eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد🇮🇷🏴
137 دنبال‌کننده
11هزار عکس
11.2هزار ویدیو
404 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
16.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖤تقدیم به دوستداران اباعبدالله علیه السلام. شعرخوانی بسسسیار شنیدنی 😔😔😭
🖤امام حسین علیه السلام: 🍃آن کس در صله رحم بهتر است که نسبت به خویشاوندانی که با او قطع رابطه کرده اند، دلجویی و صله رحم نماید🍃
❇️ تاریخ اسلام؛ قسمت اول 🔸پيغمبر اكرم در جوانى به تجارت اشتغال داشتند و درآمدهاى هنگفتى که از طريق تجارت به دست آورده بودند، همه را در راه خدا صدقه دادند؛ بين مستمندان تقسيم كردند. 🔹در اين دوران كه دوران اواخر تكامل پيغمبر و قبل از نزول وحى است ـ دورانى كه هنوز ايشان پيغمبر هم نشده بود ـ‌ پيغمبر از كوه حرا بالا مى‌رفت و به آيات الهى نگاه مى‌كرد؛ به آسمان، به ستارگان، به زمين، به اين خلایقى كه در روى زمين با احساسات مختلف و با روش‌هاى گوناگون زندگى مى‌كنند. او در همه اين‌ها آيات الهى را مى‌ديد و روز به روز خضوع او در مقابل حق، خشوع دل او در مقابل امر و نهى الهى و اراده الهى بيشتر مى‌شد. 🔸جوانه‌های اخلاق نیک در او روز به روز بیشتر رشد می‌کرد. در روایت است که «كان اعقل الناس و اكرمهم»؛ پیامبر قبل از بعثت، با مشاهده آیات الهی، روز به روز پربارتر می‌شد، تا به چهل سالگی رسید. 🔰انسان ۲۵۰ساله، صفحه ۲۸ و ۲۹ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🕊🌹🕊 دلم نموده دوباره هوای حضرت مهدی تمام دار و ندارم فدای حضرت مهدی اگر که دیده براهی,بخوان دعای فرج را ظهور او برساند,خدای حضرت مهدی
4.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 |🎙سیدمجید بنی فاطمه 💠ردّم نکن، به والله جز تو کسی ندارم کاری بکن برایم، خیلی دلم گرفته
خندیـــد لب شما ، لب ما خندیـــد بارید دو چشمتان، دو چشمم بارید آقا تو تمام زندگـــی مایـــی تا ڪور شود هر آنڪه نتواند دید.
: آتش 🔥 چند روز به همین منوال می رفتم مدرسه ... پدرم هر روز زنگ می زد خونه تا مطمئن بشه من خونه ام🏠 ... می رفتم و سریع برمی گشتم ... مادرم هم هر دفعه برای پای تلفن نیومدن من، یه بهانه میاورد ... تا اینکه اون روز، پدرم زودتر برگشت🙊 ... با چشم های سرخش که از شدت عصبانیت داشت از حدقه بیرون می زد😡 ... بهم زل زده بود ... همون وسط خیابون حمله کرد سمتم 😤...موهام رو چنگ زد و با خودش من رو کشید تو ... 😷 اون روز چنان کتکی خوردم که تا چند روز نمی تونستم درست راه برم ... حالم که بهتر شد دوباره رفتم مدرسه ... به زحمت می تونستم روی صندلی های چوبی مدرسه بشینم 😥... هر دفعه که پدرم می فهمید بدتر از دفعه قبل کتک می خوردم😖 ... چند بار هم طولانی مدت زندانی شدم ... اما عقب نشینی هرگز جزء صفات من نبود ... بالاخره پدرم رفت و پرونده ام رو گرفت ... وسط حیاط آتیشش 🔥زد ... هر چقدر التماس کردم ... نمرات و تلاش های تمام اون سال هام جلوی چشم هام می سوخت ... هرگز توی عمرم عقب نشینی نکرده بودم اما این دفعه فرق داشت ... اون آتش داشت جگرم رو می سوزوند😢 ... تا چند روز بعدش حتی قدرت خوردن یه لیوان آب رو هم نداشتم ... خیلی داغون بودم ... 😪 بعد از این سناریوی مفصل، داستان عروس کردن من 👰 شروع شد ... اما هر خواستگاری میومد جواب من، نه بود ... و بعدش باز یه کتک مفصل 😫... علی الخصوص اونهایی که پدرم ازشون بیشتر خوشش می اومد ... ولی من به شدت از ازدواج و دچار شدن به سرنوشت مادر و خواهرم وحشت داشتم ... ترجیح می دادم بمیرم اما ازدواج کنم ... تا اینکه مادر علی زنگ زد☎️ ...
: نقشه بزرگ❗️ به خدا توسل کردم و چهل روز روزه نذر کردم ... التماس می کردم🙏 ... خدایا! تو رو به عزیزترین هات قسم ... من رو از این شرایط و بدبختی نجات بده ... هر خواستگاری که زنگ می زد☎️، مادرم قبول می کرد ... زن صاف و ساده ای بود ... علی الخصوص که پدرم قصد داشت هر چه زودتر از دست دختر لجباز و سرسختش خلاص بشه... تا اینکه مادر علی زنگ زد و قرار خواستگاری رو گذاشت ... شب که به پدرم گفت، رنگ صورتش عوض شد 😡... طلبه است؟ ... چرا باهاشون قرار گذاشتی؟😤 ... ترجیح میدم آتیشش🔥 بزنم اما بهاین جماعت ندم ... عین همیشه داد می زد و اینها رو می گفت ... مادرم هم بهانه های مختلف می آورد ... آخر سر قرار شد بیان که آبرومون نره ... اما همون جلسه اول، جواب نه بشنون👊... ولی به همین راحتی ها نبود ... من یه ایده فوق العاده داشتم ... نقشه ای که تا شب خواستگاری روش کار کردم...به خودم گفتم ... خودشه هانیه ... این همون فرصتیه که از خدا خواسته بودی ... از دستش نده✨ ... علی، جوان گندم گون، لاغر و بلندقامتی بود ... 😇 نجابت چهره اش همون روز اول چشمم رو گرفت 👀 ... کمی دلم براش می سوخت اما قرار بود قربانی نقشه من بشه ... 😈 یک ساعت و نیم با هم صحبت کردیم ... وقتی از اتاق اومدیم بیرون ... مادرش با اشتیاق خاصی گفت ... به به ... 😊چه عجب ... هر چند انتظار شیرینی بود اما دهن مون رو هم می تونیم شیرین کنیم یا ... مادرم پرید وسط حرفش ... حاج خانم، چه عجله ایه... اینها جلسه اوله همدیگه رو دیدن... شما اجازه بدید ما با هم یه صحبت کنیم بعد ... - ولی من تصمیمم رو توی همین یه جلسه گرفتم😈 ... اگر نظر علی آقا هم مثبت باشه، جواب من مثبته😁 ... این رو که گفتم برق همه رو گرفت⚡️ ... برق شادی خانواه داماد رو ... برق تعجب پدر و مادر من رو ... پدرم با چشم های گرد، متعجب و عصبانی زل زده بودتوی چشم های من😳 ... و من در حالی که خنده ی پیروزمندانه ای روی لب هام بود بهش نگاه می کردم😁 ... می دونستم حاضره هر کاری بکنه ولی دخترش رو به یه طلبه نده ...
📚 برگرداندن نیت نماز به نماز دیگر 💠 سؤال: اگر نمازگزار در بین و یا عشا متوجه شود و یا مغرب را نخوانده است، چه وظیفه ای دارد؟ ✅ جواب: چنانچه قبل از نماز عصر و یا عشا، متوجه شود که نماز ظهر و یا مغرب را نخوانده است واجب است نیت خود را به نماز ظهر و یا مغرب برگرداند؛ البته در نماز عشا لازم است که به رکوع رکعت چهارم، نرسیده باشد. 🆔 @leader_ahkam مقام معظم رهبری
📚 ناتوانی در ادای کفاره روزه 💠 سؤال: اگر کسی نتواند را به جا آورد، چه وظیفه ای دارد؟ ✅ جواب: اگر کسی هيچ يک از سه موردی را که برای کفاره عمد، مخير است، نتواند انجام دهد، بايد به هر تعداد فقير که قادر است، غذا بدهد و احتياط آن است که استغفار هم بکند و اگر به هيچ وجه قادر بر غذا دادن به فقرا نيست، کافی است که استغفار کند، يعنی با دل و زبان بگويد: اَستَغفِرُ اللهَ (از خداوند بخشايش می‌طلبم). 🆔 @leader_ahkam مقام معظم رهبری