eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
139 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
9.5هزار ویدیو
380 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 دستم به دیوار مانده و تنم در گرمای شب ، از سرمای ترس می‌لرزید و صدای عباس را شنیدم که به عمو می‌گفت: «وقتی با اون عظمتش یه روزم نتونست کنه، تکلیف آمرلی معلومه! تازه اونا بودن که به بیعت‌شون راضی شدن، اما دست‌شون به آمرلی برسه، همه رو قتل عام می‌کنن!» تا لحظاتی پیش دلشوره زنده ماندن حیدر به دلم چنگ می‌زد و حالا دیگر نمی‌دانستم تا برگشتن حیدر، خودم زنده می‌مانم و اگر قرار بود زنده به دست بیفتم، همان بهتر که می‌مُردم! 💠 حیدر رفت تا فاطمه به دست داعش نیفتد و فکرش را هم نمی‌کرد داعش به این سرعت به سمت آمرلی سرازیر شود و همسر و دو خواهر جوانش داعش شوند. اصلاً با این ولعی که دیو داعش عراق را می‌بلعید و جلو می‌آمد، حیدر زنده به می‌رسید و حتی اگر فاطمه را نجات می‌داد، می‌توانست زنده به آمرلی برگردد و تا آن لحظه، چه بر سر ما آمده بود؟ 💠 آوار وحشت طوری بر سرم خراب شد که کاسه صبرم شکست و ضجه گریه‌هایم همه را به هم ریخت. درِ اتاق به ضرب باز شد و اولین نفر عباس بود که بدن لرزانم را در آغوش کشید، صورتم را نوازش می‌کرد و با مهربانی همیشگی‌اش دلداری‌ام می‌داد: «نترس خواهرجون! موصل تا اینجا خیلی فاصله داره، هنوز به تکریت و کرکوک هم نرسیدن.» که زن‌عمو جلو آمد و با نگرانی به عباس توصیه کرد: «برو زودتر زن و بچه‌ات رو بیار اینجا!» عباس سرم را بوسید و رفت و حالا نوبت زن‌عمو بود تا آرامم کند: «دخترم! این شهر صاحب داره! اینجا شهر امام حسنِ (علیه‌السلام)!» و رشته سخن را به خوبی دست عمو داد که او هم کنار جمع ما زن‌ها نشست و با آرامشی مؤمنانه دنبال حکایت را گرفت: «ما تو این شهر مقام (علیه‌السلام) رو داریم؛ جایی که حضرت ۱۴۰۰ سال پیش توقف کردن و نماز خوندن!» 💠 چشم‌هایش هنوز خیس بود و حالا از نور ایمان می‌درخشید که به نگاه نگران ما آرامش داد و زمزمه کرد: «فکر می‌کنید اون روز امام حسن (علیه‌السلام) برای چی در این محل به رفتن و دعا کردن؟ ایمان داشته باشید که از ۱۴۰۰ سال پیش واسه امروز دعا کردن که از شرّ این جماعت در امان باشیم! شما امروز در پناه پسر (سلام الله علیهما) هستید!» گریه‌های زن‌عمو رنگ امید و گرفته و چشم ما دخترها همچنان به دهان عمو بود تا برایمان از کرامت (علیه‌السلام) بگوید: «در جنگ ، امام حسن (علیه‌السلام) پرچم دشمن رو سرنگون کرد و آتش رو خاموش کرد! ایمان داشته باشید امروز آمرلی به برکت امام حسن (علیه‌السلام) آتش داعش رو خاموش می‌کنن!» 💠 روایت عمو، قدری آرام‌مان کرد و من تا رسیدن به ساحل آرامش تنها به موج احساس حیدر نیاز داشتم که با تلفن خانه تماس گرفت. زینب تا پای تلفن دوید و من برای شنیدن صدایش پَرپَر می‌زدم و او می‌خواست با عمو صحبت کند. خبر داده بود کرکوک را رد کرده و نمی‌تواند از مسیر موصل به تلعفر برسد. از بسته بودن راه‌ها گفته بود، از تلاشی که برای رسیدن به تلعفر می‌کند و از فاطمه و همسرش که تلفن خانه‌شان را جواب نمی‌دهند و تلفن همراه‌شان هم آنتن نمی‌دهد. 💠 عمو نمی‌خواست بار نگرانی حیدر را سنگین‌تر کند که حرفی از حرکت داعش به سمت آمرلی نزد و ظاهراً حیدر هم از اخبار آمرلی بی‌خبر بود. می‌دانستم در چه شرایط دشواری گرفتار شده و توقعی نداشتم اما از اینکه نخواست با من صحبت کند، دلم گرفت. دست خودم نبود که هیچ چیز مثل صدایش آرامم نمی‌کرد که گوشی را برداشتم تا برایش پیامی بفرستم و تازه پیام عدنان را دیدم. همان پیامی که درست مقابل حیدر برایم فرستاد و وحشت حمله داعش و غصه رفتن حیدر، همه چیز را از خاطرم برده بود. 💠 اشکم را پاک کردم و با نگاه بی‌رمقم پیامش را خواندم: «حتماً تا حالا خبر سقوط موصل رو شنیدی! این تازه اولشه، ما داریم میایم سراغ‌تون! قسم می‌خورم خبر سقوط آمرلی رو خودم بهت بدم؛ اونوقت تو مال خودمی!» رنگ صورتم را نمی‌دیدم اما انگشتانم روی گوشی به وضوح می‌لرزید. نفهمیدم چطور گوشی را خاموش کردم و روی زمین انداختم، شاید هم از دستان لرزانم افتاد. 💠 نگاهم در زمین فرو می‌رفت و دلم را تا اعماق چاه وحشتناکی که عدنان برایم تدارک دیده بود، می‌بُرد. حالا می‌فهمیدم چرا پس از یک ماه، دوباره دورم چنبره زده که اینبار تنها نبود و می‌خواست با لشگر داعش به سراغم بیاید! اما من شوهر داشتم و لابد فکر همه جایش را کرده بود که اول باید حیدر کشته شود تا همسرش به اسیری داعش و شرکای درآید و همین خیال، خانه خرابم کرد...
💠 برای اولین بار در عمرم احساس کردم کسی به قفسه سینه‌ام چنگ انداخت و قلبم را از جا کَند که هم رگ‌های بدنم از هم پاره شد. در شلوغی ورود عباس و حلیه و گریه‌های کودکانه یوسف، گوشه اتاق در خودم مچاله شده و حتی برای نفس کشیدن باید به گلویم التماس می‌کردم که نفسم هم بالا نمی‌آمد. 💠 عباس و عمو مدام با هم صحبت می‌کردند، اما طوری که ما زن‌ها نشنویم و همین نجواهای پنهان، برایم بوی می‌داد تا با صدای زهرا به حال آمدم: «نرجس! حیدر با تو کار داره.» 💠 شنیدن نام حیدر، نفسم را برگرداند که پیکرم را از روی زمین جمع کردم و به سمت تلفن رفتم. پنهان کردن اینهمه وحشت پیش کسی که احساسم را نگفته می‌فهمید، ساده نبود و پیش از آنکه چیزی بگویم با نگرانی اعتراض کرد: «چرا گوشیت خاموشه؟» همه توانم را جمع کردم تا فقط بتوانم یک کلمه بگویم: «نمی‌دونم...» و حقیقتاً بیش از این نفسم بالا نمی‌آمد و همین نفس بریده، نفس او را هم به شماره انداخت: «فقط تا فردا صبر کن! من دو سه ساعت دیگه می‌رسم ، ان شاءالله فردا برمی‌گردم.» 💠 اما من نمی‌دانستم تا فردا زنده باشم که زیر لب تمنا کردم: «فقط زودتر بیا!» و او وحشتم را به‌خوبی حس کرده و دستش به صورتم نمی‌رسید که با نرمی لحنش نوازشم کرد: «امشب رو تحمل کن، صبح پیشتم! فقط گوشیتو روشن بذار تا مرتب از حالت باخبر بشم!» خاطرش به‌قدری عزیز بود که از وحشت حمله و تهدید عدنان دم نزدم و در عوض قول دادم تا صبح به انتظارش بمانم. گوشی را که روشن کردم، پیش از آمدن هر پیامی، شماره عدنان را در لیست مزاحم قرار دادم تا دیگر نتواند آزارم دهد، هر چند کابوس وحشیانه‌اش لحظه‌ای راحتم نمی‌گذاشت. 💠 تا سحر، چشمم به صفحه گوشی و گوشم به زنگ تلفن بود بلکه خبری شود و حیدر خبر خوبی نداشت که با خانه تماس گرفت تا با عمو صحبت کند. اخبار حیدر پُر از سرگردانی بود؛ مردم تلعفر در حال فرار از شهر، خانه فاطمه خالی و خبری از خودش نیست. فعلاً می‌مانَد تا فاطمه را پیدا کند و با خودش به بیاورد. 