eitaa logo
بانوی پیشران
855 دنبال‌کننده
535 عکس
121 ویدیو
27 فایل
شناسه مدیر: @esrazanjani
مشاهده در ایتا
دانلود
آفتاب طلوع کرده و تمام آنان که در شب را صبح کرده‌اند به سمت روانه‌اند. حس می‌کنی خود قیامت است. واقعا کسی به کناری خودش حتی کار ندارد. همه عجله دارند زودتر به برسند. خورشید هر چند تازه سر برآورده ولی هرم گرمایش رمق را از تو می‌گیرد و زاویه کوتاه تابیدنش مانع دیدن می‌شود. حالا درست در به ستون یک داریم می‌رويم. هم تشنه‌ایم و هم گرسنه. هم کم کم دلنگران آن می‌شویم که با اين گرما اگر ظهر به برسیم خیلی خوب است. خانم های ایرانی که اصلا نمی‌بینیم و اگر بانویی باشد غیر ایرانی است. خلاصه دل توی دلمان نیست ولی یکباره صدای دلنشینی را می‌شنویم که همراهمان می‌آید. کسی قرآن می‌خواند. و چه زیبا می‌خواند. در این صبح گرم و راه پر فراز و نشیب و انتظار رسیدن به ، نوای دلنشین قرآن نسیم خنکی بود که گویی از بهشت می‌وزد. و ما همچنان چون قطره ای از دریا پشت به کرده‌ایم و به سمت سرازیریم. و حد فاصل و را می‌خوانند. صدایی سلام کرد. در حال خیلی از قوانین الهی را حتی باید بشکنی‌، اصلا قانون الهی است که حلال‌های دیروز را حرام بدانی و حرام دیروز را واجب. و گویی فرصتی برای سنجش اطاعت‌های آگاهانه توست. تو که تا دیروز عادت داشتی حجابت را سفت و سخت رعایت کنی و رویت را کیپ بگیری حالا دستور آمده حق نداری بیش از گردی صورت بپوشانی‌. خدایی سخت است جلوی همکارت رویت را باز نگه داری. و تا صدای سلام را شنیدیم برگشتیم جواب سلام بدهیم. و من زیر لب می‌گویم: انگار دفعه آخر است هم‌دیگر را قرار است ببینیم. چه اصراری بر سلام کردن دارد در این حالِ ما !!! و جواب مختصری می‌دهیم. خدا قوتی می‌گوید و توصیه مان می‌کند اول برویم چادرهای بعثه همین اندک وسایل‌ را بگذاریم و صبحانه بخوریم و فقط آب برداریم و سنگ و سریع به برویم تا به هرم گرمای آفتاب ظهر نخوریم. توصیه قابل توجهی بود. تشکر می‌کنیم و همگی به سمت ادامه می‌دهیم. و در مسیر چند باری باز ستون برادران همکار را می‌بینیم‌ https://eitaa.com/banooyepishran