eitaa logo
بانوی تمدن ساز 🇵🇸🇮🇷
9.7هزار دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
7.3هزار ویدیو
307 فایل
🌺 قرآن انسان ساز است و زن انسان ساز است🌺 آمده ایم تا با الگو برداری از بزرگ بانوی تمدن ساز عالم حضرت فاطمه زهرا(س)، از به انتظار نشستن دست برداریم و به انتظار مبارزه و تلاش کنیم #سید_علی_تنها_نیست مدیر: @banooyemobarez ادمین تبلیغ و تبادل: @as_h1357
مشاهده در ایتا
دانلود
8.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️ آقایون مسئول! با عکاسی و پیامک نمی‌تونید با دریده‌ها مقابله کنید. تبدیل پلیس به عکاس نتیجه‌ای نمی‌ده! ✌️جنبش مردمی حلال‌زاده‌ها 📡 @HalalZadeha
هدایت شده از خبر مهم 🇮🇷
🔴 تفاوتِ مجازات مخدوش کردن پلاک خودرو و خدشه دار کردنِ عفاف و حجاب...! نمیدونم بخندم یا گریه کنم... 🔥 @Moohem
خطاب به نمایندگان مجلس و لایحه عفاف و حجاب: ⚠️مراقب باشید!⚠️ ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @banooyetamadonsaz
🔰الگوی اسلامی تربیت 🔺رهبرانقلاب‌اسلامی: اگر جامعه اسلامی بتواند زنان را با الگوی اسلامی تربیت کند - یعنی الگوی زهرایی، الگوی زینبی، زنان بزرگ، زنان باعظمت، زنانی که میتوانند دنیا و تاریخی را تحت تأثیر خود قرار دهند - آن وقت زن به مقام شامخِ حقیقی خود نائل آمده است. اگر زن در جامعه بتواند به علم و معرفت و کمالات معنوی و اخلاقیای که خدای متعال و آیین الهی برای همه انسانها - چه مرد و چه زن - به طور یکسان در نظر گرفته است، برسد، تربیت فرزندان بهتر خواهد شد، محیط خانواده گرمتر و با صفاتر خواهد شد، جامعه پیشرفت بیشتری خواهد کرد و گره‌های زندگی آسانتر باز خواهد شد؛ یعنی زن و مرد خوشبخت خواهند شد. 🗓 ۱۳۷۶/۰۷/۳۰ 🌱 @banooyetamadonsaz
14.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چرا پیرو ولی فقیه شدم؟ حرف ‌های شنیدنی مهران رجبی در یادواره شـهدای مسجد پنبه چی 👈ای کاش بعضی‌ از بزرگان مثلا بزرگ یک مقدار فهم آقای مهران رجبی را داشتند ای کاش.
22.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دین و حجاب باعث شده کشورها عقب‌مانده بشوند⁉️ غلامی، استاد دانشگاه جواب این مسئله را می‌دهد @banooyetamadonsaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تصاویری از منزل سرباز دلاور شهید محمد مهدی احمدی، ساعاتی پس از اعلام شهادت جانسوز این جوان رشید
هدایت شده از خبر فوری
ابهامات باقیمانده در قتل میترا استاد پس از ۴سال/ راز حمام خونین در سعادت آباد همچنان سر به مهر است/ قاتل استاد الان کجاست؟ 🔹در هفتم خرداد سال ۹۸ خبری منتشر شد که فضای رسانه ای کشور را ملتهب کرد. میترا استاد، همسر دوم محمد علی نجفی، شهردار سابق تهران در خانه خود به ضرب گلوله کشته شد. چهار سال پس از آن روز، چرا هنوز برخی ابهامات در پرونده وجود دارد؟ اینجا بخوانید👇 khabarfoori.com/fa/tiny/news-3007237
هدایت شده از روایتگـــــــر
بخشی سوزناک از کتاب "حماسه‌ی تپه‌ی برهانی" از عطش یک نوجوان ۱۶ساله 🔷در کنار من برادر محمد اسماعیل صیادزاده که نوجوانی۱۶ساله بود وقبلاً نیز از او یاد کردم بستری بود.وقتی درپادگان سنندج بودیم همه میگفتند،صیادزاده،نمک گردان است.نوجوانی فوق العاده پرشور،بذله گو و خوش اخلاق بود.خنده از روی لبانش محو نمیشد... در پادگان سنندج،شبی همپاس او بودم و در کنار هم،در اطراف پادگان کشیک میدادیم.در ضمن قدم زدن به من گفت: «برادر طالقانی، فکر میکنید من چند ساله باشم؟» گفتم:«حدود۲۰ساله» خندید و گفت:«همه خیال می کنند که من۲۰ساله ام، قد وقواره ام همه را به اشتباه می اندازد، اما اگر راستش را بخواهید من۱۶سال بیشتر ندارم...» صیادزاده نسبت به سن کمش،از قد بلند و هیکلی رشید و مردانه برخوردار بود.او در آن شب،خیلی برای من درد و دل کرد و حتی از زندگی شخصی اش سخن گفت.میگفت:«پدرم ارتشی است و در زمان شاه،در ارتش با دستگاه مبارزه می کرد و به همین جهت او را اذیت می کردند.»از تبعید پدرش برایم تعریف کرد و از ستمی که در تبریز و اصفهان از طرف دستگاه بر او رفته بود و... اکنون صیاد که از ناحیۀ ران و مچ پا و سر و صورت،زخمی شده بود،درست در کنار من بستری بود.گهگاه به چهرۀ معصومش نگاه میکردم تا بلکه از تبسم همیشگی او روحیه بگیرم.لکه های خشک شدۀ خون،تقریباً تمام چهره اش را پوشانیده بود،امدادگران سر او را پانسمان کرده بودند.ضعف و بی حالی و عطش شدید،چهرۀ شاداب همیشگی او را پژمرده کرده بود و تلاش می کرد چشم برهم بگذارد و بخواب رود تا کمتر،درد و عطش را احساس کند. گفتم:«صیاد،چه خوب بود یک چیزی می گفتی تا همه بخندند!» با صدایی ضعیف در حالی که لبخند سردی بر چهره اش نشست گفت:«من حرفی ندارم،اما هیچ کس رمق خندیدن ندارد.» خود او هم رمق حرف زدن نداشت.خدا می داند که این نوجوان۱۶ساله،چقدر مخلص ومعصوم بود.من معتقدم که هیچ منظره ای در جهان خلقت،زیباتر و دیدنی تر ازچهرۀ یک جوان پاک و مخلص نیست.خاطرۀ سیما و کردار صیاد،اکنون سالهاست که مرا به هیجان می آورد و هر گاه او را به یاد می آورم مثل این که از مطالعۀ یک کتاب اخلاقی و عرفانی،به هیجان آمده باشم،نفس خویش را به محکمۀ عقل میبرم. عطش صیاد قابل توصیف نیست.او از مجروحینی بود که خون زیادی از او رفته و وضع بدی را برای او فراهم آورده بود.آن روز صبح،دفعۀ اولی که می خواستم به تقسیم آب بین برادران اقدام کنم،با کمک زانوانم به طرف در سنگر رفتم تا از برادری که در کنار در خوابیده بود شروع کنم.ناگهان متوجه شدم که برادر صیاد نیز به سختی در حالی که خود را بر زمین می کشید،پشت سر من می آید! گفتم:«صیاد!تو چرا از جایت حرکت کردی؟»در حالی که معصومانه در چهره ام نگاه میکرد گفت:«هیچی،همینطوری،شما مشغول کار خودتان باشید.»سر از کار او در نیاوردم،اما نخواستم با تجسس بیشتر،او را ناراحت کنم،مطمئن بودم که دلیلی دارد که همپای من می آید.بالای سر مجروح اول رفتم و یک در قمقمه آب در دهان او ریختم و سپس به طرف مجروح دوم رفتم. در این حال صیاد که در پشت سر من بود به آرامی مرا صدا کرد.بلافاصله بر گشتم و گفتم:«چی شده صیاد؟»او در حالی که با نگاهی معصومانه و تردیدآمیز در چشمان من زل زده بود گفت:«ببینید برادرطالقانی،اگر اشکال ندارد،به هر مجروح که آب دادید،بعد در قمقمه خالی را به من بدهید تا اگر قطره ای در ته آن باقی مانده بود،من بخورم.» همانطور که با تعجب به صورت او خیره شده بودم،ناگهان بغضم ترکید و بی اختیار اشکم ریخت. ۲دستم را بر صورت گذارده و در حالی که سعی میکردم صدای خود را کنترل کنم،گریستم.صیاد که شرمنده شده بود با لحنی معصومانه و با دستپاچگی گفت:«خوب، چرا ناراحت شدید،اگر اشکالی دارد ندهید.»و من با حرکت سر به او نشان دادم که نه،ناراحت نشده ام و بعد در قمقمۀ خالی را به او سپردم.با دستهایی لرزان،در قمقمه را از من گرفت و در حالی که با دقت در آن نگاه می کرد،در را بالای صورتش برد و دهان خود را در زیر آن قرار داده و گشود و لحظاتی صبر کرد تا قطرۀ باقیمانده در ته در،بر زبانش چکید و بعد با اشتهایی زایدالوصف،زبانش را در داخل در قمقمه کرد و آن را چرخانید و بعد در حالی که مزه مزه می کرد،در را به من داد.او بالای سر هر مجروح،این کار را تکرار می کرد. وقتی نوبت آب خوردن،به خود صیاد رسید،سریعاً سر جایش نشست.من آب را درون در قمقمه ریختم و او با ۲ دست گرفت و بعد آهسته گفت:«اگر شمااجازه بدهید،من آهسته آهسته آب رابخورم.»گفتم:«اشکال ندارد».او سپس با کمک زبانش،قطره قطره آب راآشامید و هر بار با لذتی خاص فرو میداد و درست مثل کسی که لیوانی آبِ سرد می آشامد،مضمضه می کرد.صیاد،این آب محدود را حدوداً ظرف چنددقیقه آشامید.این صحنه درطول روز،هرگاه هنگام تقسیم آب،بین برادران مجروح می شد،تکرار گردید. 📚منبع:کتاب "حماسه‌ی تپه‌ی برهانی" صص۱۰۳تا۱۰۶. نویسنده:دکترسیدحمیدرضاطالقانی. eitaa.com/revaayatgar
پیام اعضا همونطور که شل‌حجابی واسه همه عادی شد بی‌حجابی هم عادی میشه برهنگی هم همینطور رابطه جنسی در ملأ عام هم... ... .. چیه؟ دلتون نمیخواد از این حرفا بزنه کسی؟ الآنشم دیره دیگه! جلوی کشف حجاب و برهنگی «با قوه قهریه» وایسید! زورتون نمیرسه؟ از مردم کمک بخواید! فرض کنید ناآرامی‌های بعد از انقلابه... از مردم کمک بخواید! مردم توی دستگیر کردن تروریستهای اول انقلاب کمک‌تون کردن؛ توی گرفتن این تروریستهای فرهنگی هم «قطعا» بهتون کمک میکنن نترسین از فاسدین و مفسدین! اگه بترسین؛ همونی میشه که اون اول گفتم و خوشتون نیومد... .✍️محمد حسین
هی میگه مگه حجاب اولویته؟! باور بفرمایید حجاب اولویت اول ما نیست...😡 ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @banooyetamadonsaz