eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد🇮🇷🏴
137 دنبال‌کننده
11هزار عکس
11.2هزار ویدیو
404 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
✅احسن الحال از منظر رهبر انقلاب ❣️رهبر معظم انقلاب: 💢بایستی احسن الحال را پیدا کرد، احسن الحال همان تقویت خطوط اصلی انقلاب و روان شدن حرکت به سمت آرمان هاست. آرمان های انقلاب مثل عدالت، استقلال، اسلامی شدن جامعه. ۱۴۰۰/۰۲/۲۱
🍃🌷🍃 سخن بزرگان آیت الله مکارم شیرازی: حضور در انتخابات یک تکلیف شرعی است، چرا که حفظ ناموس، دین، کشور و نظام مقدس جمهوری اسلامی واجب است،مقدمه واجب هم واجب است و مطمئنا اگر مردم حضور پرشور داشته باشند نقشه های دشمنان نقش بر آب می شود؛ لذا عقل و شرع می گوید: باید حفظ کرد نظام را و در این مسیر، حضور مردم بسیارموثر است. 🍃🌷🍃
رای میدهم چون یکی زنده به گور شد ، یکی قطعه قطعه ، یکی ذبح و دیگری اربا اربا سهم من فقط انگشت جوهریست.... 🇮🇷
11.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زندگی پس از زندگی👆🏻نجات از برزخ با ذکر یا حسین(ع)
10.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴وقتی زنان و دختران ایرانی به جنگ با مردان ایرانی میروند.... تنها راهی که میتوان ایرانیان را در هم شکست. @zohur_media | ‌اینڪ آخرالزمان
🔥 🎬 سمیرا هرچه پرسید چی شده؟ اصلاً قدرت تکلّم نداشتم ... فوری رفتم تو خونه و به مادرم گفتم سردرد دارم ، میخوام استراحت کنم ... اما در حقیقت میخواستم کمی فکر کنم...مبهوت بودم....گیج بودم..... کلاس گیتار روزهای زوج بود اما اینقد حالم بد بود که فرداش نتونستم برم کلاس‌های دانشگاه. روز دوشنبه رسید . قبل از ساعت کلاس گیتار زنگ زدم به سمیرا و گفتم : سمیرا جان من حالم خوش نیست امروز کلاس گیتار نمیام. شایددیگه اصلا نیام... هرچه سمیرا اصرار کرد چته؟ ,بهانه‌ی سردرد آوردم. نزدیکای ساعت کلاس گیتاربود یک دلشوره ی عجیب افتاد به جونم. یک نیرویی بهم می‌گفت اگر توخونه بمونی یه طوریت میشه. مامانم یک ماهی می‌شد آرایشگاه زنانه زده بود،رفته بود سرکارش. دیدم حالم اینجوریه، گفتم می‌زنم ازخونه بیرون ، یه گشت می‌زنم ویک سرهم به مامان می‌زنم، حالم که بهتر شد برمی‌گردم خونه. رفتم سمت کمد لباسام. یه مانتو آبی نفتی داشتم، دست جلو بردم برش دارم بپوشمش . یهو دیدم مانتو قرمزم که مال چند سال پیش بود تنمه! از ترس یه جیغ کشیدم، آخه من مانتو نپوشیده بودم ، خواستم دکمه هاشو بازکنم ,انگاری قفل شده بود,از ترسم گریه می‌کردم یک هو صدا در حیاط بلند شد که با شدت بسته شد، داشت روح از بدنم بیرون می‌شد از عمق وجودم جیغ کشیدم. یکدفعه صدای بابا را شنیدم که گفت چیه دخترم ؟چرا گریه میکنی ؟؟ خودم را انداختم بغلش ,گفتم بابا منو ببر بیرون ,اینجا می‌ترسم. بابا گفت:من یه جایی کار دارم ,الانم اومدم یک سری مدارک ببرم,بیا باهم بریم من به کارام می‌رسم تو هم یک گشتی بزن. چادرم را پوشیدم یه گردنبند عقیق که روش (وان یکاد..) نوشته بود ,داشتم که کنار در هال اویزون بود,برش داشتم انداختمش گردنم و سوار ماشین شدم و منتظر بابا موندم. بابا سوار شد وحرکت کردیم ,انقد تو فکر بودم که نپرسیدم کجا می‌ریم ,فقط می‌خواستم خونه نباشم. بابا ماشین را پارک کرد وگفت:عزیزم تا من این مدارک را می‌دم تو هم یه گشت بزن وبیا. پیاده شدم تا اطرافم را نگاه کردم ,دیدم خدای من جلوی ساختمانی هستم که کلاس گیتارم اونجا بود! پنجره ی کلاس را نگاه کردم,استادسلمانی با همون خنده ی کریه‌اش بهم اشاره کرد برم داخل... انگار اختیاری در کار نبود,بدون این‌که خودم بخواهم پا گذاشتم داخل کلاس.... ... ‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌
*✍توصیه آیت الله بهجت در مورد انتخابات* *┅═ 🌿🌸🌿 ═┅*
8.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥 💥 🎥 امام خمینی رحمت الله علیه: حوزه‌ها در باید دست از کارها بردارند! 💢 آیا میتوانید بگویید: امام حسین(ع) را میخواهند بکشند، به من چه؟! 💢 اگر علما و طلاب سکوت کنند، یزیدی‌ها کار خودشان را خوووب بلدند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا