eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
142 دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
9.4هزار ویدیو
377 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 🖋 و بعد سرش را پایین انداخت و با لحنی نرمتر دنبال حرفش را گرفت: «فقط نمی‌دونم چرا به دلم افتاد که ازت بخوام امشب خدا رو اینجوری صدا بزنی! شاید بخاطر امام حسن (علیه‌السلام) خدا جوابمون رو بده!» و شنیدن همین جمله کافی بود تا پس از چند دقیقه سکوت، شیشه بغضم بشکند و با حالتی مدعیانه عتاب کنم: «یعنی خدا این مدت به این همه اشک و ناله من هیچ کاری نداشته؟ یعنی این همه دعای من پیش خدا هیچ ارزشی نداشته؟ اصلاً من هیچی، اینهمه که عبدالله و بقیه دعا کردن فایده نداشته؟ یعنی دعای خود مامان با این حالش پیش خدا ارزش نداشته...» و باز هجوم گریه راه گلویم را بست و نتوانستم بگویم هر آنچه از حرف‌هایش بر دلم سنگینی می‌کرد. از طوفان گریه ناگهانی و هجوم اعتراضم جا خورد و با چشمانی که از ناراحت کردن دل من سخت پشیمان شده بود، فقط نگاهم می‌کرد. دستش را روی میز پیش آورد، دست لرزان از غصه‌ام را گرفت و با مهربانی صدایم زد: «الهه جان! تو رو خدا اینجوری گریه نکن! بخدا نمی‌خواستم ناراحتت کنم...» دستم را از حلقه گرم انگشتانش بیرون کشیدم و میان هق هق گریه، اعتراض کردم: «اگه نمی‌خواستی ناراحتم کنی، این حرفا رو نمی‌زدی... تو که می‌بینی من چه حالی دارم، چرا با این حرفا زجرم میدی؟...» باز دستم را گرفت و با چشمانی که به رنگ تمنا درآمده بود، التماسم کرد: «الهه جان! ببخشید، من فقط می‌خواستم...» و من بار دیگر دستم را از گرمای محبت دستانش محروم کردم تا اوج ناراحتی‌ام را نشانش دهم و با سنگینی بغضم، کلامش را شکستم: «فکر می‌کنی من کم دعا کردم؟ کم نماز و قرآن خوندم؟ کم به خدا التماس کردم که مامانو شفا بده؟ اصلاً می‌دونی چند شب تا صبح نخوابیدم و فقط گریه کردم و از خدا خواستم حال مامان خوب شه؟» از چشمانش می‌خواندم که اشک‌های بی‌امانم جگرش را آتش می‌زند که دیگر ادامه ندادم و او برای بار سوم نه با یک دست که با هر دو دستش، دستم را گرفت و زیر لب نجوا کرد: «الهه جان! دیگه چیزی نمی گم؛ تو رو خدا گریه نکن!» و اینبار جذبه عشقش به قدری قوی بود که نتوانستم دستم را عقب بکشم و میان بستر نرم دستانش به آرامش رسیدم و قلب بی‌قرارم قدری قرار گرفت. حالا وقت آن رسیده بود که با همه فاصله‌ای که بین عمق عقایدمان وجود داشت، در پیوند پیوسته احساسمان محو شویم. لحظاتِ خلوت عاشقانه و با صفایمان، به دردِ دل‌های من و غمخواری‌های صبورانه او گذشت تا سرانجام قطرات اشکم بند آمد و خیال مجیدم را اندکی راحت کرد. از روی صندلی بلند شد، شاخه گل سنبل را در لیوان بلورین پر از آب نشاند و مقابل چشمان من روی میز گذاشت. سپس جعبه زولبیا را هم آورد و همچنانکه مقابلم می‌نشست، در جعبه را گشود و با هر دو دست تعارفم کرد. نگاهی به ردیف زولبیا و بامیه که از شیره شربت می‌درخشید، کردم و پرسیدم: «اینم حتماً شیرینی امشبه؟ درسته؟» از هوشیاری زنانه‌ام لبخندی زد و با لحنی لبریز متانت پاسخ داد: «خُب ما معمولاً یه همچین شبی تو ماه رمضان زولبیا بامیه می‌گیریم!» در برابر پاسخ صادقانه‌اش لبخندی کمرنگ بر صورتم نشست و با دو انگشت یک بامیه برداشتم و به دهان گذاشتم که حلاوت دلنشین و عطر و طعم بی‌نظیرش، به جانم انرژی تازه‌ای بخشید و ضعف و سُستی را از بدنم ربود. احساس لذت بخش و شیرینی که چندان هم برایم غریبه نبود و خاطره روزهای دل انگیزی را زنده می‌کرد که شاید غم و رنج این مدت، یادش را از یادم برده بود.
📖 🖋 روز تولد امام رضا (علیه‌السلام) که مجید برای ما یک بشقاب شیرینی آورد و روز اربعین که به نیت من یک ظرف شله زرد نذری گرفته و با دنیایی از حیا و محبت به در خانه‌مان آورده بود! طعمی که نه از جنس این دنیا که شبیه طعامی آسمانی در خاطرم مانده و امشب با خوردن این بامیه، باز زیر زبانم جان گرفته بود. حالا دقایقی می‌شد که مجید به تماشای چشمان غرق در رؤیایم نشسته و من متوجه نگاهش نشده بودم که سرانجام صدایم زد: «الهه!» و تا نگاهم به چشمان منتظرش افتاد، لبخندی زد و پرسید: «به چی فکر می‌کردی؟» در برابر پرسش بی‌ریایش، صورتم به خنده‌ای ملیح باز شد و پاسخ دادم: «نمی‌دونم چرا، ولی تا این بامیه رو خوردم یاد اون روز افتادم که یه بشقاب شیرینی برامون اُوردی... راستی اون روزی رو که برای من شله‌زرد گرفته بودی، یادته؟» از شنیدن این جملات لبریز از عطر خاطره، به آرامی خندید و با صدایی سرشار از احساس پاسخ داد: «مگه میشه یادم بره؟ من اون روز شله‌زرد رو فقط برای تو گرفته بودم... از وقتی اون ظرفو از تو سینی برداشتم تا وقتی دادم به تو، هزار بار مُردم و زنده شدم! آخه نمی‌دونستم چه برخوردی می‌کنی. می‌ترسیدم ناراحت شی...» از تکرار لحظات به یادماندنی آن روز، دلم غمدیده‌ام قدری به وجد آمده و گوش‌هایم برای شنیدن بی‌قراری می‌کرد و او همچنان می‌گفت: «یه ده دقیقه‌ای پشت در خونه‌تون وایساده بودم و نمی‌دونستم چی کار کنم! چند بار دستم رو بردم بالا که در بزنم، باز پشیمون شدم... راستش دیگه منصرف شده بودم و داشتم بر می‌گشتم که خودت درو باز کردی و اومدی بیرون!» به اینجا که رسید صورتش مثل ماه درخشید و با شوری عاشقانه ادامه داد: «وقتی خودت از در اومدی بیرون، نمی‌دونستم چی کار کنم! نمی‌تونستم تو چشمات نگاه کنم! همه تنم داشت می‌لرزید!» سپس به چشمانم دقیق شد و با صدایی که از باران عشقش نَم زده بود، زمزمه کرد: «الهه! نمی‌دونم چرا هر وقت تو رو می دیدم همه تنم می‌لرزید!» خندیدم و با نگاه مشتاقم ناگزیرش کردم تا اعتراف کند: «وقتی شله‌زرد رو از دستم گرفتی و برگشتم بالا، تا شب به حال خودم نبودم! آخه من عهد کرده بودم تا آخر ماه صفر صبر کنم، ولی دیگه صبر کردن برام سخت شده بود!» و بعد مثل اینکه احساس گرمی در دلش جان گرفته باشد، هلال لبخند در آسمان صورتش ظاهر شد و با لحنی لبریز ایمان ادامه داد: «اون روز تا شب همش پای تلویزیون نشسته بودم و پخش مستقیم کربلا رو می‌دیدم!» انگار یادش رفته بود که مقابل یک اهل تسنن نشسته که اینچنین از پیوند قلبش با کربلا می‌گفت: «فقط به گنبد امام حسین (علیه‌السلام) نگاه می‌کردم و باهاش حرف می‌زدم! می‌گفتم من به خاطر شما صبر می‌کنم و خودتون کمکم کنید تا بتونم دَووم بیارم!» محو چشمانش شده بودم و باز هم نمی‌توانستم باور کنم که او چطور از پشت تصویر مجازی تلویزیون و از پس کیلومترها فاصله با کسی سخن می‌گوید که چهارده قرن پیش از دنیا رفته است و عجیب‌تر اینکه یقین دارد صدایش شنیده شده و دعایش به اجابت رسیده است! همان اعتقاد غریبی که از من هم می‌خواست تا به حقیقتش ایمان آورده و شفای مادرم را از این دریچه تازه طلب کنم!
‍ بذرِ زیادی نپاشید❎ 🗣حرفی که به کسی یا فرزندمان میزنیم، دانه ایست 🌱 و فــــکـــر او زمــــــین...🌐 باید توجه کنیم که در این زمین چقدر بـــ🌱ـــذر پاشیدیم✔️ همه ی دانه ها ســـبـــز نمی شوند❎ تازه اگر هم سر از خاک بیرون بیاورند همدیگرو خفه می کنند...🌀 🔰🔰 Ⓜ️موعظه ی زیـــاد، باعث میشود که حرف ها همدیگرو لِه بکنند🤛 🤜 همدیگرو بپوشانند⏩ ⬇️⬇️⬇️ 👨‍👩‍👧‍👦 والدین نباید فرصت عمل رو با اندرزهای پی در پی از فرزندشون بگیرند❌ ⬅️ بعد از آموزش یک نکته ی مفید که خود قبلا عامل آن بودند و منتظر عکس العمل آن از سمت کودکشان باشند. Ⓜ️ما باید بدانیم با امانت های الهی با فطرتِ پاکشون با چه روش و پندی ، تربیت می کنیم💯
🥀🥀🥀🥀🥀🥀 ⚱🏺⚱🏺⚱🏺 ◼️◼️◼️◼️◼️◼️ ✳️ حکم و از نذر ✳️ ❓ سوال: سوال: 1- اگر کسی نذر کند به صیغه شرعی، روز خاصی مثل عاشورای امسال یک گوسفند قربانی کند ولی فراموش کند و بعد از چند روز یادش بیاید تکلیف چیست؟ 2- اگر کسی نذر کرده روز خاصی مثل عید غدیر روزه بگیرد و فراموش کند تکلیف او چیست؟ 3- کسی نذر کند مالی را به فقرا بدهد ولی گم یا تلف شود تکلیف چیست؟ ✅پاسخ: ✍🏼 آیت الله خامنه ای: 1) اگر گوسفند خاصی معین نشده باشد تکلیفی ندارد. 2) اگر صيغه مخصوص نذر را خوانده باید قضای آن را به‌جا آورد. 3) اگر کوتاهی نکرده و عمل به نذر را تأخیر نیانداخته وظیفه‌ای ندارد. ✍🏼 آیت الله مکارم: 1و2- اگر فراموش کند به نذر خود عمل کند، چنانچه وقت معينی نداشته، بايد هر زمان بياد آورد انجام دهد و اگر وقت معيني داشته است احتياطا هر وقت بياد آورد قضا کند. 3- هرگاه در نگهداری از آن مال کوتاهی نکرده‌اید، بدهکار نیستید و فعلا تکلیفی برای عمل به آن نذر ندارید. ✍🏼 آیت الله شبیری: 1. اگر نذرش مقید به سال خاصی نبوده، باید در عاشورای سال بعد آن را بجا آورد؛ در غیر این صورت بنابر احتیاط مستحب آن را قضا نماید. 2. باید قضای آن را بجا آورد. 3. اگر در این زمینه کوتاهی نکرده، تکلیفی ندارد. -------------- 📑 پی نوشت: [1]. استفتاء از پایگاه اینترنتی آیت الله خامنه ای، کد استفتاء: 5mpn25m. [2]. استفتاء از پایگاه اینترنتی آیت الله مکارم، کد استفتاء: 9906090021. [3]. استفتاء از پایگاه اینترنتی آیت الله شبیری، کد استفتاء: 82334 . 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ ⇝🔺فقط به بگذارید👇 ╭═⊰🍂🌺🌸🍂⊱━╮ http://eitaa.com/joinchat/2371223552Ca5be77fd53 ╰═⊰🍂🌺🌸🍂⊱━╯ ‌‌╲\ ╭``┓ ‌ ╭``🌺``╯ ┗``╯ \╲‌
امشب شب گدایی و عرض ارادت است باب المراد آمده و وقت حاجت است امشب دوباره خنده به لبهای مرتضی علی است وقت نزول آیه ی ناب امامت است میلاد امام علیه السلام مبارک💐 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5981001856741017124.mp3
4.79M
🎼 جونم قربون گل پسر سلطان 😍 کیه که از همه دل برده اون علی سوم اربابه....💐 ♦️ایام ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر (علیهما السلام)🌸 🎙 کربلایی حسین طاهری ╔═~^-^~═🥀🖤ೋೋ @abaabdellahelhosein ೋೋ═~💔🕊^-^~═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 (ع) 🌸 (ع) 💐دل من دوباره شاد شاده 💐شب میلاد دو آقازاده 👌فوق زیبا     •┈┈••✾••┈┈• 💠 @ghadiriyeh110 💠
[بـا ذڪر یـا جواد دلـم زیـر و رو شود نامـت براۍقلبِ سیاهـم طهـارت است]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 کودک بی‌همتا 🔰 مگر می‌شود از نسل علی و زهرا باشی و جواد نباشی؟ جود و کَرَم، رسم و عادتِ بزرگ و کوچک این خاندان است که این‌بار در نُهمین فرزندشان متجلی شده. 🔆 همان که در کودکی عهده‌دار رهبری امت شد و با همان خردسالی در فضل و دانش همتا نداشت. همان که قائم آل محمد سومین فرزند از نسل اوست. 🔺 همان قائمی که انتظار در زمان غیبتش و اطاعت در هنگام ظهورش را به ما سفارش فرمودند. 🌸 ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیه السلام مبارک باد.
﷽❣ ❣﷽ هر صبح ڪہ بلند مےشوم..... آراستہ روے قبلہ مےایستم و میگویم: "السلام علیڪ یا اباصالح المهدے" وقتے بہ این فڪر میڪنم ڪہ خدا جواب سلام را واجب ڪرده است، قلبم از ذوق اینڪہ شما بہ اندازه ے یڪ جواب سلام بہ من نگاه مےڪنے از جا ڪنده مےشود. آقاجانم! دوستت دارم❤️ ✋سلام اے آفتاب پشت ابر 🌤 ✧═════•❁❀❁•═════✧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1917.mp3
1.39M
. ❤️اذان زیبای شهيد باكری خوشابحال شهيدان التماس دعای فرج ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پرسیدند: فـرق کریـم با جـواد در چیسـت؟ فرمـود: از شخص کریـم همینکه درخواست کنید به شما عنایت می‌کند ولی جَــواد خـود بـه دنبـال سائـل می‌گـردد تـا بـه او عـطا کنـد... جوادالائمه 🍃 پ.ن وقتشه بگی من بلد نیستم اقا میشه خودت درست کنی؟
🌷ختم در ۱۹۲ روز. 🌷تقدیم به روح پاک و مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی وشهید ابومهدی المهندس 🔷 سهم روز پنجاه و پنجم :از نامه ۶۳ تا نامه ۶۲ 🌹لطفا با ورود به کانال، سهم روزانه را مطالعه بفرمایید.👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4186308623C524dd26156
✨﷽✨ 🔰امام جواد (علیه السلام) فرمودند: ثَلاثٌ مَن کُنَّ فِیهِ لَم یَندَم: تَرکُ العَجَلة، وَ المَشوِرَة، وَ التَّوَکُلُ عَلَی اللهِ عِندَ العَزمِ؛ 💬سه چیز است که هر کس آن را مراعات کند، پشمیان نگردد: ۱ - اجتناب از عجله ۲ - مشورت کردن ۳ - و توکل بر خدا در هنگام تصمیم گیری. 📚(مسند الامام الجواد، ص ۲۴۷) ✔️کانال رسمی دکتر رفیعی ☑️ @drrafiei_ir
برکت امام جواد علیه السلام .mp3
8.43M
🎙 برکات وجودی امام جواد علیه السلام 🗂حجم : ۸ مگابایت 🕓 زمان : ۳۳ دقیقه ✔️کانال رسمی دکتر رفیعی ☑️ @drrafiei_ir
📚 تغییر نیت نماز 💠 سؤال: آیا از واجب به مستحب همیشه جایز است یا فقط برای رسیدن به جماعت؟ ✅ جواب: عدول از نماز واجب به نماز مستحبی فقط در دو مورد جایز است: اول: نماز ظهر روز جمعه برای کسی که قرائت سوره جمعه را فراموش کرده و مشغول سورۀ دیگری شده و به نصف رسيده و يا از آن گذشته است، در این صورت می تواند نیت کند نمازش نافله باشد و نماز را تمام کند و نماز ظهرش را با سوره جمعه بخواند. دوم: موردی که شخص نماز واجب را شروع کند و برپا شود و بترسد به جماعت نرسد، در این صورت می تواند نمازش را نافله قرار دهد و نماز را دو رکعتی تمام کند تا به جماعت برسد. 🆔 @leader_ahkam مقام معظم رهبری
نردبانی تا آغوش خدا.mp3
5.95M
💫 چنددقیقه‌‌ی خوشمزه ؛ از ذکر " أستغفرالله و أتوب إلیه " [ هرچه این ذکر را بیشتر بشناسی، پله‌های بیشتری از این نردبان، را بالا خواهی رفت. ]
🌹خاطره‌ی رهبرمعظم انقلاب از روایت مرحوم آیت‌الله خوشوقت درباره مکاشفه‌ی یکی از علما ♦️خدا رحمت کند، مرحوم آقای خوشوقت میگفت یک عارفی در دید که آنجا یک سکوی بلندی است، این جوانها همین طور می‌آیند و با یک جست میپرند روی آن سکو. این عارف مکرر پرید و هر کار کرد نتوانست و افتاد زمین. بعد ملتفت شد که آنها هستند و این پیر است. ♦️در عالم معنویت هم همین است، در سلوک هم همین است، در مشاهده‌ی رؤیت الهی و جمال الهی هم همین است؛ آنجا هم آمادگی جوان بیشتر است، بهتر میتواند پرواز کند و میتواند راههای بلند را بپرد. پیرها تا بیایند به خودشان بجنبند وقت گذشته و بعد هم توانشان اجازه نمیدهد. الحمدلله این مفاهیم در دل شما جوانها روییده. ▪️سالگرد رحلت سالک الی‌الله مرحوم آیت‌الله خوشوقت/شادی روحشان صلوات 🌍 @ebratha_ir 📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید