خورشید چشمانت را به زمین تاباند
تا دنیا را از دریچه نگاه نافذ تو ببینم
چه تقدیری داشتی طفل آفتاب ...!
تولد حضرت علی اصغر (ع) مبارک باد🙃🪴🙂🌱
#گمنام
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
ذِکـرروزِ شـنبـہ:
•¦ ذڪرروزشـنبە:یآرَبَّ العآلَمینَ!
⊰ای پروردگار جـهانیـآن⊱
#گمنام
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
هدایت شده از 🇵🇸راهیـان نــور مـجازی🇮🇷
🔰اطلاع_رسانی | یکشنبه_ها
روایتی از کرانه رود اروند...
🔸 فردا پخش زنده از یادمان شهدای عملیات والفجر ۸ اروندکنار خواهیم داشت.
🔻انشاءالله فردا حوالی ساعت 16:00 منتظر پخش زنده ما باشید.
پخش زنده در :
2⃣ کانال راهیان نور
@rahiankhuz
1⃣یادمان شهدایعملیات والفجر8
@vaalfajr8_ir
هدایت شده از ˼خودسازےبراےظهور⸀
ابراهیم هادی4_5773890343225264729.mp3
زمان:
حجم:
3.4M
🎧 محفل خوبان ...
🎤 آخرین صحبت های شهید ابراهيم هادی قبل از عملیات والفجر مقدماتی
( شب هفدهم بهمن ماه ۱۳۶۱ )
🗓 به مناسبت ۲۲ بهمن | سالروز شهادت ابراهيم هادی
هدایت شده از ˼خودسازےبراےظهور⸀
از این رفاقت ها((:♡
ولی واقعا حواستون به دوست و رفیق هایی که انتخاب میکنید باشه
بهشتی و جهنمی بودنت با اون ها مشخص میشه
توی زندگیم بوده و دیدم و درک کردم
نمیخوام راه اشتباه رو شما تکرار کنید🌱
@mataleb_mazhabi313 1_747974335.mp3
زمان:
حجم:
7.15M
از خود آقاجان مون بخواهیم
روبه راهمون کنه😔
حتی میان ما خریدار نداری ،خریدار نداری
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
داشتیم دور حرم بی بی جانمون حضرت معصومه دور می زدیم که این متن رو دلمون نیومد عکس نگیریم :)
خطرناک تر از کرونا : گناه!
#گمنام
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
اِنَّ اللهَ کانَ عَفوًّا غَفُورًا
خداوند بخشنده و آمرزنده است :)
سوره نسا : ۴۳
#گمنام
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
🪴🌱
شهرام چهارماهه بود که باباش رفته و یک تلویزیون قسطی خرید!
به او گفتم: "مرد ما بیشتر از تلویزیون به کولر احتیاج داریم تلویزیون که واجب نبود"
بابای مهران هم رفت و یک کولر گازی کوچک قسطی آورد
با اینکه به خاطر خوابیدن زیر کولر گازی در هوای شرجی آبادان آسم گرفتم ولی بچه هایم
از شر گرما و شرجی تابستان راحت شدند.
عصر که میشد کوچهها غوغای بچههای قد و نیم قد بود هر خانواده هفت، هشت تا
بچه داشت. کوچه و خیابان محل بازی آنها بود
ولی من به دخترها اجازه نمیدادم برای بازی به کوچه بروند
میگفتم خودتون چهارتا هستید بشینید و با هم بازی کنید آنها هم داخل حیاط کنار
باغچه مینشستند و خاله بازی میکردند
مهری از همه بزرگتر و برای ایشان مثل مادر بود دمپخت گوجه درست می کرد و با هم
می خوردند ریگ بازی میکردند و صدایشان در نمیآمد. بچهها عروسک و اسباب بازی
نداشتند.
بودجه ما نمی رسید که وسایل گران بخریم دختر ها روی کاغذ، شکل عروسک را
میکشیدند و رنگش می کردند
خیلی از همسایه ها نمی دانستند که من ۴ تا دختر دارم
بعضی وقتها در رفت و آمدها زینب و شهال را دیده بودند اما مینا و مهری غیر از مدرسه
هیچ جا نمی رفتند
هر روز از ایستگاه 6 به ایستگاه ۷ میرفتم
🪴🌱