#روزه_امروز
#تغییر_ساعت
#باد_صبا
🤔❓سحر براساس نرم افزار باد صبا بیدار شدیم و غذا خوردیم، ولی صبح فهمیدیم چون امسال ساعتها تغییر نکرده بعد از اذان صبح سحری خوردیم، حکم روزه مون چیه؟
✍️ آیات عظام خامنهای، مکارم و فاضل: روزه شما صحیح است و قضاء ندارد.
✍️ بقیه مراجع: باید روزه را بگیرید و بعدا هم قضاء آن را بگیرید.
👌نکته: طبق نظر آیات عظام خامنهای، مکارم و فاضل: اگر با نگاه به ساعت وامثال ان وبا وجود اطیمنان به اینکه هنوز وقت اذان نشده وسحری خورده باشد روزه صحیح است وقضا ندارد.
#احکام_نموداری
https://eitaa.com/joinchat/1704656951C26f5cc23f1
‼️خوردن غذای لای دندان و فرو بردن آب دهان در حال روزه
🔷 اگر روزهدار، چیزی را که لای دندان مانده است عمداً فرو ببرد، روزهاش باطل میشود.
🔷 فرو بردن آب دهان روزه را باطل نمیکند.
📕منبع: leader.ir
🆔 @resale_ahkam
36.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نگفتم ماه رمضونا قدس خیلی باصفاست؟
سنفطر فی القدس❤️
در قدس افطار خواهیم کرد💪
🆔 @EmadDavari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خلاصه هرچند صهیونیستها از ورود قابلمه به داخل مسجد جلوگیری میکنن.
اما زنان فلسطینی کوتاه بیا نیستن، بیرون مسجد بساط میکنن و مقلوبههاشون رو زمین میزنن😉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانمهایی که روزه ولی دارید حتما این کلیپ رو برای بچه هاتون بزارید
اون دایرهی وسطی
شهر قدسه
که بین مناطق اشغال شده توسط صهیونیستها
و مناطق تحت کنترل فلسطینیها
مشترکه.
مسجد الاقصی وسط این شهره.
حالا صهیونیستها چندسالیه تلاش میکنن رفت و آمد فلسطینیها به مسجدالاقصی رو محدود کنن.
که چی بشه؟
که به اصلاح مسجد رو یهودی سازی کنن
و قیافهی مسجدالاقصی صهیونیستی بشه
که نهایتا بتونن مسجد رو هم تحت تصرف کامل خودشون در بیارن
مثه بقیه جاهای فلسطین.
حالا فلسطینیها برای اینکه طرح یهودیسازی صهیونیستها رو خنثی کنن، با هم قرار میذارن که برن مسجد دور هم جمع بشن، غذا بخورن، بگن، بشنون و...
که قیافهی مسجد، اسلامی بمونه
زنان فلسطینی اصن یه پویشی راه انداختن و از بقیه دعوت کردن ماه رمضونا مقلوبه درست کنن و بیارن مسجد الاقصی.
در نتیجه چند سالیه خود این غذای مقلوبه به یه نماد سیاسی تبدیل شده.
شده یه نمادی برای مخالف با صهیونیستها.
