروز مستکبران از نام شهید سلیمانے وَحشت دارند ، ببینید در فضای مجازۍ با اسم او چه برخوردی دارند میکنند ؛ از اسمش هم میترسند و از تکثیر او وحشت دارند !' مقام‌معظم‌رهبرۍ🌱 ۱۴۰۰/۱۰/۱۱ ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
از لاک جیغ تا خدا
#شب_یازدهم_ سفر در مدینه
متن صوت👇 حتما مطالعه کنید قسمت جدید صوت امشب ساعت 22 ادامه سفر در مدینه
از لاک جیغ تا خدا
علی این آیه قرآن را می شنود و در جواب چنین می گوید سلام مرا به اسماءبرسان و بگو خداوند نگهبان علی ه
آثار دکتر مهدی خدامیان آرانی فریاد مهتاب خاطرات مادر مظلوم مدینه .قسمت ۱۲ فاطمه متوجه می‌شود که خلیفه برای کشتن علی نقشه ریخته است . او بسیار ناراحت می‌شود، آنان حق علی را گرفتند ،فدک را غضب کردند .اکنون می‌خواهند علی راهم از فاطمه بگیرند ...دیگر نمی‌توان سکوت کرد ،وقت فریاد است . فریادی به بلندی تاریخ فریادی که حق و حقیقت را یاری کند فاطمه می‌داند که امروز تمام حق در قامت علی جلوه کرده است برای همین است که فاطمه برای یاری علی می آید. او چادر خودرا سرکرده وهمراه با زنان بنی هاشم به سوی مسجد حرکت می‌کند وقت نماز نزدیک است مسجد پر از جمعیت است همه مسلمانان دراین فکر هستند که فاطمه دختر پیامبر برای چه کاری اینگونه به مسجد آمده است فاطمه درگوشه ای از مسجد می‌نشیند درهمانجا پرده ای می‌زنند سکوت بر فضای مسجد سایه می افکند .ناگهان فاطمه آهی از عمق وجودش می‌کشد نمیدانم این آه چیست که همه مردم را به گریه می اندازد .نگاه کن ! همه دارند گریه می‌کنند... آه فاطمه قیامتی برپا کرده و موجی از اشک دربین مردم می افکند . این آه جلوه تمام مظلومیت است ،فاطمه سکوت کرده است وفریاد گریه از همه جا بلند است و لحظاتی بعد سکوت به مسجد بر می‌گردد و فاطمه سخن خویش را آغاز می‌کند این خطبه فاطمه است ... منبع ⬅️کتاب فریاد مهتاب 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از لاک جیغ تا خدا
آثار دکتر مهدی خدامیان آرانی فریاد مهتاب خاطرات مادر مظلوم مدینه .قسمت ۱۲ فاطمه متوجه می‌شود که
🌸🍃بسم الله الرحمن الرحیم🌸🍃 من خدای بزرگ را برای همه نعمتهایش که به ما عطا کرده است شکر میکنم . من گواهی میدهم که پدرم محّمد فرستاده اوست .خداوند اورا برای هدایت مردم فرستاده و او در این را تلاش زیادی نموده تا آن زمان که جوار رحمت خدا رفت ... ای مردم ! پدرم قرآن را در میان شما به یادگار گذاشت و شما می‌دانید که دراین قرآن تمام دستورات آسمانی آمده ، اگر شما به قرآن عمل کنید به سعادت خواهید رسید . این دستورات قرآن است که برای سعادت و رستگاری شماست . توحید ، توحید قلب شمارا از شرک و بت پرستی پاک می کند 🌸🍃
از لاک جیغ تا خدا
🌸🍃بسم الله الرحمن الرحیم🌸🍃 من خدای بزرگ را برای همه نعمتهایش که به ما عطا کرده است شکر میکنم . من گ
نماز ، نماز باعث می‌شود که فروتنی خودرا نسبت به خدا نشان دهید روزه ، روزه سیاهی های شمارا از دل شما برطرف می‌کند . حج ، حج باعث تقویت ایمان و خداپرستی شما می‌شود و ولایت ما آری، ولایت ما از اختلاف درامت اسلامی جلوگیری می‌کند این دستورات قرآن است که برای سعادت شماست . ای مردم ! شما می‌دانید که من فاطمه هستم و پدرم محمّد است ... شما آب‌های آلوده و غذاهایی پست میخوردید و زبون وخار بودید این پدر من بودکه شمارا از آن وضعیت نجات داد و شما را عزیز کرد ای مردم ! آیا به یاد دارید که هرگاه دشمنان اسلام به جنگ شما می آمدند و شما می‌ترسیدید پدرم علی را برای مقابله با آنان میفرستاد ؟! علی به میدان میرفت و هیچگاه میدان راترک نمیکرد، و تا دشمنان را نابود نمیکرد از میدان جنگ باز نمیگشت برای همین بودکه علی عزیزترین شخص در نزد پدرم بود آری، هنگامی که جنگ سخت میشد شما فرار می‌کردید و این علی بود که باعث نجات اسلام میشد ای مردم ! با شما سخن می‌گویم چه شد وقتی پیامبر از دنیا رفت شما کینه های خودرا آشکار ساختید و به دنبال شیطان دویدید ، چه شد که فریب شیطان را خوردید و راه خودرا گم کردید . به راستی چقدر زود عهد و پیمان خودراکه در روز غدیر بسته بودید فراموش کردید هنوز پیکر پاک پیامبر روی زمین بودکه در سقیفه دورهم جمع شدید وکاری که نباید انجام می‌دادید را انجام دادید شنیده ام که شما می‌گویید که از ترس فتنه ها عجله کردیم و خلیفه را انتخاب کردیم شما دروغ می‌گویید شما به دنبال فتنه ها رفتید . شما دعوت شیطان را اجابت کردید و گمراه شدید شما سخن پیامبر خود را درموردعلی را فراموش کردید و به دنبال هوس های خود رفتید شما به خاندان پیامبر خود خیانت کردید منبع ⬅️ کتاب فریاد مهتاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از لاک جیغ تا خدا
نماز ، نماز باعث می‌شود که فروتنی خودرا نسبت به خدا نشان دهید روزه ، روزه سیاهی های شمارا از دل شم
همه مردم سکوت کردند و به سخنان فاطمه گوش می‌کنند اکنون فاطمه رو به انصار یعنی مردم مدینه می‌کند و می‌گوید : با شما هستم ای کسانی که دین پدرم را یاری کردید چرا به دادخواهی من جواب نمیدهید ؟! این چه ضعف و ترسی است که من درشما میبینم ... چقدر زود شماها تغییر کردید ...شما قدرت و نیرو دارید من می‌دانم برای شما بسیار آسان است که از حق و حقوق ما دفاع کنید . امروز آنچه را لازم بود برای شما گفتم ، من می‌دانستم که ترس و ذلت تمام وجود شمارا فرا گرفته است . اما چه باید میکردم سینه ام تنگ شده بود من میخواستم با شما اتمام حجت کرده باشم 《 وَسَیَعلَمُ الَذینَ ظَلَموا اَیَّ مُنقَلِبٍ یَنقَلِبون 》 《به زودی کسانی که ستم کرده‌اند خواهند دانست که سرنوشت آنها چه می باشد 》 سخنان فاطمه به پایان می‌رسد... همه مردم در فکر فرو رفته اند ، آیا درست بود که ما اینگونه مزد زحمات پیامبر را دادیم ؟؟ آنان به یاد سخنان پیامبر می افتند که بارها فرمود :( فاطمه پاره تن من است ) اما ما با پاره تن پیامبر چه کرده ایم ؟؟ فاطمه هنوز در مسجد است باید فکری کرد ، باید به سخنان فاطمه جوابی داد ، باید اثر سخنان فاطمه را خنثی کرد و باید بار دیگر مردم را فریب داد ! اکنون ابوبکر با صدایی بلند با فاطمه سخن می‌گوید : ای دختر پیامبر! توسرور تمام زنان عالم و بهترین دختر پیامبر هستی تو درگفتار خود راستگو و در عقل و معرفت سرآمد همه هستی . هیچکس نمی‌خواهد حق تورا بگیرد و من درمورد فدک فقط به سخن پدر تو عمل کردم ... من خدارا شاهد میگیرم که از پیامبر شنیدم که او فرمود : ما پیامبران هیچ ثروتی از خود به ارث نمی‌گذاریم و ما فقط علم و حکمت را به ارث می‌گذاریم وهرچه از ما باقی بماند برای همه‌ی مردم است . ای فاطمه ! این سخن پدر توست و برای همین من می‌خواهم پول فدک را صرف خرید اسلحه برای سپاه اسلام بنمایم ... من می‌خواهم سپاه اسلام را با پول فدک تقویت کنم و همه مسلمانان با این کار من موافق هستند . من فدک که را برای خودم نمی‌خواهم ! من می‌خواهم با پول فدک اسلام عزیز را تقویت کنم ... ای فاطمه ! من حاضرم تمام دارایی خودم را در اختیار تو قرار بدهم . من هرگز نمی‌خواهم مال و ثروت تورا بزور از تو بگیرم .. اما چه کنم که نمی‌توانم بر خلاف سخنان پدرت عمل کنم پدرت به ما دستور داده است که هرچه از او بماند برای بیت المال باشد سخن ابوبکر به پایان می‌رسد .... ادامه دارد ... منبع ⬅️ کتاب فریاد مهتاب 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا