eitaa logo
بانوی پیشران
856 دنبال‌کننده
535 عکس
121 ویدیو
27 فایل
شناسه مدیر: @esrazanjani
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و نور پاسخ به این پرسشِ بعد از شهادتِ و همراهانش در عراق، که زمان کی می‌رسد و چگونه خواهد بود، سخت و ممتنع نیست، هرچند سهل و ساده نیز به نظر نمی‌رسد، در هر صورت چند دیدگاه رایج هست: ۱. برخی معتقدند باید بزنیم و اصلا این موشک‌ها را برای چه و برای کجا ساخته‌ایم؟! و نباید نگران گرانی دلار و گوشت و مرغ باشیم. تازه پا را فراتر می‌گذارند و می‌گویند بالاتر از سیاهی رنگی نیست. مردم که دارند این وضع اقتصادی را تحمل می‌کنند، دیگر بدتر از این چه می‌شود یا حتی بر این باورند بزنیم ممکن است اولش گرانی بیشتر شود ولی بعد از رهایی از شر این رژیم منحوس، فضایِ ملتهبِ منطقه، آرام‌تر می‌شود و بالطبع وضع اقتصادی، هم بهتر ... ۲. برخی معتقدند نباید بزنیم. و اصلا اسرائیل، خواهان کشیدن ایران به میدان اصلی جنگ است و ما با عصبانیت اگر تصمیم گرفتیم و وارد میدان جنگ شدیم، گویی تمامِ نتایجِ این مدتِ را سوزانده‌ایم و رژیم منحوس را به نقطه‌ی مطلوب خود رسانده‌ایم: " جنگ دوجانبه ایران هسته‌ای با اسرائیلِ تازه از جنگِ با حماس برگشته‌ی مظلوم " و باید همین جنگ نیابتی را پیش ببریم و دندان روی جگر بگذاریم و وارد میدان اصلی نشویم‌. این نگاه‌ها از سوی بدنه انقلابی و قشر اتفاقا دلسوز نظام و ایران عزیز دیده می‌شود. غافل از این‌که: ۱. دل‌مان از شهادت سردارانِ سپاهی سوخته، که سیاست حضور نظامی ما در منطقه را، همین سرداران پیش می‌برند ولی ما بابت شهادت‌شان به خودشان معترضیم و حتی انگ ترسو و مصلحت اندیش به‌شان می‌زنیم و عقلانیت این نیروی فداکار و هوشمند را به رسمیت نمی‌شناسیم. ۲. ما بدنه‌ی انقلابی و دغدغه‌مند، چقدر تلاش کرده‌ایم به ولیِ جامعه و سربازانش بسطِ ید بدهیم؟ چقدر پشت ولیِ جامعه ایستاده‌ایم و گوش به فرمان بوده‌ایم و جا پای او گذاشته‌ایم که توقع کنیم امروز ولی دستور جنگ بدهد و آب از آب هم تکان نخورد و همه موافق باشند و پشتیبان؟! ما بدنه‌ی انقلابی و ولایی، چقدر با گفتمان ولیِ جامعه آشناییم؟ چقدر بر اساس این گفتمان حرکت می‌کنیم؟ چقدر عمل ما، مطابق اهداف ولیِ جامعه است؟ ۱۴۰۰ سال پیش امیرمومنان علیه السلام فرموده‌اند "لا رای لمن لایطاع" چه بگویم وقتی کسی گوش نمی‌دهد! مایی که در تمامی سال‌های امر ولیِ جامعه در خصوصِ مصرفِ کالای ایرانی، حتی از کوکاکولای صهیونیستی هم دل نکنده‌ایم و هنوز مهمان سفره‌ی ماست، چطور توقع داریم آقای‌مان فرمان جهاد دهد و ما نگوییم "فاذهب انت و ربک فقاتلا انا ها هنا قاعدون" مایی ‌که از بعد از صدور بیانیه گام دوم، و ضرورت حرکت عمومی و کار تشکیلاتی، هنوز دور هم جمع نمی‌شویم و اگر شدیم به اختلاف و درگیری و زدن همدیگر مشغول‌تریم تا کار فرهنگی و گام دومی، چه توقعی داریم؟ مایی که هرچه ولیِ جامعه گفت جهاد امروز ما، است و باید دشمن را به جوان های این مرز و بوم بشناسانیم و حرف از جنگ نرم و جنگ رسانه‌ای و جنگ ترکیبی و ... زد، هنوز نشسته‌ایم و بیانات خوانی می‌کنیم بی‌آنکه گام‌های عملیاتی سازی بیانات او را با هم طراحی کنیم، چه داریم بگوییم؟ این روزها بوستان قیطریه‌ی تهران، محل تجمع افرادی است که سفت و سخت ایستاده‌اند که مانع ساخت مسجدی که بناست در این بوستان و سایر بوستان‌ها ساخته شود، باشند. و ما بی‌خبر... و ما بی‌دغدغه‌تر از آن‌که حتی برویم ببینیم چه خبر؟ و ما بی‌حوصله‌تر از آن‌که یک قیام لله کنیم! و ما به بهانه‌ی شب قدر، روز را در خواب می‌گذرانیم و وقتی دشمن به خانه حمله کرد فریاد سر می‌دهیم. این کشور بیش از آن‌که افسر و سرباز جنگی بخواهد، این روزها محتاج افسر و سرباز فرهنگی است. جنگ این روزها جنگ فرهنگی است و دشمن اگر بنا باشد پیروز شود، فقط در میدان فرهنگ می‌تواند پیروز شود و تاریخ، کشورمان را ثبت خواهد کرد در رهاسازی میدان جنگ، بی سرباز و بی نقشه و بی برنامه!!! همین ما مردمی‌ها و انقلابی‌ها و ولایی‌ها، میدان رزم فرهنگی را رها کرده‌ایم... راستی حواسم هست وزارت ارشاد داریم، صدا و سیما داریم و سازمان تبلیغات و .... و همه عهده‌دار سامان‌دهی مسائل فرهنگی ولی چرا وقتی سپاه موشک نمی‌زد، فریاد می‌زنیم اما در برابر نهادهای فرهنگیِ بی‌خیالِ فرهنگ، ما، هیچ؛ ما، نگاه؛ ما، سکوتیم؟! 🏷 بانوی پیشران https://eitaa.com/banooyepishran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توصیه‌‌های سردار شهید محمدرضا زاهدی در جمع خانوادگی‌: از همدیگر بگذریم تا خدا هم از ما بگذرد... رمضان ۱۴٠۳ 🏷 بانوی پیشران https://eitaa.com/banooyepishran
«برای دخترک شهرک اکباتان...» قسمت ۱از۲ این شب‌ها برای خیلی‌ها دعا کردیم... برای خیلی‌ها، از اقوام و آباء و اجداد تا اولاد و اصلاب... از ارحام و احباء و اصدقاء تا اعوان و انصار و اولیاء... اما شاید بعضی باشند که این روزها دعاگوی کم‌تری داشته باشند... ▫️▫️▫️ شب بیست‌ویکم، در همین افکار بودم، که کنج حرم سیدالشهداء(روحی‌له‌الفداء)، شروع کردم به دعاکردن و نوشتن این وجیزه... چندخطی در این حرم و چندخطی در حرم حضرت ساقی(سلام‌الله‌علیه)... در رفت‌و‌آمدهای بین دو حرم بود که در سحر بیست‌وسوم، تمامش کردم... ▫️▫️▫️ بعد از دعا برای همه احباب، همه شهداء و اولیاء، همه خوبان عالم... دعا کردم... متفاوت‌تر از همیشه... البته نه! خیلی‌وقت‌ها این‌گونه بوده... اما این بار تفاوتش در بیان صریح مصادیق بود... دعا کردم... دعا کردم برای آقای ...، برای امجدی که هنوز جای خالی عرفه‌هایش در مسجد آیت‌الله ، نمود دارد... امجدی که هنوز زیرزمین مدرسه شهید صدوقی، خاطرات درس اخلاقش را به یاد دارد، امجدی که در پیاده‌رو کنار دانشگاه تهران، عصا می‌چرخاند و جمعی از اساتید و دانشجویان در پی‌اش «علی‌علی» می‌گفتند... دعا کردم که کاش هم برگردد...، برای خدا که کاری ندارد... خدایا به حق تمام دل‌هایی که یک‌روز با نفَس تکان‌شان دادی، دل او را هم این شب‌ها بلرزان... برای ...، دِ لامصب! بعد از ده‌بار اسباب‌کشی، هنوز آرشیو را به دندان کشیده‌ام و در انباری نگاهش داشته‌ام... تو دیگر چرا... تو که روزگاری با «اسلام و‌ تجدد»، از ذهن دانشجوی این کشور، رفع حیرت می‌کردی... تو چرا گرفتار «عصر حیرت» شدی؟ برای ...، برای سیدحسن آقامیریِ راهیان نور، برای سیدحسنِ فاز یک شهید صدوقی که وقتی هنوز اردوی جهادی مد نشده بود، با طلبه‌های مدرسه، عازم شده بودند... این‌کاره‌ها می‌دانند اردوی جهادی بازفت در سال هشتاد، یعنی چه... را هم برده بودند که مستند بسازد مثلاً... گفتم ، آخ از ، آه از ... برای هم...، هنوز بعضی از بچه‌های هیأت دست‌نوشته‌اش را بعد از آن «شب خاطره» رویایی، نگه داشته‌اند: «زیارت عاشورا را بخور! نه بخوان...» پس چرا خودت نخورده بودی؟ یادواره شهدای را یادت هست؟ تو که فقط خودت نبودی! صدایت را چه کنیم؟ نریشن‌های روایت فتح را چه کنیم؟ به چه کسی بگوییم «ما اهل مسجدیم»؟ به که بگوییم «ما مرد جنگیم»؟ «پرچم‌های قلعه کاوه» را کجا بکوبیم؟ «شب‌های رمضان‌»ت این شب‌ها بیش‌تر می‌سوزاندمان... آقای نوری‌زاد! «بیایید زیارت جامعه بخوانیم»! «...بخوان، با صدای بلند بخوان»... برای ...، به حق «قطعه بیست‌وشش»ش، «نُه‌ِده»ش، به‌حق «آرکیوهشتادوهشت»ش، به‌حق «ماشالاحزب‌الله»ش... در یکی از همان‌روزها که زیر پروبالش را محکم گرفته بود، گفتم یک نوری‌زاد خفته در زیر این واژه‌ها پنهان شده است... اما نمی‌دانم چرا کاری نشد، شاید هم شد... شد و نشد آن‌چه باید می‌شد... برای همه فرزندان شهدایی که جای خالی پدران‌شان بالای سرشان پر نشد که نشد... برای ...، برای همان چند برگی که از صحیفه بلند حضرت روح‌الله، ورق زد... برای همه امیدی که در دل‌های بسیاری زنده کرد و با هزار گلایه و افسوس از زنده‌به‌گورکردن آن همه امیدِ سربرآورده از دل خاک... برای ...، برای آن همه دغدغه انقلاب، برای آن همه ‌ دغدغه تحول، برای آن روح ناآرام، برای آن همه... چه می‌گویم من... چه می‌شود ما را... خدایا چه می‌شود ما را که از زمین‌خوردن یاران یا هم‌قطاران دیروزمان، دل‌شاد می‌شویم... یاد می‌افتم، یاد کمیل‌هایش... نمی‌دانم هنوز هم کمیل می‌خواند یا... نمی‌دانم این شب‌ها در کدام حسینیه پاریس قرآن به سر می‌گیرد... شاید هم آب‌وهوای پاریس، هوای قرآن را از سرش پرانده باشد... به حق خون‌دل‌های حاج ... برای محمدجواد اکبرینش... برای معصومیت ازدست‌رفته ، برای معصومه مسخ‌شده، معصومه مسیح‌شده... خدایا برای تو که کاری ندارد، به حق خون دل‌های مادرش، خواهرش، خانواده‌اش... نمی‌شود امشب برای دل او هم کاری کنی؟ ادامه دارد... ✍ @qoqnoos2