تا جاییکه نظامیان صهیونیستی اجازه نمیدن کسی با خودش قابلمه ببره تو مسجد😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حالا چند سالیه
خانومای بقیهی کشورها
از جمله خانومهای ایرانی
در همبستگی با زنان فلسطینی
سفرهی افطاری و مقلوبهخورون میندازن❤️
در ایران هم، شیرزنان شیرازی
آغاز کنندهی این پویش بودن💪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بوسه حجت الاسلام قاسمیان داور ویژه برنامه محفل بر دستان پینه بسته پدر نابغه قرآنی شرکت کننده در برنامه از شهرستان حاجی آباد استان خراسان جنوبی؛
این کودک نه ساله حافظ کل قرآن و با تسلط به مفاهیم قرآنی و تفسیری داوران برنامه را حیرت زده کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلطان شعبده بازی فقط ایشون😍
فقط یکم بی اعصابععع😝😁😁
احکام روزه ٣.mp3
2.02M
🔰 «#گلبرگ_احکام»
موضوع: «#احکام_روزه»
✅ کسی که میداند روزه برای او ضرر دارد یا خوف ضرر داشته باشد، باید روزه را ترک کند؛ و اگر روزه بگیرد صحیح نیست بلکه حرام است؛ خواه این یقین و خوف از تجربهی شخصی حاصل شده باشد یا از گفتهی پزشک امین یا از منشأ عقلایی دیگر؛
⬅️ ملاک تأثیر روزه در ایجاد بیماری یا تشدید آن و عدم قدرت بر روزه گرفتن، تشخیص خود روزهدار نسبت به خودش است، بنابراین اگر پزشک بگوید روزه ضرر دارد، اما او با تجربه دریافته است که ضرر ندارد باید روزه بگیرد، همچنین اگر پزشک بگوید روزه ضرر ندارد ولی او بداند روزه برایش ضرر دارد یا خوف ضرر داشته باشد نباید روزه بگیرد.
📚 رساله آموزشی امام خامنهای (مدظلهالعالی)
⚜️ @Ahkaam ⚜️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💬 نامه خصوصی به آقا
نامه و هدیه عطیه عزیزی به حضرت آقا که آقای ابوالقاسمی قول رساندن آن به آقا را دادند...
نامه خصوصی بود ولی عمومی شد...
حس خوبی داشت😍
لینک روبینوی این مطلب
حسیندارابی 👈 عضوشوید
@hosein_darabi
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
#تفسیر_قران_جلسه_55
🌹 آیه ۵۶ سوره مائده
💥وَ مَن يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ
#ترجمه: و هر كسی كه خدا و پیامبرش و مؤمنانى را ولىّ خود بگیرد (از حزب خداست) پس قطعا حزب خدا پیروز هستند.
🌷 #حزب: گروه با قدرت
منظور از «الّذین ءامنوا»، در آیه قبل، حضرت على علیه السلام و امامان معصوم علیهم السلام پس از او هستند.
آیه ۵۵ سوره مائده، آیه #ولایت بود و این آیه ۵۶ سوره مائده برای تکمیل آیه قبلی می باشد و هدف آن را تأكيد و تعقيب مى كند، و به #مسلمانان اعلام مى دارد كسانى كه ولايت و سرپرستى و رهبرى خدا و پيامبر «صلّى اللّه عليه و آله» و افراد با ايمانى را كه در آيه قبل به آنها اشاره شد بپذيرند پيروز خواهند شد، زيرا آنها در حزب خدا خواهند بود و حزب خدا پيروز است.
«وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ؛ و هر کسی که خدا و پیامبرش و مؤمنانی را ولی خود بگیرد از حزب خداست پس قطعا حزب خدا پیروز هستند».
تعبير به «حزب اللّه» و «غلبه آن» مربوط به #حكومت_اسلامى است، نه يک دوستى ساده و عادّى و اين خود مى رساند كه ولايت در آيه به معنى سرپرستى و حكومت و رهبری مسلمين است.
🔹پيامهای آیه ۵۶ سوره مائده🔹
✅ #حزب_اللّه، تنها كسانى اند كه ولایت خدا، پیامبر و اهل بیت علیهم السلام را پذیرفته باشند.
✅ غلبه ى نهایى با كسانى است كه ولایت خدا، پیامبر و اهل بیت علیهم السلام را بپذیرند.
✅ چون #خداوند غالب است، وابستگان به او هم غالبند.
✅ با وعده هاى #الهى، حزب اللَّه به آینده ى خود مطمئن است.
✍تهیه و تنظیم : استاد عاشوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
4⃣ دعای روز چهارم ماه رمضان
🎞 استوری
❇️ اللَّهُمَّ قَوِّنِي فِيهِ عَلَى إِقَامَةِ أَمرِكَ
🔶 خدايا مرا در اين روز براى اقامه و انجام فرمانت قوت بخش
❇️ وَ أَذِقنِي فِيهِ حَلاَوَةَ ذِكرِكَ
🔶 و حلاوت و شيرينى ذكرت را به من بچشان
❇️ وَ أَوزِعنِي فِيهِ لِأَدَاءِ شُكرِكَ بِكَرَمِكَ
🔶 و براى اداى شكر خود به كرمت مهيا ساز
❇️ وَ احفَظنِي فِيهِ بِحِفظِكَ وَ سِترِكَ يَا أَبصَرَ النَّاظِرِينَ
🔶 و در اين روز به حفظ و پرده پوشى مرا از گناه محفوظ دار اى بصيرترين بينايان عالم
#امام_زمان
#ماه_رمضان
#رمضان
🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼
صوت تماااااام دعا و مناجاتها
👇
🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
doa4_721038705925554855.mp3
2.48M
📖شرح دعاهای روزانه ماه مبارک رمضان
🎙واعظ: آیت الله #مجتهدی_تهرانی
🗓دعای روز چهارم
🌙#ماه_مبارک_رمضان
🔶 جهت شنیدن سخنرانیهای بیشتر به کانال زیر مراجعه فرمایید
✅@sokhan_dan
بقره 185.mp3
2.68M
🌸 #هر_روز_یک_آیه_یک_نکته 3⃣
🔊 بشنوید | شرح یک آیه از قرآن کریم
با بیان آیت الله #حائری_شیرازی
💎شهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدي وَ الْفُرْقانِ💎
#ماه_رمضان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#گامهای_موفقیت🌺🍃
💢️اولین گام موفقیت، این است که
بتوانی موفقیت دیگران را تحمل کنی.
💢دومین گام موفقیت، این است که
بتوانی موفقیت دیگران را تحسین کنی.
💢سومین گام موفقیت، این است که
بتوانی موفقیت دیگران را تقلید کنی.
💢آخرین گام موفقیت این است که
بتوانی به شیوه خودت موفق شوی ...
💢ماه را نشانه بگيريد، اگر به هدف نزنيد،
حتماً يكي از ستاره ها را خواهيد زد.
✍تهیه و تنظیم : عاشوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دلنوشته_رمضان 🌸🍃
🌸🍃سحر چهارم...
✍زیباترین فصل زندگی ام، با نام تو آغاز می شود؛
به نــام خــــدا
اصلا راز هر زیبایی، در تکرار عاشقانه نام توست....
تو که باشی ؛ زمین و زمان آرامند.
حتی اگر از آسمان سنگ ببارد!
تو که باشی، همه پـُر از تواند... و مثل تو؛ آرام و مهربااان.
🌸🍃آسمان تاریک شد...
و زمین...؛خلوت!
وچهارمین بزم عاشقانه ما نیز فرارسید.
و تو هستی...و من با تو، آرامِ آرامم!
🌸🍃آنقدر حضورت مستم کرده است ؛
که هوای فریاد به سرم زده...
کاش ميشد بر بامِ زمین می ایستادم و نام تو را، هزار بار عاشقانه، فریاد ميزدم.
تا همه اهل زمین بدانند ؛
دلبر من؛ همان "هوُ اللّهُ أَحَد"ی است، که عالم را به یک کرشمه ی نگاهش، اداره میکند.
عاشـ❤️ـقی.... بی نظیرترین میدانِ زمین است.
و هر که زمین خورده این میدان نباشد؛ پرواز را تجربه نخواهد کرد.
🌸🍃خدا...
قنوت چهارمین بزم عاشقانه ما، به نام نامی تو، زیباترین قنوت خواهد شد؛
💢به نــام تــو...
یــاربِ، یــا ربِ، یــا رب ...
✍تهیه و تنظیم : عاشوری
#کتاب_من_میترا_نیستم♥️🍓
#قسمت_شصت_و_یک🌾
شهرام توی حیاط به مهران و باباش چیزی گفت که صدای گریه آنها بلندتر شد. خودم را به حیاط رساندم. هر چقدر التماسِ شهرام کردم که مامان چی شنیدی چی شده به منم بگو شهرام حرفی نزد و مهران و باباش سکوت کردند.
ساعتها و دقایق حتی لحظه ها به سختی میگذشت تازه فهمیدم بلاتکلیفی و تو برزخ بودن چقدر سخت است.
نمیدانستیم کجا برویم کجا را بگردیم و از چه کسی سراغ زینب را بگیریم نه زمین جای ما را داشت و نه آسمان. خواب و قرار هم نداشتیم من با قولی که به خودم و زینب داده بودم کمتر بی قراری می کردم و حتی بقیه را هم آرام می کردم. مرتب به خودم می گفتم: چیزی که زینب انتخاب کرده باشه انتخاب منم هست.
ظهر شد. مثل ظهر عاشورا به همان دردناکی و سنگینی آقای روستا آمد و من و مهران و باید بچه ها را به مسجد المهدی برد. خیلی گرفته و ساکت بود.
آقای حسینی امام جمعه شاهین شهر به آقای روستا تلفن کرده و از او خواسته بود که ما را به مسجد خیابان فردوسی ببرد من و جعفر و مهران بدون اینکه چیزی بپرسیم سوار ماشین شدیم و به مسجد رفتیم.
به مسجدی که محلِ نماز های زینب بود زینب هر روز که از مدرسه بر می گشت به مسجد المهدی میرفت نمازش را می خواند و بعد به خانه میآمد.
به مسجد که رسیدیم آقای حسینی هنوز نیامده بود. مهران و باباش ساکت و بی صدا داخل ماشین منتظر نشستند اما من به مسجد رفتم دوست داشتم حال زینب را در مسجد بفهمم.
مسجد بوی زینب را میداد. رو به قبله نشستم و با زینب حرف زدم. حرفهایی که به هیچ کس نمی توانستم بگویم. یاد حضرت علی افتادم. حضرت علی در مسجد و در حال سجده شهید شد و زینب هم از مسجد به سمت سرنوشتش رفت.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#کتاب_من_میترا_نیستم 🍓
#قسمت_شصت_و_دو♥️
روی زمین مسجد افتادم و آنجا را بوسیدم محل سجده های دخترم را بوسیدم و بو کردم.
آقای حسینی وارد شبستان شد و روبرویم نشست بدون اینکه زمینه سازی کند و حرف اضافی بزند، شهادت زینب را تسلیت گفت.
از قرار معلوم بیرون مسجد همه حرفها را به مهران و بابای زینب گفته بود اول سکوت کردم بعد با صدای محکمی گفتم هرچی میل خدایه.
با آقای حسینی از مسجد خارج شدیم بابای مهران روی زمین نشسته بود و گریه می کرد و مهران هم توی ماشین.
مهران با دیدن من گفت: مامان زینب رو کشتند خواهرم شهید شده. جنازهاش رو پیدا کردند. من مهران را دلداری دادم و آرام کردم.
از چشمم اشکی نمی آمد. جعفر به من نگاه نمی کرد من هم به او چیزی نگفتم کاش میتوانستیم همدیگر را آرام کنیم.
آن روز کارگر های ساختمان جنازه زینب را در سبخی «زمین بیابان مانند» که بعدها در آنجا مرکز پست شاهین شهر را ساختن پیدا کردند.
مهران گفت مامان شرام صبح توی تاکسی از دوتا مسافر شنیده بود که امروز جنازه یک دختر نوجوان را روی زمین خاکی پیدا کردند وقتی شهرام به خونه اومد و خبر را داد من مطمئن شدم که اون دختر زینبه اما نمی خواستم تا خبر قطعی نشده به تو بگم.
انتظار تمام شد انتظار کشندهای که سه روزه تمام به جان من افتاده بود.
ادامه دارد ... . . .
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#کتاب_من_میترا_نیستم🌿
#قسمت_شصت_و_سه 💚
باید میرفتم و دخترم را می دیدم. جنازه
زینب را به سردخانه پزشکی قانونی بردند ما باید برای شناسایی به آنجا می رفتیم.
سوار ماشین شدیم و همه با هم به پزشکی قانونی رفتیم مهران و باباش لحظه ای آرام نمی شدند چشمهای مهران کاسه خون شده بود.
من یخ کرده بودم و هیچ چیزی نمیگفتم گریه هم نمی کردم. مهران که نگران من بود من را بغل کرد و گفت: مامان گریه کن خودت رو رها کن. اما من هیچ نمی گفتم.
آنقدر در دنیای خودم با زینب حرف زدم که نفهمیدم کی به سردخانه رسیدیم. دخترم آنجا بود با همان لباس های قدیمی با روسری سرمه ای و چادر مشکی.
منافقین او را با چادرش شهید کرده بودند با چادر چهارگره دور گردنش بسته بودند.
کنار زینب نشستم و صورت لاغر و استخوانی اش را بوسیدم، چشمهای بسته اش را یکی یکی بوسیدم لب هایش را بوسیدم سرم را روی سینه اش گذاشتم قلبش نمیزد بدنش سرد سرد بود.
دستهایش را گرفتم و فشار دادم بدنش سفت شده بود روسری اش هنوز به سرش بود. چند تار مویی که از روسری اش بیرون زده بود پوشاندم. دخترم راضی نبود نامحرم موهایش را ببیند.
زینب روی کشوی سردخانه آرام خوابیده بود سرم را روی سینه اش گذاشتم و بلند گفتم: و( بِاَی ذَنبِ قُتِلَت) به کدامین گناه کشته شده است؟
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#کتاب_من_میترا_نیستم🌸
#قسمت_شصت_و_چهار💞
جعفر دست های زینب را در دستش گرفت و ناخنهای کبودش را بوسید. زیر ناخن هایش همه سیاه شده بود.
دو دکتر آنجا ایستاده بودند از یکی از دکترها که سن و سالش بیشتر بود پرسیدم دخترم خیلی زجر کشیده بود؟
جواب داد: به خاطر جثه ضعیفش با همون گره اول خفه شده و به شهادت رسیده. مطمئن باشید که به جز خفگی همان لحظات اول هیچ بلایی سر دختر شما نیومده.
دکتر جوانتر ادامه داد دختر شما سه شب پیش یعنی اولین شب مفقود شدنش به شهادت رسید منافقین او را با چادرش خفه کرده بودند که عملاً نفرت خودشان را از دختر های با حجاب نشان بدهند.
چند نفر از آگاهی و سپاه آنجا بودند آنها از ما خواستند که به خانه برگردیم و جنازه زینب برای انجام تحقیقات و تکمیل پرونده در پزشک قانونی بماند.
مسئول آگاهی به جعفر گفت باید صبور باشید ممکنه تحقیقات چند روز طول بکشه و تا آن زمان باید منتظر بمونید.
به سختی از زینبم جدا شدم دخترم در آن سردخانه سرد و بی روح ماند و ما به خانه برگشتیم وقتی به خانه رسیدیم درِ خانه باز بود و دوستان و همسایگان در خانه بودند.
صدای صوت قرآن تا سر کوچه شنیده میشد مادرم وسط اتاق نشسته بود و شیون می کرد زنها دورش حلقه زده بودند.
شهلا و شهرام خودشان را توی بغل من انداختند آنها را آرام کردم و گفتم زینب به آرزوش رسید.
زینب دختر این دنیا نبود دنیا براش کوچیک بود خودش گفت خانه ام را ساختم باید بروم.
شهلا و شهرام با ناباوری به من نگاه می کردند مادرم نگران بود نگران از اینکه شاید من شوکه یا افسرده و دیوانه شدم.
اما من سالم بودم و سعی می کردم به خواست دخترم عمل کنم خانه را مرتب کردم و وسایل اضافی را جمع کردم میخواستم مراسم سنگینی برای زینب بگیرم.
جعفر نمیتوانست من را درک کند اما چیزی هم نمیگفت از مهران خواستم هر طور شده خبر شهادت زینب را به مهری و مینا و مهرداد برساند.
پیدا کردن مهرداد سخت بود. مهران به بیمارستان شرکت نفت آبادان تلفن کرد و از دوستای مهری و مینا که آبادان بودند خواست تا به شوش بروند و بچه ها را پیدا کنند و خبر شهادت زینب را به آنها بدهند.
دلم می خواست همه بچه ها در تشییع جنازه و خاکسپاری خواهرشان باشند
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#کتاب_من_میترا_نیستم 🍓
#قسمت_شصت_و_پنج♥️
آقای حسینی در نماز جماعت شهادت زینب را اعلام کرد و گفت :زینب دختر ۱۴ ساله ی دانش آموز به خاطر عشقش به امام و انقلاب مظلومانه به دست منافقین به شهادت رسید.
بعد از این سخنرانی منافقین تلفنی و حتی با نامه، آقای حسینی را تهدید کردند.
چندین پلاکارد شهادت از طرف سپاه و بسیج و بنیاد شهید و جامعه زنان و آموزش و پرورش آوردند و به دیوارهای خانه زدند.
هر روز تعدادی از شهدای فتح المبین را به اصفهان می فرستادند آقای حسینی از ما خواست که کمی صبر کنیم و زینب را با شهدای فتح المبین به خاک بسپاریم.
من از خدا میخواستم که دخترم بین شهدای جبهه و بر روی دستهای مردم تشیع شود در چند روزی که منتظر آمدن بچه ها و اجازه خاکسپاری زینب بودیم، چندین خانواده شهید که عزیزانشان به دست منافقین شهید شده بود برای دیدن ما آمدند.
مثل خانواده پیرمرد بقالی که جرمش حمایت از جبهه بود و عکس امام را در دکانش زده بود. دیدن این خانوادهها موجب تسکین دل جعفر بود وقتی میدید که فقط ما قربانی جنایت های منافقین نبودیم و کسانی هستند که درد ما را بفهمند آرام می شد.
عکس و وصیت نامه زینب را چاپ کردیم و به کسانی که به دیدن ما میآمدند میدادیم. شهرام و شهلا از مردم پذیرایی می کردند.
همکلاسی های زینب و دوستانش هر روز به خانه ما میآمدند زینب بین بچههای مدرسه و معلم هایش محبوبیت داشت رفتنش دل همه را سوزاند.
بعد از تماس مهران با بیمارستان شرکت نفت آبادان بین دخترها غوغایی شده بود خیلی از دوستان مینا و مهری زینب را میشناختند.
آنها به مهران قول دادند که بچهها را پیدا کنند و به اصفهان بفرستند. آنها محل دقیق خدمت مینا و مهری را نمی دانستند. فقط اطلاع داشتند که در یکی از بیمارستانهای شوش مشغول امدادگری هستند.
سلیمه مظلومی و معصومه گزنی اول به اهواز رفتن از هلال احمر و ستاد «اعزام نیرو» پرسش و جو کردند و آدرس دختر ها را گرفتند و به شوش رفتند. آنها مهری و مینا را پیدا کردند و خبر شهادت زینب را دادند.
کار دنیا همیشه بر عکس است. ما از شاهین شهرِ اصفهان که کیلومتر ها از جبهه دور بود، به مهری و مینا که در منطقه عملیاتی و مرکز خطر بودند خبر شهادت خواهرشان را دادیم.
مهری و مینا همراه چند تا از دوستانشان به شوش رفته بودند و در عملیات فتح المبین امدادگری میکردند.
بچه ها بعداً تعریف کردند که خبر شهادت زینب در شاهین شهر همه کسانی را که در بیمارستان بودند تکان داده. زینب از همه آنها جلو افتاده بود.
ادامه دارد......
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