💠 ساعتی تا سحر نمانده و حیدر به‌جای اینکه در راه آمرلی باشد، هنوز در تلعفر سرگردان بود در حالی‌که داعش هر لحظه به تلعفر نزدیک‌تر می‌شد و حیدر از دستان من دورتر! عمو هم دلواپس حیدر بود که سرش فریاد زد: «نمی‌خواد بمونی، برگرد! اونا حتماً خودشون از شهر رفتن!» ولی حیدر مثل اینکه جزئی از جانش را در تلعفر گم کرده باشد، مقاومت می‌کرد و از پاسخ‌های عمو می فهمیدم خیال برگشتن ندارد. 💠 تماسش که تمام شد، از خطوط پیشانی عمو پیدا بود نتوانسته مجابش کند که همانجا پای تلفن نشست و زیر لب ناله زد: «می‌ترسم دیگه نتونه برگرده!» وقتی قلب عمو اینطور می‌ترسید، دل من حق داشت پَرپَر بزند که گوشی را برداشتم و دور از چشم همه به حیاط رفتم تا با حیدر تماس بگیرم. 💠 نگاهم در تاریکی حیاط که تنها نور چراغ ایوان روشنش می‌کرد، پرسه می‌زد و انگار لابلای این درختان دنبال خاطراتش می‌گشتم تا صدایش را شنیدم: «جانم؟» و من نگران همین جانش بودم که بغضم شکست: «حیدر کجایی؟ مگه نگفتی صبح برمی‌گردی؟» نفس بلندی کشید و مأیوسانه پاسخ داد: «شرمندم عزیزم! بدقولی کردم، اما باید فاطمه رو پیدا کنم.» و من صدای پای داعش را در نزدیکی آمرلی و حوالی تلعفر می‌شنیدم که با گریه التماسش کردم: «حیدر تو رو خدا برگرد!» 💠 فشار پیدا نکردن فاطمه و تنهایی ما، طاقتش را تمام کرده بود و دیگر تاب گریه من را نداشت که با خشمی تشر زد: «گریه نکن نرجس! من نمی‌دونم فاطمه و شوهرش با سه تا بچه کوچیک کجا آواره شدن، چجوری برگردم؟» و همین نهیب عاشقانه، شیشه شکیبایی‌ام را شکست که با بی‌قراری کردم: «داعش داره میاد سمت آمرلی! می‌ترسم تا میای من زنده نباشم!» 💠 از سکوت سنگینش نفهمیدم نفسش بنده آمده و بی‌خبر از تپش‌های قلب عاشقش، دنیا را روی سرش خراب کردم: «اگه من داعشی‌ها بشم خودمو می‌کُشم حیدر!» به‌نظرم جان به لبش رسیده بود که حرفی نمی‌زد و تنها نبض نفس‌هایش را می‌شنیدم. هجوم گریه گلوی خودم را هم بسته بود و دیگر ضجه می‌زدم تا صدایم را بشنود: «حیدر تا آمرلی نیفتاده دست داعش برگرد! دلم می‌خواد یه بار دیگه ببینمت!» 💠 قلبم ناله می‌زد تا از تهدید عدنان هم بگویم و دلم نمی‌آمد بیش از این زجرش بدهم که غرّش وحشتناکی گوشم را کر کرد. در تاریکی و تنهایی نیمه شب حیاط، حیران مانده و نمی‌خواستم باور کنم این صدای انفجار بوده که وحشتزده حیدر را صدا می‌کردم، اما ارتباط قطع شده و دیگر هیچ صدایی نمی‌آمد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👩‍🍳 تخم مرغ : ۱ عدد شکر : ۳ قاشق غذا خوری روغن مایع : ۲ قاشق غذاخوری شیر یا آب ولرم : ۱ لیوان سرخالی آرد : ۱ لیوان کشمش : یک سوم لیوان زعفران دمکرده : ۱ قاشق غ خ بکینگ پودر : ۱/۵ قاشق چایخوری وانیل : نوک قاشق چایخوری
35.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀🌹🌺💐گزارش تصویری اجرای سرود بسیجیان سرود رفیق شهیدم در مسجد رسالت با حضور جناب آقای حاج ابوذر روحی👆👆👆👆👆👆👆👆 ♦️ یادواره شهدای مسجد رسالت ♦️پنجشنبه ۱۴۰۱/۰۸/۱۲ ♦️پاییز و زمستان ۱۴۰۱ ♦️ طرح شهید ابراهیم هادی @valiasr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 نماهنگ "خونه امن" با صدای سجاد محمدی 🔘تهیه شده در مرکز رسانه و فضای مجازی آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها 📥نسخه با کیفیت را از اینجا دریافت کنید. 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها 🆔 @astanqom
🌺 تا دخترم رفت عکس بگیره ایشون به احترام چادر دخترم نشست چادرش رو بوسید😭😭😭 خدا می‌دونه چقدرررر دلگرم شدم وچقدرررر واسه دخترم و چادرمون حس غرور و ارزش کردم❤️❤️❤️❤️❤️❤️ 🔸تنهامسیری شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/63963136Ca672116ed5
طنز شعار جالب خاخام یهودی اسرائیلی در راهپیمایی امروز 😄
👓 امشب کاربران لبنانی با هشتگ ‎ ایران به پشتوانه ملتش قوی است، علیه دسیسه های آمریکا در این چهل و سه سال و در حمایت از ایران توییت زدند. @HozeTwit
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 تلاش مصی‌علینژاد بعد از چند هفته‌ دوندگی برای رسیدن به آرزویش...🤦‍♂
کاخ سفید از ادعای «آزاد کردن ایران» عقب‌نشینی کرد 🔹سخنگوی شورای امنیت ملی کاخ سفید از اظهارات بایدن که گفته بود «ایران را آزاد خواهیم کرد» عقب‌نشینی کرد. 🔹او گفته: بایدن یکبار دیگر همبستگی‌ ما را با معترضان ایران ابراز کرد؛ یعنی همان کاری که از ابتدا انجام داده است. ایجاد تغییر به عهده مردم ایران است. باید به عهده مردم ایران باشد که درباره آینده‌شان تصمیم بگیرند. اما ما هیچ نشانه‌ای از به‌زودی آزادکردن ایران به دست مردم نداریم. @Farsna
شبتون شهدایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی_آنلاین_ای_دختر_خورشید_ای_خواهر_دریا_میثم_مطیعی.mp3
4.67M
🔳 (سلامالله علیها ) 🌴ای دختر خورشید ای خواهر دریا 🌴زهراترین زینب زینب ترین زهرا 🎤 👌بسیار دلنشین 👇 کانال استیکرهای مذهبی 👇 https://eitaa.com/joinchat/2011693088C47c2ef1f28
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌹 آیه 75 سوره نساء 💥و مَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَآءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَآ أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيرا ً : شما را چه شده كه در راه خدا و (در راه نجات) مردان و زنان و كودكان مستضعف نمى‏ جنگید، آنان كه مى‏ گویند: پروردگارا! ما را از این شهرى كه اهاش ستمگرند بیرون ببر و از طرف خود سرپرستى براى ما قرار ده و از سوى خودت، براى ما ياورى قرار ده. 🌷 : مردان 🌷 : زنان 🌷 : کودکان 🌷 : شهر 🌷 : قرار ده 🌷 : طرف خودت 🌷 : سرپرست 🌷 : یاور 🔴 : این آیه همانند سایر آیات سوره نساء در مدينه نازل شده است. درباره مسلمانانی است که تحت فشار و شکنجه ی اهل مکه قرار داشتند و از کسانی که جهاد در راه آزادی آنان را رها کرده اند، نکوهش می کند. اين آیه دعوت به سوی بر اساس تحریک عواطف انسانی نموده و می فرماید: و ما لکم لا تقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النسآء و الولدان؛ شما را چه شده که در راه خدا و (در راه نجات) مردان و زنان و کودکان مستضعف نمی جنگید؟ چرا شما در راه و در راه مردان و زنان و کودکان مظلوم و بی دفاعی که در چنگال ستمگران گرفتار شده اند مبارزه نمی کنید؟ آیا عواطف انسانی شما اجازه می دهد که خاموش باشید و این صحنه ها را تماشا کنید؟ سپس برای شعله ور ساختن عواطف انسانی مؤمنان درباره مى فرماید: الذین یقولون ربنا أخرجنا من هذه القرية الظالم أهلها؛ آنها کسانی هستند که می گویند: پروردگارا! ما را از این شهری که اهلش ستمگرند بیرون ببر. و همچنین از خدای خود تقاضا می کنند: و اجعل لنا من لدنک ولیا و اجعل لنا من لدنک نصیرا؛ و از طرف خود سرپرستی برای ما قرار ده و از سوی خودت، برای ما یاوری قرار ده. در حقیقت دعای آنها را مستجاب کرده و این رسالت بزرگ انسانی را بر عهده مؤمنان گذاشته و این مؤمنان ولى و نصيرى هستند که از طرف خداوند برای حمایت و نجات آنها تعیین شده اند. 🔹🔹 ✅ باید نسبت به هم، غیرت و تعصّب مكتبى داشته باشند و در برابر ناله ‏ها و استغاثه‏ ها بى تفاوت نباشند. ✅ از اهداف جهاد اسلامى، تلاش براى رهایى مستضعفان از سلطه ستمگران است. ✅ مرز نمى‏ شناسد، هرجا كه مستضعفى باشد، جهاد هست. ✅ ارتش باید به حدى مقتدر باشد كه نجات بخش تمام محرومان جهان باشد. ✅ در شیوه ‏ى دعوت به ، باید از عواطف مردم كمک گرفت. ✅ سرپرستى و ولایت بر مسلمانان باید از طرف باشد. ✍تهیه و تنظیم : استاد عاشوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ کوتاه قرار ملاقات محمد شجاعی وفات حضرت معصومه علیه السلام تسلیت باد. 🇮🇷کانال بسيج اساتيد و نخبگان جامعه الزهراء(سلام الله علیها) https://eitaa.com/joinchat/300875895Cca33e6af03
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥لحظات حضور و شهادت دانش‌آموز شیرازی در حرم شاهچراغ 🔺این تصاویر، لحظات قبل و هنگام شهادت مظلومانه محمدرضا کشاورز دانش‌آموز شیراز را نشان می‌دهد. نخبه شهید سید فریدالدین معصومی از دیگر شهدای حرم نیز در تصاویر دیده می‌شود. ⚠️افراد حساس ترجیحا فیلم رو نبینند.😔 با متفاوت ببینید🔎👇 https://eitaa.com/joinchat/1341587456C4746ccc6cb
👓 بدرقه ستاره‌ها رهبرانقلاب‌اسلامی: این دختر جوان تربیت‌شده دامان اهل‌بیت، با پاشیدن بذر معرفت در طول مسیر و بعد رسیدن به قم، موجب شد که قم به عنوان پایگاه اصلی معارف اهل‌بیت بدرخشد. 🗣 امام خامنه‌ای 🏴 سالروز رحلت شهادت گونه کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها را تسلیت عرض می‌نماییم. ➺ @Twitter_eita
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️با این وضعیت اومده وسط راهپیمایی ۱۳ آبان داره بحث میکنه اما خیالش راحته که کسی باهاش کاری نداره، یه لحظه تصور کنید یک بسیجی بره وسط اغتشاشگرا و بخواد باهاشون صحبت کنه... 🆔 @pedarefetneh 🔜 🆔 @pedarefetneh 🔜
🔴 اینم کار جالب بچه های یزد 🔹 محل جمع آوری کمک های مردمی برای اروپا😄 ------------------------- @antarnational
🔹‏در برنامه امشب جهان آرا، ابعاد مختلف ‎ را بررسی می کنیم و درباره اتفاقات این روزها از زاویه ای دیگر بحث خواهیم کرد. 🔸 با حضور حاج حسین سازور فعال اجتماعی و مداح اهل بیت 🔹 سید هادی حسینی دوست شهید آرمان علی وردی ساعت 22 ،شبکه افق تکرار؛ یکشنبه ساعت 14.30 🔴 حدّأقل برای یک نفر ارسال کنید ... ‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‍‎‌‌‎┄┄┅┅❅.🌹.❅┅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹سلام امام خامنه ای به حضرت معصومه س +مداحی کربلایی سید رضا نریمانی/ کلیپ کوتاه ویژه شهادت حضرت معصومه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا