eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
142 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
9.5هزار ویدیو
377 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ یه بانوی فلج کامل با دستگاه ساخت ایران به پیاده‌روی اربعین رفت 🆔 @pedarefetneh | 🆔 @pedarefetneh2 |
33.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌صحنه هایی دیدنی از حماسه عظیم پیاده‌روی 🎤 با منتخبی از سخنان ؛ مقام معظم رهبری ، آیت الله مکارم شیرازی ، مرحوم شیخ احمد کافی ، شیخ حسین انصاریان ، حجت الاسلام عالی و حجت الاسلام پناهیان
🌷 وصیتنامہ جالب یک شهید ✨ : قبرم‌راساده‌‌وهم‌سطح‌زمین‌ درست‌کنید وبااندکی‌سیمان‌، روی‌آن‌رابپوشانید وفقط‌باانگشت‌روی‌آن‌بنویسید: "پـــــر‌کـــــاهے‌تقـــــدیم‌بہ‌آســـــتان‌قدس‌الهے" الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🌸 «لبیک یا سید الشهدا» ✍️ جهاد تبیین به عشق امام حسین🤲 🌙 ═══❖══════❖═══ @Mahfele_shohada60 ═══❖══════❖═══
حاجی تک تک قدم های زائرای مسیر اربعین رو مدیون شما هستیم🌸
26.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حرکت زیبای موکب دار عراقی حتماً ببینید به یاد سه ساله اباعبدالله الحسین علیه السلام... که مرهمی برای پاهای زخمی از خار مغیلان نداشت...
ز کودکی، خادم این تبار محترمم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایشونم که نصف جاروی تو دستشه 😄.. ولی از خادمی، خسته نمیشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدمات خانمهای عراقی به زوار....اجرشون با مادر سادات عليها سلام البته یه خانم بختیاری هم، بهشون ملحق شده تا تو ثواب شون سهیم باشه☺️
زیبایی های سفر اربعین، اونقدر زیاده که فرصت به تصویر کشیدنش، نبود... ان شاء الله قسمت همه آرزومندان بشه تا همه از نزدیک نظاره گر باشند
27.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴_هر کسی که عازم کربلاست این کلیپ را حتمااااا گوش کنید... اگر عازم هم نیستید گوش کنید شاید راهی شدید... پر از پند و نصیحت با روایات
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌹 آیه ۱۲۴ سوره انعام 💥وَ إِذَا جَآءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّىٰ نُؤْتَىٰ مِثْلَ مَآ أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ ۘ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ ۗ سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُوا يَمْكُرُونَ : و وقتی آیه و معجزه ‌ای به سوی آنان آید، می ‌گویند: هرگز ایمان نمی ‌آوریم تا نظیر آنچه به پیامبران خدا داده شده به ما هم داده شود. خدا داناتر است كه مقام رسالت را در كجا قرار دهد؛ به زودی آنان را كه گناه كرده ‌اند به كیفر نیرنگی كه می ‌زدند، در پیشگاه خدا خواری و عذابی سخت خواهد رسید. 🌷 : به زودی می زدند 🌷 : گناه کرده اند 🌷 : نیرنگ می زدند 🔴 : نقل شده كه اين آيه درباره وليد بن مغيره كه از سران معروف بت ‌پرستان بود و به اصطلاح مغز متفكّر آنها محسوب مى‌شد نازل گرديده است. او به «صلّى اللّه عليه و آله» مى ‌گفت: اگر نبوّت راست باشد من به احراز اين مقام از تو سزاوارترم، زيرا هم سنّم و هم ثروتم از تو بيشتر است. در اين آيه اشاره‌ اى كوتاه و پرمعنى به طرز تفكّر و ادّعاهاى مضحک سردمداران باطل که در آیه قبل بیان شد اشاره كرده مى‌ فرمايد: «وَ إِذا جاءَتْهُمْ آيَةٌ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتّى نُؤْتى مِثْلَ ما أُوتِيَ رُسُلُ اللّهِ؛ و وقتی آیه و معجزه ای به سوی آنان آید، می گویند: هرگز ایمان نمی آوریم تا نظیر آنچه به پیامبران خدا داده شده به ما هم داده شود.» پاسخ روشنى به آنها مى ‌دهد و مى ‌گويد لازم نيست شما به خدا درس بدهيد كه چگونه پيامبران و رسولان خويش را اعزام دارد و از ميان چه افرادى انتخاب كند! زيرا «اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ؛ داناتر است که مقام رسالت را در کجا قرار دهد». روشن است نه ارتباطى به سنّ و مال دارد و نه به موقعيّت قبايل، بلكه شرط آن قبل از هر چيز آمادگى روحى، پاكى ضمير، سجاياى اصيل انسانى، فكر بلند و انديشه قوى و و پرهيزكارى فوق العاده ‌اى در مرحله عصمت است، و وجود اين صفات مخصوصاً آمادگى براى مقام عصمت چيزى است كه جز خدا نمى ‌داند، و چقدر فرق است ميان اين شرايط و ميان آنچه آنها فكر مى ‌كردند. جانشين «صلّى اللّه عليه و آله» نيز تمام صفات و برنامه ‌هاى او را، به جز وحى و تشريع، دارد يعنى هم حافظ شرع و شريعت است و هم پاسدار مكتب و قوانين او و هم رهبر معنوى و مادّى مردم، لذا بايد او هم داراى مقام عصمت و مصونيّت از خطا و گناه باشد تا بتواند رسالت خويش را به ثمر برساند و رهبرى مطاع و سرمشقى مورد اعتماد گردد. و به همين دليل انتخاب او نيز به دست خداست نه از طريق انتخاب مردم و شورا و خدا مى ‌داند اين مقام را در چه جايى قرار دهد نه خلق خدا! و در آخر آيه سرنوشتى را كه در انتظار اين گونه مجرمان و رهبران پر ادّعاى باطل است بيان كرده، مى ‌گويد: «سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللّهِ وَ عَذابٌ شَدِيدٌ بِما كانُوا يَمْكُرُونَ؛ به زودی آنان را که گناه کرده اند به کیفر نیرنگی که می زدند، در پیشگاه خدا خواری و عذابی سخت خواهد رسید» اين خودخواهان مى‌ خواستند با كارهاى خلاف خود موقعيّت و بزرگى خويش را حفظ كنند، ولى آنها را آن چنان «تحقير» خواهد كرد كه دردناكترين شكنجه ‌هاى روحى را احساس كنند. 🔹پيام های آیه ۱۲۴ سوره انعام🔹 ✅ سردمداران قدرتمند، به دلیل خود برتربینى، استكبار نموده و دعوت را نمى‏ پذیرند. ✅ ملاک گزینش ‏هاى الهى، علم او به شایستگى‏ هاست. ✅ نتیجه‏ ى استكبار در برابر حقّ، ذلّت و خوارى است. ✍تهیه و تنظیم : استاد عاشوری
🌷قسمت نوزدهم🌷 باران دوباره شروع به باریدن کرده.آسمان سُربی شده و از آن یک گل آفتاب هم خبری نیست. باید راهی شوم طرف خانه،اما از تو دل کندن مثلِ جون کندنه! کمی دیگر خاطراتم را برای نویسنده ضبط کنم و بعد راهی شوم. بنا نبود زمان عقدمان خیلی طول بکشد.از اول گفته بودم دوست ندارم.قرار بود فقط دوسه ماه عقد کرده بمانیم،چون این فاصله زمانی برای شناختمان خوب بود،هم شناخت خودمان و هم خانواده هایمان.از جمله مواردی که در خانواده شما دیدم و سخت از آن خوشم آمد و برایش خدارا شکر کردم،این هاست که میگویم:پایبندی افراد خانواده تان به نماز اول وقت،طوری که اگر آنجا بودم تا صدای اذان بلند میشد،میدیدم همه به دنبال وضو گرفتن و پهن کردن سجاده اند و دیگر اینکه هیچکدام به دنبال خرافات نبودید. در زمان عقد قرار شد سفری دسته جمعی به مشهد برویم.چشمم به گنبد و بارگاه آقا که افتاد برای خوشبختی مان دعا کردم.در هتلی نزدیک حرم دوتا اتاق گرفتیم.چه لحظات و ساعات خوشی داشتیم!یکبار که خانواده ات رفته بودند حرم،گفتی:((میخوای بریم دزدی؟!)) _دزدی؟ _آره از یخچال مامانم اینا! _زشته آقا مصطفی! یکاری میکنم خوشگل بشه! مرا بردی اتاقشان .هرچه خوراکی در یخچال بود ریختی داخل کیسه و آوردی اتاقمان چیدی در یخچال. _وای آقا مصطفی آبرومون میره! خندیدی،از همان خنده های بلند کودکانه :((بشین و تماشا کن!)) مادرت که آمد صدایت زد:((مصطفی تو اومدی سر یخچال ما؟)) خندیدی:((من و این کارا؟)) _از دماغت که دراز شده معلومه! زدی زیر خنده :((بزرگی پیشه کن،بخشندگی کن،مامان جون!)) مادرت رفت و با دوربین برگشت:((وایسین جلوی یخچال ،البته که درش رو هم باز می کنین!باید مدرک جرمتون معلوم باشه!)) عکس من و تو و غنیمت های کش رفته تا مدتی سوژه خنده بود. مادرت که رفت،پرسیدی:((چی میخوری عزیز،چای یا نسکافه؟البته شکلات خارجی و کیک کشمشی هم داریم.)) رستوران طبقه همکف بود و برای صبحانه باید میرفتیم پایین.سر میز مشت مشت خوراکی برمیداشتی.مادرت لپش را می کَند:((نکن مصطفی زشته!)) میخندیدی:((زشت کدومه مامان جون!خُب بذار بگن بار اولشه که میاد هتل!)) از خوراکی هایت می گذاشتی در بشقاب هایمان :((بیایین اینم سهم شما! تک خوری بلد نیستم.)) پدرت یک ماشین ون اجاره کرده بود.راننده هر جا که میخواستیم مارا میبرد:طرقبه ،شاندیز،خواجه ربیع،خواجه مراد،آرامگاه فردوسی و از همه مهم تر حرم. روزی که همگی رفتیم بازار،پرسیدی:((چی برات بخرم؟)) _کیف و کفش چون سایز پایم ۳۶ بود،کفش سخت گیر می آمد.کلی گشتیم. پدرت گفت:((مغازه ای نمونده که نگشته باشیم!)) گفتی:((خب سیندرلا رو گرفتیم دیگه!)) حلقه ام کمی گشاد شده بود.مرا بردی طبقه دوم بازار رضا جایی که حکاکی میکردند.حلقه را دادی که برایم تنگ کنند.بعد رفتیم ساندویچ فروشی .آکواریوم بزرگی کنار دیوار بود با یک عالمه ماهی های رنگارنگ .محوشان شده بودم و محو صندوقچه جواهراتی که ته آب بود و درش آرام باز و بسته میشد وفرشته ای که به بال های بلورینش تکیه کرده بود. گفتم:((وای چه قشنگه!)) گفتی:((وقتی عروسی کردیم و رفتیم سر خونه و زندگیمون،یکی برات میخرم.)) به قولت وفا کردی و دوروز پیش از آنکه برای آخرین بار بروی سوریه،برایم یک آکواریوم بزرگ خریدی پر از ماهی. ماهی هایی که مدام میگفتند آب و نمیدانستم بی تو چگونه به آن ها رسیدگی کنم و هنوز هم... ادامه دارد...✅🌹
🌷قسمت بیستم🌷 باران شدت گرفته.برای امروز بس است،باید برگردم خانه. همراهی ام کن آقا مصطفی! دلم تنگه. امروز دیگر سر مزارت نیامدم.هوا سرد است و از همین جا در خانه ،کنار پنجره نشسته ام و در حال ضبط خاطراتمان هستم. درست شبیه پروانه ای که شکارش کنی و بعد از چند لحظه گرده هایی از بال او بر سر انگشتانت بماند و پروانه ای نیمه جان جلوی چشمانت... برای اینکه سر خانه خودمان برویم ،باید جایی را اجاره میکردیم در خارج از شهرک پاسداران .طبقه سوم آپارتمانی نوساز را اجاره کردی که یک خوابه بود.پنج میلیون رهن به اضافه پانزده هزار تومان اجاره.پول دادن برای اجاره سخت بود،اما توکل بالایی داشتی مثل داداش سجادم.مدام میگفتی:((درست میشه!))مانده بودم چطور درست میشود! اما بعد از مراسم عروسی وقتی هدیه ها را باز میکردیم و پول ها را میشمردیم گفتی:((دیدی حالا ؟خدا خودش کارسازه!)) آپارتمان لوله کشی گازداشت،اما وصل نبود و سرویس بهداشتی هم در راه پله بود. طبق قراری که داشتیم باید سرویس چوب را تو میگرفتی،اما گفتی:((روم نمیشه به پدرم بگم مبل رو تو بگیر!بهتره از پول نقدی که از سر عقد برامون مونده بگیریم! پول نقد ما صد هزار تومان بود،درحالی که در شهریار ساده ترین مبل دویست هزار تومان بود.با بابام رفتیم یافت آباد.آنجا هم سرویس مبل ها بالای دویست سیصد هزار تومان قیمت داشت. هال ما دو تا فرش دوازده متری میخورد و ما یک شش متری داشتیم و یک دوازده متری .اگر مبل نمیخریدیم باید پول پشتی و فرش میدادیم که گران تر میشد.رفتیم کوچه پس کوچه های یافت آباد و یک دست مبل کرم چوبی پیدا کردیم که از آن ساده تر و ارزان تر پیدا نمیشد.فروشنده گفت:((با تخفیف ۱۲۰ هزار تومن.)) گفتی:((حاجی دانشجویی حساب کن! صدتومن بده خیرش رو ببر!)) روابط عمومی ات عالی بود و طوری حرف میزدی که به دل می نشست.فروشنده تخفیف داد:((چون عروس و دومادین قبول!)) وقت خرید بقیه لوازم هم سعی میکردیم درشت هارا بگیریم و ریز ها را حذف کنیم. کت و شلواری که برای شب عروسی انتخاب کرده بودی،نوک مدادی بود و راه راه .به تنت لق میزد.به سجاد گفتم:((بگو بره عوض کنه.حداقل چهارخونه برداره تا کمی درشت تر به نظر بیاد.))پیراهنت را هم یقه آخوندی سفید برداشته بودی. اوایل مرداد بود و کارها داشت ردیف میشد که شبی رنگ پریده آمدی:((خبر داری؟دایی حمید فوت کرد!)) _وای! اون که طوریش نبود.لا اله الاالله! مامان که شنید گفت:((برای عروسی تا بعد از چهلم صبر میکنیم.)) گفتم:((پس تاریخ عروسی را بگذاریم ۱۹ شهریور روز تولدت.چند روز هم مانده به ماه رمضان. قبول کردی.دوازده مرداد تولدم بود.آمدی به دیدنم با یک دسته گل و النگوی طلا.غروب فردایش زنگ زدی:((خوبی عزیز؟میخوام برم مسجد نمیای؟)) حالم خوب نبود. بعد از نماز با یک گلدان پر از گل صورتی آمدی.عادت داشتی دست بزرگتر را ببوسی،اما چون مامان سید بود،تو به حساب سید بودنش به دست بوسی اش می آمدی. گلدان را روی دامنم گذاشتی و رو به مادرم گفتی:((مادر جون ،اینا رو برای عزیز آوردم تا حالش خوب خوب بشه!))بعد از عقد بیشتر عزیز صدایم میزدی. مامان حسابی کیف کرد.گرچه دو سه روز بعد با گله مندی گفت:((این آقا مصطفی تو خونه دست من رو می بوسه،اما بیرون حتی سلامم نمیکنه!)) گله اش را که به تو رساندم،گفتی:((تو که میدونی من توی خیابون به هیچ کی نگاه نمیکنم!)) قرار شد عروسی مان را در تالار عمویت در کرج بگیریم.حنابندان هم جزو برنامه بود.دوست داشتم کف دستم با حنا بنویسم مصطفی. پیش از مراسم عروسی اتمام حجت کردی:((کسی حق نداره توی کوچه بوق بزنه،شاید همسایه ای مریض باشه یا کسی بی خواب بشه.دست زدنم ممنوع،چون از این جلف بازیا خوشم نمیاد!)) شام عروسی چلوکباب بود و چلو جوجه،همراه سالاد و نوشابه.تمام مدتی که در تالار بودیم،محمد مهدی داداش چهار ساله ام چسبیده بود به پاهایم و زار میزد،طوری که نتوانستم غذا بخورم.مرا در لباس عروسی که دید خیال کرد در حال پروازم و قرار است برای همیشه ترکش کنم! ادامه دارد...✅🌹
‌‌ | از زوار دعوت می‌کنم چند ساعت بنشینند و امواج متحد و یک‌رنگ که محکم و امیدوار به سمت قلۀ کربلا در حرکت‌ند را نگاه کنند… این اگر معجزه نیست، پس چیست؟! ـــ ـ ـ ـــ ـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام خامنه ای : دل تون رو خوش نکنید به خیراتی که بعد از مرگ براتون می‌فرستن..!
31.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مشاية به مقصد بهشت، قسمت همه آرزومندان
اربعین ستون ولایت.pdf
342.2K
🔖 منبر مکتوب🔖 💠اربعین ستون ولایت💠 📌همانطور که نماز ستون دین است اربعین ستون ولایت است .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نماهنگ ویژه ایام راهپیمایی اربعین با نام "ای صبا..." منتشر شد ✏️ بیانات به یادماندنی رهبر انقلاب در ورزشگاه آزادی درباره زیارت اربعین: ای صبا ای پیک دور افتادگان اشک ما بر خاک پاکشان رسان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌تـ❤️ـو بگو ... وسعت این ... فاصله ها را چه کنم؟ 🌾ای گرفتار بیابان ... نگرانم بخدا ... 🥀سلام آقای مظلومم...