eitaa logo
خانواده بزرگ ما😍
158.6هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
5.2هزار ویدیو
110 فایل
خانواده دوازده نفره ما🥰 که حالا با عروس جان شده سیزده نفره تنها کانال بلاگری فرزند آوری پیشنهاد میکنم هشتک رسانه مشوق سرچ کنید😊 اینجا پر از مطالب مورد نیاز خانواده هاست👌 تبلیغات👈 @bano_sadeghy_tablighat
مشاهده در ایتا
دانلود
18.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نمونه ای که با توجه به سن و توانایی های فرزندتون میتونید سخت‌تر یا آسون‌ترش کنید😇 ✅تقویت هوش دیداری ✅تقویت و ✅شناخت رنگ‌ها 🌸بانوصادقی اینجاست🌸 🌸👈عضوشوید👉🌸
8.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خب او‌ن کسی رو غیر از من نداره...😭🥺 ای کاش همه مامان هایی که قصد سقط عمدی جنین های معصوم خودشون رو دارن یه لحظه به این جمله فکر کنند که جنین، زمانی که داره مظلومانه جان میده و دست و پا می‌زنه، جایی غیر از رحم مادر برای پناه بردن نداره...😭 🌸بانوصادقی اینجاست🌸 🌸👈عضوشوید👉🌸
دختر دار که شدی باید هنرمند هم باشی.... باید با سرانگشتان ظریف عاطفه گره از گیسوان بهم پیچیده دنیای دخترت باز کنی☺️ دختر دار که شدی باید لطیف تر بشوی... برای نوازش های مکرر این گُل🌹 خلاصه که می‌خواستم پُزِ بافت تیغ ماهیمو بدم😁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر وقت خیلی دلت گرفته بود... یا از گرفتاری های دنیا خسته شدی...🤲❤️ 🌸بانوصادقی اینجاست🌸 🌸👈عضوشوید👉🌸
... ✋💔 می گفت : همیشه عکس یه شهید تو اتاقتون داشته باشید.. پرسیدیم چرا؟ گفت : اینا چشماشون معجزه میکنه. هر وقت خواستید گناه کنید فقط کافیه یه نگاهتون بهشون بخوره. می گفت: بنده‌ها فراموش کارن؛ یادشون میره یکی اون بالا هست که همه چیزو میبینه. ولی این شهدا انگار انعکاس ِنگاه خدان. انگار با نگاهشون بهت میگن ما رفتیم که تو با گناهات ظهور و عقب بندازی؟ ما رفتیم که تو یادت بره خدایی هست؟ میگی جوونم؛ میگه منم جوون بودم شهید شدم. بهتر نیست یه بهونه بهتر بیاری؟! می گفت : خیلی جاها جلوتونو میگیرن. 🕊 ❣برای شادی روح پاک و مطهر همه شهدا ❣برای تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان صد صلوات هدیه میکنیم📿 و امروزمون رو مزین میکنیم به نام و یادِ این شهید عزیز🌹
اولین چیزی که ادم صبح باید ببینه یه دونه از ایناست😍🐣 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 
6.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به نظر من اینکه دختر چهارساله بتونه موهاشو خودش با سلیقه خودش ببنده خیلی خوبه... ما مادرها گاهی خودمون اجازه نمیدیم بچه هامون رشد کنن!! چجوری....؟با انجام دادن تمام کارهاش با در خدمت بودن تمام وقت..و این نه محبته نه لطف ... اینکه شما از قوی شدن...بزرگ شدن....مستقل شدن... و توانمند شدن بچت جلوگیری کنی فقط ظلمه😔 لطفا ظالم نباشیم❌
22.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیلی از پدرمادرهای امروز این ذهنیت اشتباه رو دارن که هرچه بچه خواست باید براش مهیا کنن و اگر نتونستن خواسته های بچه شونو براورده کنن،فکر میکنن که بچه عقده ای بار میاد،و با مشکلات مواجه شدن بچه رو بد میدونن درصورتی که ما وقتی علم و اگاهی درمورد مساله ای رو نداشته باشیم دچار این خطا ها میشیم بهتره بشینیم پای صحبت یک نویسنده و روانشناس غربی که البته شهید مطهری هم حرفای ایشونو تایید کرده شاید از اون ها بهتر یاد گرفتیم پ.ن:ما نیازمند اموزش دیدن هستیم به خانواده‌ی بزرگ ما بپیوندید☺️👇 http://eitaa.com/bano_sadeghy در روبیکا هم همراهمون باشید💞👇 https://rubika.ir/banosadeghy (حتما مطالب را با ذکر منبع نشر بفرمایید. متشکریم🌹)
این پست فک کنم واسه یکساله پیشه که تو کانال بارگزاری کردیم.... دیدم الان وقتشه دوباره شنیده بشه... گاهی هم برید یه چرخی بزنید اون بالاها ... محتواها کولاک میکنه انقد خوبه😍😅
خانواده بزرگ ما😍
سلام😊 مجدا هستم، مادر هفت کوچولو☺️ وقتی ابراز لطف دوستان رو دیدم منم به شوق اومدم که بیشتر توضیح بد
سلام دوباره خدمت اعضا دوست داشتنی خودم😊 تا ازدواج رو براتون گفتم ازدواج ما روز مبعث حضرت رسول اکرم صلی الله بود ، اون زمان دهم تیر میشد ،دوماهی فرصت داشتیم تا مدرسه رفتن من، آخه تازه قرار بود برم دوم دبیرستان. تو اون دو ماه هفته ای دوسه بار میرفتیم کوه، با موتور میرفتیم تا جمشیدیه و ازونجا میرفتیم بالا ، انقدر زود میرفتیم که نماز صبح رو بالا میخوندیم ، از بهترین تفریحاتمون بود، سالم و کم خرج و دونفره😊ولی حیف که زود تموم شد و اول مهر رسید😥 با هزار مکافات تو یه دبیرستان روزانه اسم نوشته بودم( اخه اسمامون تو شناسنامه نرفته بود، یه محضر آشنا رفته بودیم😉) صبح بلند میشدم ، صبحانه آماده میکردم ،یه نامه عاشقانه مینوشتم و میرفتم مدرسه ، عین یه بچه خوب😊چون من باید حدود شش و نیم میرفتم و آقای همسر ساعت هشت ، ظهر برمیگشتم و تازه باید ناهار درست میکردم ، بعد یه مدت همسر جان گفتن باید کلاس زبان هم بری استعدادشو داری و لازمه. این شد که وقتی از مدرسه برمیگشتم بدو بدو یه چیزی آماده میکردم و میخوردیم و برا ساعت دو نیم دوباره میرفتم کلاس زبان ، باز بدو بدو برمیگشتم و کارهای خونه و بعدم شام رو آماده میکردم ، ما ترجیح داده بودیم بجای اینکه پول خرج خرت و پرت و وسایل خونه و لباس... کنیم ، خرج تحصیل کنیم 😎،برای همین هردو کلاس زبان رو ادامه دادیم... دوسال دبیرستان به سختی گذشت ، تو این مدت نگذاشتم نمراتم پایین بیاد یادمه شبهای امتحان تا چهار صبح بیدار میموندم ، خلاصه سال دوم تموم شد و تابستون از راه رسید با برنامه های متنوع😍، یکیش این بود که بچه های محل رو جمع کرده بودیم خونمون و من بهشون قران درس میدادم ، هر دو سه هفته یبار هم با رضایت اولیا میبردیمشون اردو😃 برنامه کوه هم به راه بود و علاوه بر اینها من کلاس کنگ فو و تیراندازی هم میرفتم انقدر پیشرفت کرده بودم که برای هر دو بهم پیشنهاد دادن که میتونی وارد تیم ملی بشی و همه اینها با تشویق های آقای همسر انجام میشد،سال سوم و پیش رو هم خوندم و همزمان زبان رو ادامه دادم تا تافل .تابستان ها برنامه آموزش قرآن هم همچنان برقرار بود و حالا تقریبا سه سال از ازدواج پربار ما😎 گذشته بود و من مطمئنم اگر ازدواج نکرده بودم انقدر پیشرفت نمیکردم ، همه اینها در حالی بود که مهمانی هم میدادم و میرفتم و... راستی یه چیزی درباره آشپزی بهتون بگم 🙈 من تقریبا هیچی از آشپزی نمیدونستم ، انقدر که یبار برادر شوهرم اینا اومدن خونمون و من نخود پلو درست کردم ولی با نخود ابگوشتی😜😆و یبار مادرم اینا مهمان ما بودن که باقالی پلو درست کرده بودم بدون شوید😉 یبارم برا خودمون لوبیا پلو درست کردم ، دیده بودم مادرم تو قرمه سبزی یه تیکه لواشک میندازه و خیلی خوشمزه میشه، منم اومدم هنرمندی کنم ، تو مایه لوبیا پلو لواشک انداختم، اونم یه تکه بزرگ 😀 و اینطوری ترشه برنج یه غذای جدید شد که تا همین امروز یادش میوفتیم و کلی میخندیم تو همین ایام من کنکور دادم و رشته مورد علاقه ام ینی قران و حدیث واحد شمال قبول شدم که یه اتفاق جدید و دوست داشتنی مسیر زندگیمون رو تغییر داد...‌‌‌.. من باردار شدم😍 و پسر اولم شش روز بعد از بیست سالگی ام بدنیا اومد و من ترجیح دادم دانشگاه رو به تعویق بندازم......... ادامه در قسمت های بعدی😉😉 تو دروس این چند روز آخر یه چیز جدید یاد گرفتم، فک کردم برا شما هم جالب باشه ( یکی از نامهای خداوند رَب هست به معنی پرورش دهنده ، استاد در توضیح این نام خداوند میگفت ینی خدا شما رو آفرید و در تمام لحظات زندگی، در تمام اتفاقات ، در حال رشد دادن شماست و اصلا کار خدا رشد و پرورش شماست پس آرام باشید و خودتون رو به خدا بسپرید😭😭😭 چه خدای مهربونی ومن در تمام این سالها با تمام وجود حس کردم (رب )دارم
پیام‌های زیادی اومده که دوست دارید زودتر بقیه داستان زندگی ما رو بخونید😊 و من میخوام همشو یکجا براتون ارائه بدم....نظرتون درباره عکس پایین چیه😉