eitaa logo
از لاک جیغ تا خدا
2.9هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
4.1هزار ویدیو
52 فایل
﷽ حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ ️ ارتباط با ما👇 @R_Nurzade لینک پیام ناشناس👇 https://daigo.ir/pm/sOgMoT
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دین یا انسانیت؟؟؟؟ 🍃دکتر: مجتبی تمسکی ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ ‎ ‎‎ ‌
بسم الله الرحمن الرحیم نقدی بر انیمیشن ببعی قهرمان دکتر مهتاب اسکندری استاد دانشگاه بریتیش کلمبیا و جامعه شناس رسانه 📌انتقاد: در دوره ای که حتی انیمیشنهای سیاست‌زده والت دیزنی روی به تولید آثاری با محتوای جامعه شناسی آسیبهای کودک و نوجوان مثل «درون و برون» روی آورده اند، جای بسی تعجب و تاسف است که انیمیشن برخاسته از اثر سریال تلویزیونی و داستانی ادبی قوی کودک و نوجوان «ببعی و ببعو» در ایران، علی رغم تبلیغات قدرتمند رسانه ای برای اکرانش، به یکباره فیلمی با محتوای بسیار ضعیف و کلیشه ای، با موسیقی های رپ ناشایست برای گروه سنی مخاطبش با شخصیت پردازی های کاملا متناقض با اثر ادبی اش را جلوی چشمان کودکان و نوجوانان که به امید وعده ای به ظاهر صادق به تماشا آمده اند به تصویر می کشد. 🔐رمز گشایی: در انیمیشن ببعی قهرمان، بره ها تبدیل به بزغاله شده اند و تصادفی نیست که خط رایج سرزمین این بزها بیشتر شبیه به الفبای عبری است تا هر زبان و خط دیگر! از نقطه نظر محتوا، عناصر جهان بینی فراماسونری و گنوسیسم در خط داستان آشکارا بیداد می کند. بچه ها برای موفقیت باید عضو کلوپ آقای جغد شوند که اتفاقا استاد قطعه موسیقی گل مریم‌ را با تکرار عبارت «برنمی گردم به خانه» برای بچه ها نهادینه می کند. تنها کودکی که در جمع بچه ها با والدین صادقانه در ارتباط است (ببعو با موهای صورتی!) به طور خاص به عنوان شخصیتی بی عرضه و ضد قهرمان مورد تمسخر و استهزای خط داستان است. مادر ببعی با موهای سبز (!) الگوی شخصیتی یک زن پرآرایش با خصوصیاتی دور از مادرانگی است. پدر ببعی از هیبت رسمی و مودبانه خود در اثر مبدا تبدیل به شخصیتی رپ و عامرانه شده است. هوش مصنوعی مانند جادو در صحنه های پیروزی شخصیتهای محبوب در داستان حضور دارد. و برای موفقیت قهرمانان لازم و ضروری نمایانده می شود. رقابتی ناسالم تمام محوریت شخصیت پردازی قهرمانان داستان است. طولانی ترین و قوی ترین شعر و ترانه فیلم مربوط به شیطانی ترین شخصیت داستان بوقلمون ماده است و این انفاقی نیست که محتوای آواز او توجیه نافرمانی ها و فتنه گری ها و پلیدی گری شیطان است و سعی در خاکستری نمایاندن شخصیت سیاه داستان در نظر مخاطب کودک و نوجوان دارد. 🔍ریشه یابی: نقطه ضعفهای جدی اثر برخاسته از جهان بینی دست اندرکاران کنونی صنعت وهنر انیمیشن در ایران هستند. بطور مثال بهرام عظیمی به عنوان شخصیتی کلیدی در این حوزه در برنامه هفت (شهریورماه ۱۴۰۳) در نقد اثر «درون و برون» دقیقا قوی ترین رویکرد اثر فوق را به عنوان نقطه ضعف تلقی می کند. وی در اشاره به معمولی و روزمره بودن شخصیت رایلی در این اثر، رسالت انیمیشن را اغراق در شخصیت و ارایه داستان حول محور شخصیتهای خاص و قهرمانانه بر می شمارد! در عصری که کودکان و نوجوانان ما از آسیبهای متنوع روحی و روانی رنج می کشند، اتفاقا پرداختن به مشکلات و چالشهایی که بطور روزمره گریبان‌گیر نسل کودک و نوجوان ما هستند بسیار پراهمیت و اضطراری تر است. متاسفانه می توان ادعا کرد که دست اندرکاران و بزرگان حوزه انیمیشن کودک که سنگین ترین مسوولیت آموزش را در حوزه آموزش رسانه ای این قشر از جامعه بر شانه دارند، مانند بسیاری از حوزه های دیگر از نظر شناخت آسیب شناسی جامعه و حقیقت جاری در زندگی کودکان و نوجوانان جامعه ما ناآگاه و کم سوادهستند. 📝پیشنهاد راهکار: کم سوادی شناختی و دردنا آشنا بودن گروهی که بیش از آنکه به عنوان متخصص عمل کنند رویکردی صرفا صنفی و تکنولوژیک به حوزه انیمیشن دارند، تا حد زیادی به دلیل انحصار قدرت تولید به گروهی خاص بنام نخبگان این حوزه است که انفاقا نخبگی آنها فقط مربوط به مهارت ایشان در پارتی بازی و وابستگیشان به شبکه های سرمایه داری یا دست اندرکاران همیشه پشت میز است. دست اندرکاران همیشه پشت میز افرادی هستند که در هر عصر و دوره ای موقعیتهای کلیدی تصمیم سازی دست این عده معدود و مخصوص است. ❇️ منابع اخذ تجربه و سواد اجتماعی که بتوانند به عنوان مرجع برای تولیدکنندگان انیمیشن و نویسندگان این حوزه مورد استفاده قرار بگیرند بایستی از پژوهشهای جامعه شناسی کودک و نوجوان از بستر جامعه خودمان تغذیه شوند. در این صورت می توان انتظار تولید و ظهور انیمیشنهایی چون لوپتو که برخاسته از نیازهای روحی و اجتماعی کودکان و نوجوانان این سرزمین هستند را داشت.تنها در این صورت فرزندان ایران می توانند از آسیبهای انیمیشنهای سلیقه ای و سفارشی که آمال پیش پا افتاده عده ای سرمایه دار نامربوط به این حوزه را به نقش تخیل می کشند خلاصی یابند. 🦉انیمیشن به عنوان مرجع تولید خوراک ذهن و منبع انتقال جهان بینی و فرهنگ یک حوزه استراتژیک است که اتفاقا متعهدترین و بیدارترین قشر متخصصان حوزه آموزش و رسانه کودک و نوجوان را می طلبد. 🙏🏻با امید به جدی گرفتن این حوزه فوق استراتژیک توسط دست اندرکاران شایسته. @banomahtab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم به همه بانوان خونه دار سرزمینم🌻🌻 دست به دست کنید برسه به دستشون!! ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
🖼 طوفان سنوار ادامه دارد 🔺 دیوارنگاره میدان فلسطین تهران.. ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
30.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌سخنان بسیار مهم استاد عابدینی در خصوص یاری رساندن به مردم لبنان و حزب الله ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥از کمک یک میلیارد و ۷۰۰ میلیونی بانوی تبریزی تا فروش یک واحد آپارتمان مسکن مهر با قیمت پایه ۳.۵ میلیارد تومن برای حزب الله لبنان ظریف: 💥مردم از هزینه دادن برای فلسطینی ها خسته هستند!!!🤔 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب خارو میخک نوشته یحیی سنوار یعنی راه رفتن در اردوگاههای آوارگان فلسطینی و شریک شدن در تجربه زیسته آنان اینکه در این چادرها و زاغه‌ها چه گذشته و می‌گذرد اینکه طیفهای مختلفی از مردم را ببینی که بعضی راضی شده‌اند به کارگری کردن برای اسرائیل عده ای به دنبال مذاکره افتاده‌اند عده ای می‌گویند هم اسرائیل و هم فلسطین و عده ای که این سوال را می‌کنند چرا تاوان کثافت کاری‌های اروپایی ها در جنگ جهانی دوم را ما باید بدهیم؟ کتاب خارو میخک تو را در عملیات‌های استشهادی جوانان فلسطینی همراه خود می‌کند و.... کتاب خار و میخک روح مقاومت را در وجود آدم می‌دمد این کتاب تنها اثر یحیی سنوار هستش و برای اولین بار در ایران ترجمه و زیرچاپ رفته و به‌زودی میاد بیرون. برای تهیه این کتاب با ده درصد تخفیف به سایت کتابرسان مراجعه کنید👇 https://ketabresan.net/campaign/hJL6V پشتیبانی @sefaresh_ketab
سید عزیز به یاری تو پیش می‌رویم تا ظهور ان‌شاءالله سلام‌علیکم با توجه به نیاز خانم‌های لبنانی به چادرلبنانی وچادرنماز لبنانی و ... ، کلی پارچه‌ی چادری به دستمون رسیده. شما به چند طریق می‌تونید در دوخت این چادرها سهیم باشید: ۱. اگر چرخ خیاطی دارید که قابل جابه‌جایی هست به دست ما برسونید . ۲.اگر تجربه خیاطی دارید، پارچه به صورت برش زده آماده هست می‌تونید ببرید منزل بدوزید و یا اگر منزل چرخ ندارید تشریف بیارید، کنارما باهم ، خیاطی میکنیم و هم بسته بندی داریم . ۳.اگر هم خیاط می‌شناسین که دوست داره کمک کنه ،اطلاع بدید بیان تا روند کار رو توضیح بدیم .😊 ۴.راستی هنوزم به پارچه چادری رنگی ومشکی نو ودوخته نشده، مهروجانمازنو اگر در منزل دارید نیازداریم . پس اطلاع رسانی این پیام باشما ادرس ما:قم. ۴۵متری صدوق انتهای کوچه ۱۸(یا مفتح ۹)پلاک ۱۲۲ شنبه تا سه شنبه صبح ها :۸تا۱۲ عصرها:۴تا۶ (اینجا مختص بانوان است ) اطلاعات بیشتر با شماره ی ۳۲۹۳۵۹۳۵ ۳۲۹۳۴۶۳۵ ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
از لاک جیغ تا خدا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان ازجهنم تابهشت 💗 قسمت هشتاد دست امیرحسین رو فشار میدم و میگم _ دلم برای یاسمین و
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان از جهنم تا بهشت💗 قسمت هشتاد ویکم دستم رو عقب ميكشم، ساكش رو از روي زمين برميدارم و دستش ميدم. _ برو و به سلامت برگرد . ساك رو از دستم ميگيره و به سمت در راه ميوفته. مامان عاطفه از زير قرآن ردمون ميكنه. پرنيان كاسه آب رو به من ميده. و...... يه آغوش مادرانه كه خدا ميدونه شايد مامان عاطفه اون لحظه آرزوش اين بود كه زمان كامل بايسته. آغوش خواهرانه ، كاش خودم حالم خوب بود و به پرنيان دلداري ميدادم. و آغوش پدرانه كه آخرين جملش رو به قدري آروم گفت كه فقط من و اميرحسين شنيديم _ بهت افتخار ميكنم پسرم. برق خوشحالي تو چشماي اميرحسين موج ميزد. از پدر جدا و به سمت من مياد. بوسه اي روي پيشونيم ميشينه كه عشق رو به وجودم تزريق ميكنه. بعد از خداحافظي با همه افرادي كه اونجا بودن ، همه حالمون رو درك ميكنن و ميرن داخل خونه. تسبيح فيروزه اي رو از جيبش در مياره و دور دستم ميبنده ؛ ماشيني كه بايد باهاش ميرفت ، كمي جلو تر از خونه بود ، اين بار بوسه روي دستم ميزنه و عقب عقب همونطور كه به چشماي هم زل زده بودیم به سمت ماشین میره ، سوار میشه و ماشین حرکت میکنه. کاسه آبی رو که توش رزای پر پر بود رو پشت ماشین میریزم و.... .................................... وقت رفتن کاش درچشمم نمی غلطید اشک آخرین تصویر او درچشمهایم تار بود… .................................... 🍃به روایت راوی🍃 آب رو که پشت ماشین میریزه ، بی هوش میشه و روی زمین میوفته..... یک ماه بعد..... فاطمه خانوم ، همسایشون دختر 2 سالش زینب سادات رو پیش حانیه میزاره و میره به دنبال خبری از همسرش. تو این دو هفته ای که همسایه شده بودن حسابی دوستای خوبی بودن ، شاید به خاطر اینکه همدرد بودن. بابای زینب سادات هم به سوریه اعزام شده بود. با این تفاوت که امیرحسین فقط یک ماه پیش رفته بود و پدر اون پنج ماه پیش و تو دوماه گذشته هیچ خبری ازش نداشتن و حسابی هم نگران بودن. حانیه که عاشق بچه ها بود ، حسابی با زینب صمیمی شده بود. شاید اینجوری دلتنگی کمتر اذیتش میکرد. هرچند بازهم شب تا صبح برای سلامتی همسرش دعا میکرد و دیگه غذا خوردن و تفریح و خندیدن براش معنی نداشت.... با صدای زنگ تلفن زینب رو بغل میکنه و کنار میز تلفن میشینه. _ بله ؟ + سلام. عذر میخوام خانوم موسوی. _ بله بفرمایید. صدا مدام خش خش میکرد و قطع و وصل میشد. مطمئن بود از سوریس. گوشش رو تیز میکنه که خبری از امیرحسینش بگیره. زینب سیم تلفن رو میکشه و صدا قطع میشه. سریع سیم رو وصل میکنه و تنها جمله ای که میشنوه _ شهید شدن....... ............................. من خود به چشم خويشتن ديدم كه جانم ميرود.... ... ............................. 🍁نویسنده :ح سادات کاظمی🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
گوشيش رو به امير ميده تا ازشون عكس بگيره و خودش هم زينب رو از محمد جواد كه منتظر بيرون اومدن عروس بود ميگيره و كنار حانيه وايميسته . دستش رو پشت كمر حانيه ميزاره و براي چند ثانيه نگاهشون تو نگاه هم قفل ميشه. امير هم از همين فرصت استفاده ميكنه و اين لحظه رو ثبت ميكنه...... لحظه اي كه توش عشق موج ميزنه و شايد همون لحظه كه درحال تشكر از خدا بابت اين زندگي بودن..... 🍁نویسنده :ح سادات کاظمی 🍁 🏮پایان🏮 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان ازجهنم تابهشت💗 هشتاد و دوم تلفن از دستش روي زمين ميوفته و صداي گريه زينب بلند ميشه. حانيه روي زمين ميوفته. گريه نميكنه. حرفي نميزنه ً فقط به گوشه اي خيره ميشه. تمام خاطرات براش مرور ميشه. ازاولين روز تو دربند. از برخوردشون به هم تو مسجد. از اون شب و اون كوچه. جداييشون . عقدشون. سفر كربلا. مشهد و عهدي كه بسته بود. نه اشك ميريزه نه بغض ميكنه نه جيغ و داد. همون لحظه اميرعلي و فاطمه ميان تا سري بهش بزنن. در ورودي اصلي ساختمون باز بوده و وارد ميشن پشت در واحد حانيه كه ميرسن فقط و فقط صداي گريه زينب سادات به گوش ميرسه. اين سمت در اميرعلي و فاطمه هرچقدر در ميزنن جوابي نميگيرن و طرف ديگه حانيه نه چيزي ميشنوه نه چيزي ميبينه. تنها خاطرات اميرحسينش جلوش جولون ميدن. اميرعلي كه نگران خواهرش ميشه با هر بدبختي كه هست در رو باز ميكنه و وقتي با حانيه اي كه وسط پذيرايي روي زمين نشسته و به گوشه اي خيره شده ، تلفني كه روي زمين افتاده و زينبي كه فقط گريه ميكنه نگرانيشون بيشتر ميشه. فاطمه سريع زينب رو بغل ميكنه و سعي در آروم كردنش داره و اميرعلي هم سراغ خواهرش ميره. اولين فكري كه به ذهن هردو رسيده شهادت اميرحسينه . با اينكه از دوستي اميرعلي و اميرحسين چند ماه بيشتر نميگذشت و هنوز حتي به سال نرسيده بود ، حسابي رفقاي خوبي براي هم بودن و دل كندن سخت بود. از طرفي شوهر خواهرش بود. همه از عشق اميرحسين و حانيه به هم خبر داشتن عشقي كه نمونش كم پيدا ميشد ، عشقي كه چندماه شكل گرفته بود ولي فوق العاده تو قلبشون ريشه كرده بود. اميرعلي ميدونست الان بهترين چيز براي خواهرش گريس. پس تند تند سيلي به صورتش ميزنه تا گريه كنه . اما جواب نميده. فاطمه گوشي رو سر جاش ميزاره تا شايد دوباره خبري بشه. به محض گذاشتن تلفن صداي زنگش بلند ميشه. فاطمه سريع جواب ميده _ بله؟ + سلام مجدد خانوم موسوي. عذر ميخوام ظاهرا قطع شد متوجه حرفم شديد؟ فاطمه با بهت بريده بريده زمزمه ميكنه_ شهيد شدن ؟ +بله. تلفن ازدست فاطمه هم ميوفته و اشكي رو ي صورتش جاري ميشه. اميرعلي سرش رو تكون ميده و نفس نفس ميزنه. با صداي باز شدن در هردو به سمت در برميگردن و با ديدن اميرحسين هردو تعجب ميكنن. فاطمه زينب و اميرعلي بدون هيچ حرفي از خونه بيرون ميرن و بيشترباعث تعجب اميرحسين ميشن ، اميرحسين وارد ميشه و با ديدن حانيه تو اون اوضاع فوق العاده متعجب و نگران ميشه. اميرحسين _ حا.....ن....يه حانيه با شنيدن صداي اميرحسين به اين دنيا برميگرده و تازه متوجه حضور اميرحسين ميشه ، فكر ميكنه رويا و خوابه. دستش رو ميز تلفن ميگيره و به زور از جاش بلند ميشه ، اما اميرحسين به قدري متعجب شده كه فرصت نميكنه به كمك حانيه بره. حانيه بلند ميشه و دستش رو به طرف اميرحسين دراز ميكنه ، دو قدم برميداره و دوباره روي زمين ميوفته. اميرحسين بلاخره مغزش كار ميكنه و سريع به طرف حانيه مياد. دستش تير خورده و حسابي درد ميكنه اما توجهي بهش نميكنه. فقط به حانيش نگاه ميكنه تا دليل بي قراري هاش رو پيدا كنه. هردو به هم خيره ميشن و در سكوت محض به چشماي همديگه زل ميزنن. . بلاخره حال حانيه كمي رو به راه ميشه و جريان رو تعريف ميكنه ، اميرحسين سرش رو پايين ميندازه و ميگه_علي آقا ، باباي زينب سادات شهيد شده. اين حرف اميرحسين آوار ميشه رو سر حانيه . زينب تازه يك سال و نيم و فاطمه خانوم هم بچه دومش رو باردار بود. اشكاش جاري ميشن و خودش رو تو بغل اميرحسين ميندازه. فاطمه همون لحظه از راه ميرسه. زنگ واحد حانيه اينا رو ميزنه تا زينب رو از حانيه بگيره. باز هم مثل بقيه روزها خبري از همسرش بهش نميرسه. حانيه با ديدن زينب هق هق گريش بلند ميشه و زينب بويي از قضيه ميبره و نگران ميشه. بريده بريده زمزمه ميكنه _ ع..ل..ي؟ . بلاخره بعد از دو هفته كه در گير مراسم تشييع و .....بودن ،فرصت ميكنن كمي باهم خلوت كنن. روي نيمكت فلزي سرد پارك ميشينن، اواخر پاييز بود و هوا سرد. نم نم بارون هوارو خواستني تر و دونفره ميكنه. اميرحسين كمي خم ميشه آرنجش رو روي زانوش ميزاره سرش رو با دستاش ميگيره. _ ديدي لياقت شهادت نداشتم؟ حانيه_ نه. لياقتت شهادت در ركاب امام زمان بوده ، ماموريتت ياري امام زمانته. اميرحسين سرش رو بالا مياره و با عشق به چشماي حانيه خيره ميشه و بوسه اي روي پيشونيش ميزنه . . . حانيه_ زينب سادات. ندو مامان ميوفتي خب. دختر سه ساله اي كه حاصل عشق اميرحسين و حانيه بود ، با لباس عروس سفيدي كه براي عروسي پوشيده بود خواستني تر شده بود. با مزه بدو بدو خودش رو به محمد جواد كه تو لباس دومادي خودنمايي ميكرد ميرسونه و خودش رو تو بغلش ميندازه. اميرحسين شاد و خندون از قسمت مردونه خارج ميشه و به باغ كوچيكي كه جلوي تالار بود ميرسه با ديدن حانيه لبخندش عميق تر ميشه .
هدایت شده از سید کاظم روح بخش
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برکات رضایت از خدا، در زندگی 🔹نهج البلاغه خوانی هر روز ۶ صبح بمدت ۲۰ دقیقه ⭕️ موضوع: حال خوب از کلام امیرالمومنین علیه السلام https://eitaa.com/joinchat/2334982163C65bbc6af0d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱ ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
کارگاه عزت نفس_۱.mp3
10.11M
۱ از فرش تا عرش... راه آسانی نیست! اولین لازمه ی کسب محبوبیت و عزّت، 🤔تفــکرِ صحیح است. قبل از هر چیز فکرتُ مهندسی کن! ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتماً ببینید حتی بی حجاب ها و به نیت جهاد تبیین انتشار بدید. حاج آقا خیلی روان توضیح میدن موضوع مقاومت رو 🎙 نکته✅ ⬇️⬇️⬇️⬇️ متاسفانه درسالهای قبل شاهد این بودیم بخش کوچکی از جامعه دانشجوئی شعار.... سر میدادند، امیدواریم که با توجه به آشکار شدن ماهیت پلید اسرائیل متوجه اشتباه خود شده باشند. ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای با خودتون عهد های چهل روزه ببندید ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
34.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برنامه 💖 از لاک جیغ تا خدا 💖 تحول در زندگی ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا