eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
141 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
9.5هزار ویدیو
377 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دامن آلوده‌ و بار گناه آورده ام گرچه آهی در بساطم نیست، آه آورده ام.. هر که بودم هر که هستم بر کسی مربوط نیست ب امام مهربان خود پناه اوردم ✧════•❁❀❁•════✧ ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔳 (ع) 🌴دلم شده زائر دوباره مثل کبوترم 🌴نداره راهی جز بسوی مشهد سوی حرم 🎤 فوق زیبا 🖥 ببینید و نشر دهید 📡 ✧════•❁❀❁•════✧ ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
🌸 رهبرانقلاب: ماه ربیع الاول، بهار زندگی است ☑️ @Khamenei_ir
🌙🔴🌍🌹اول ربیع الاول لیله ﺍﻟﻤﺒﻴﺖ ♦️ﺷﺐ ﺍﻭﻝ ﺍﻳﻦ ﻣﺎﻩ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺻﻠّﻰ ﺍﻟﻠّﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺍﺯ ﺷﺮ ﻛﻔﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﻜﻪ ﺑﻪ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﻫﺠﺮﺕ ﻛﺮﺩﻧﺪ. ﺩﺭ ﺁﻥ ﺷﺐ ﺁﻗﺎ ﻭ ﻣﻮﻟﺎﻳﻤﺎﻥ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺟﺎﻥ ﻧﺜﺎﺭﻯ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺑﻪ ﺟﺎﻯ ﺭﺳﻮﻝ ﮔﺮﺍﻣﻰ ﺍﺳﻠﺎﻡ ﺻﻠّﻰ ﺍﻟﻠﱠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺧﻮﺍﺑﻴﺪﻧﺪ. 📚 ﻗﻠﺎﺋﺪ ﺍﻟﻨﺤﻮﺭ: ﺝ ﺭﺑﻴﻊ ﺍﻟﺎﻭﻝ، ﺹ 8، ﻣﺴﺎﺭ ﺍﻟﺸﻴﻌﻪ: ﺹ 27، ﻓﻴﺾ ﺍﻟﻌﻠﺎﻡ: ﺹ 201، ﺯﺍﺩ ﺍﻟﻤﻌﺎﺩ: ﺹ 332، ﺑﺤﺎﺭﺍﻟﺎﻧﻮﺍﺭ: ﺝ 97، ﺹ 168، ﻣﺼﺒﺎﺡ ﻛﻔﻌﻤﻰ: ﺝ 2، ﺹ 596 ♦️ﭼﻪ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻛﻔﺎﺭ ﻗﺮﻳﺶ ﻗﺼﺪ ﻛﺸﺘﻦ ﺣﻀﺮﺗﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ. ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﺁﻳﻪ: «ﻭ ﻣﻦ ﺍﻟﻨﺎﺱ ﻣﻦ ﻳﺸﺘﺮﻯ ﻧﻔﺴﻪ ﺍﺑﺘﻐﺎﺀ ﻣﺮﺿﺎﺕ ﺍﻟﻠﻪ... » «ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﻛﺴﻰ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﺟﺎﻥ ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺭﺿﺎﻳﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﻰ ﻓﺮﻭﺷﺪ ﻭ ﺧﺪﺍ با ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ» ﺩﺭ ﺷﺄﻥ ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﺍﺑﻰ ﻃﺎﻟﺐ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪ. (ﺳﻮﺭﻩ ﺑﻘﺮﻩ: ﺁﻳﻪ 207) ♦️ﺩﺭ ﺷﺒﻰ ﻛﻪ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺑﻪ ﺟﺎﻯ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺻﻠّﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺧﻮﺍﺑﻴﺪ ﺑﻪ ﺟﺒﺮﺋﻴﻞ ﻭ ﻣﻴﻜﺎﺋﻴﻞ ﺧﻄﺎﺏ ﺭﺳﻴﺪ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺑﻴﻦ ﺷﻤﺎ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺑﺮﺍﺩﺭﻯ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﻋﻤﺮ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻡ. ﻛﺪﺍﻣﻴﻚ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺍﻳﺜﺎﺭ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﻋﻤﺮ ﻃﻮﻟﺎﻧﻰ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﺑﺎﺷﺪ؟ ﻫﺮ ﺩﻭ ﻋﻤﺮ ﻃﻮﻟﺎﻧﻰ ﺭﺍ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﻛﺮﺩﻧﺪ. ﺧﻄﺎﺏ ﺁﻣﺪ: ♦️«ﺑﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﻧﮕﺎﻩ کنید ﻭ ﺑﺒﻴﻨﻴﺪ ﻛﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻋﻠﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺣﻴﺎﺕ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺻﻠّﻰ ﺍﻟﻠﱠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺍﻳﺜﺎﺭ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺟﺎﻯ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﺑﻴﺪﻩ ﻭ ﺟﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻓﺪﺍﻯ ﺍﻭ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺑﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﺑﺮﻭﻳﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺣﻔﻆ ﻛﻨﻴﺪ». ♦️ﺁﻧﺎﻥ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﺟﺒﺮﺋﻴﻞ ﺑﺎﻟﺎﻯ ﺳﺮ ﺍﻣﻴﺮﺍلمؤﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴه ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻭ ﻣﻴﻜﺎﺋﻴﻞ ﺳﻤﺖ ﭘﺎﻫﺎﻯ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﻧﺪﺍ ﻛﺮﺩ: ♦️«ﺑﺦ ﺑﺦ ﻣﻦ ﻣﺜﻠﻚ ﻳﺎﺑﻦ ﺍﺑﻰ ﻃﺎﻟﺐ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﺟﻤﻊ ﻣﻠﺎﺋﻜﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﺒﺎﻫﺎﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ». ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺁﻳﻪ ﺷﺮﻳﻔﻪ «ﻭ ﻣﻦ ﺍﻟﻨﺎﺱ ﻣﻦ ﻳﺸﺮﻯ ﻧﻔﺴﻪ ﺍﺑﺘﻐﺎﺀ ﻣﺮﺿﺎﺕ ﺍﻟﻠﻪ» ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪ. 📚 ﺑﺤﺎﺭﺍﻟﺎﻧﻮﺍﺭ: ﺝ 19، ﺹ 39
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❁💚❁ 🌧️🍁و چه احساس قشنگی ست که در اول صبح یاد یک خوب تو را غرق تمنا سازد... (ع) ❤️
سر چهارراه منتظر تاکسی بودم، یکی از دوستان قدیمی مسجدی را دیدم که با ماشین شخصی در حال عبور بود، توقف کرد و مرا سوار نمود‌. نمی دانستم کجاست و چه میکند اما متوجه شدم روی صندلی های عقب بسته های مشروب قرار دارد!! از این ماجرا چند وقتی گذشت. یکی از بزرگترهای مسجد مرا صدا زد و در مورد همان دوست راننده از من سوالاتی پرسید. گفتم: چرا از من سوال می کنید؟ گفت: ایشان از دختر من خواستگاری کرده و... من یاد بسته های مشروب افتادم و گفتم: من چیزی از او دیدم که باورم نمیشد، اما برو از کسی دیگه تحقیق کن. همین حرف من کافی بود تا آن ازدواج سر نگیرد. حالا در آن سوی هستی و در بررسی اعمالم، همان روز را با جزئیات می دیدم. 😱😱😱😱 این دوست من در اطلاعات نیروی انتظامی مشغول شده بود و آن روز بسته های مشروب را از متهم گرفته بود و به پاسگاه می رفت اما من ندانسته قضاوت کردم. او خیلی علاقه داشت که با آن دختر ازدواج کند و زمانی که جواب منفی شنید زندگی اش دچار مشکل شد... ⚠️لطفا با قضاوت بی جا زندگی دیگران را نابود نکنیم، اون دنیا باید جوابگو باشیم‼️✋ 📙برگرفته از کتاب تقاص حق الناس در تجربه های نزدیک به مرگ.
🌺 لیلة المبیت همان شبی است که امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب در بستر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله خوابید تا این قاعده را به ما یادآوری کند که گاهی برای خوشنودی خدا و در مسیر ولایتمداری باید از جان خویش گذشت.. 🌕 خدایا ما را فدایی امام زمان بگردان
: خدای تو کیست خنده اش محو شد😕 ... - یعنی ... شما از من بدتون میاد خانم حسینی؟😔 ... چند لحظه مکث کردم ... گفتن چنین حرف هایی برام سخت بود ... اما حالا ... - صادقانه ... من اصلا به شما فکر نمی کنم😑 ... نه به شما... که به هیچ شخص دیگه ای هم فکر نمی کنم ... نه فکر می کنم، نه ... بقیه حرفم رو خوردم و ادامه ندادم ... دوباره لبخند زد 😊... - شخص دیگه که خیلی خوبه ... اما نمی تونید واقعا به من فکر کنید؟ ... خسته و کلافه ... تمام وجودم پر از التماس شده بود ... - نه نمی تونم دکتر دایسون😐 ... نه وقتش رو دارم، نه ... چند لحظه مکث کردم ... بدتر از همه ... شما دارید من رو انگشت نما و سوژه حرف دیگران می کنید 😕... - ولی اصلا به شما نمیاد با فکر و حرف دیگران در مورد خودتون ... توجه کنید ... یهو زد زیر خنده😄 ... اینقدر شناخت از شما کافیه؟ ... حالا می تونید بهم فکر کنید؟ ... - انسان یه موجود اجتماعیه دکتر ... من تا جایی حرف دیگران برام مهم نیست که مطمئن باشم کاری که می کنم درسته ... حتی اگر شما از من یه شناخت نسبی داشته باشید ... من ندارم ... بیمارستان 🏨تمام فضای زندگی من رو پر کرده ... وقتی برای فکر کردن به شما و خصوصیات شما ندارم ... حتی اگر هم داشته باشم ... من یه مسلمانم😇 ... و تا جایی که یادم میاد، شما یه دفعه گفتید ... از نظر شما، خدا ... قیامت و روح ... وجود نداره ... در لاکر(کمد قفل دار) رو بستم ... - خواهش می کنم تمومش کنید ... و از اتاق رفتم بیرون ...
: جراحی با طعم عشق❤️ برنامه جدید رو که اعلام کردن، برق از سرم پرید ... شده بودم دستیار دایسون😳 ... انگار یه سطل آب یخ ریختن روی سرم ... باورم نمی شد 😖... کم مشکل داشتم که به لطف ایشون، هر لحظه داشت بیشتر می شد ... دلم می خواست رسما گریه کنم😭 ... برای اولین عمل آماده شده بودیم ... داشت دست هاش رو می شست ... همین که چشمش بهم افتاد با حالت خاصی لبخند زد😊 ... ولی سریع لبخندش رو جمع کرد ... - من موقع کار آدم جدی و دقیقی هستم ... و با افرادی کار می کنم که ریزبین، دقیق و سریع هستن😑 ... و ... داشتم از خجالت نگاه ها و حالت های بقیه آب می شدم ... زیرچشمی بهم نگاه می کردن😏 ... و بعضی ها لبخندهای معناداری روی صورت شون بود ... چند قدم رفتم سمتش و خیلی آروم گفتم ... - اگر این خصوصیاتی که گفتید ... در مورد شما صدق می کرد ... می دونستید که نباید قبل از عمل با اعصاب جراح بازی کنید😤 ... حتی اگر دستیار باشه ... خندید😄 ... سرش رو آورد جلو ... - مشکلی نیست ... انجام این عمل برای من مثل آب خوردنه ... اگر بخوای، می تونی بایستی و فقط نگاه کنی 😉... برای اولین بار توی عمرم، دلم می خواست ... از صمیم قلب بزنم یه نفر رو له کنم😠👊 ... با برنامه جدید، مجبور بودم توی هر عملی که جراحش، دکتر دایسون بود ... حاضر بشم ... البته تمرین خوبی هم برای صبر و کنترل اعصاب بود😤 ... چون هر بار قبل از هر عمل، چند جمله ای در مورد شخصیتش نطق می کرد ... و من چاره ای جز گوش کردن به اونها رو نداشتم ... توی بیمارستان سوژه همه شده بودیم ... به نوبت به جراحی های ما می گفتن ... ❤️جراحی عاشقانه❤️ ...
4_6028365231367914817.mp3
1.68M
🎧 دلیل گرفتن دل شیعیان در غروب جمعه ... 🎤 استاد مومنی @Emamkhobiha🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 غروب جمعه دلت گرفته؟ 💥از این فرصت فوق‌العاده استفاده کن!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•﷽‌‌• من دگر خسته شدم از شاید باید این جمعه بیاید باید.... 💔
1_1117668836.mp3
5.28M
°•🌱 ± آقای من ! از ما که گوییا به تو خیری نمی رسد ♥️🌿 🎼 🌦 🎤 @Emamkhobiha🌹
طرز تهیه 🍎 ✅دوعدد سیب را رنده میکنیم به اندازه کافی به آن و و اضافه میکنیم. بهتر است این ترکیب مدتی بماند بعد مصرف شود. فالوده سیب آرام بخش عالی ،برای تقویت قلب و خونسازی مفید است ❤️
📌 متن شایعه👇 پیامبر(ص):هر کس پایان ماه صفر را به من خبر دهد،بهشت بر او واجب است پیامبر اکرم (ص) فرمودند: هرکس حلول ماه ربیع الاول را به دیگران مژده دهد، من بهشت را به او مژده خواهم داد. "دعای آخر: ' سبحان الله یافارج الهمّ ویاكاشف الغم فرّج همی ویسرّ أمری وأرحم ضعفی وقلة حیلتی وأرزقنی من حیث لاأحتسب یارب عالمین . حضرت محمد(ص) فرمودند:هركس مردم راازاین دعاباخبركند، گرفتاریش گشایش میابد. 📌 *پاسخ به شبهه*👇 حدیث مورد نظر در این پیام تحریف شده است و موضوع آن اصلا بشارت به خروج ماه نیست ⛔️ فرقی نمی‌کند که صفر باشد یا هر ماه دیگری! این روایت 👈 فقط برای یک نفر آنهم جناب ابوذر علیه الرحمه و بیان بهشتی بودن او بیان شده است . ولی متاسفانه به معنای نادرستی مطرح می شود که باعث رواج باورهای نادرست شده است. اصل روايت به شرح زير است: ◀️روزي رسول خدا در جمع اصحاب نشسته بود كه فرمود: اولين كسي كه الآن بر شما وارد مي شود، از اهل بهشت است. چند نفر از آن جمع برخاستند و بيرون رفتند تا با بازگشتن، اولين فرد بوده و صاحب بشارت پيامبر باشند. رسول خدا كه از قصد آنان آگاه بود، فرمود: الآن جمعي بر شما وارد مي شوند كه در ورود بر يكديگر سبقت مي گيرند وآن كس كه بشارت خارج شدن از آذار را به من بدهد، بهشتي است. آنان كه خارج شدند، همگي بازگشتند در حالي كه ابوذر هم با آنان بود. رسول الله از آنان پرسيد: در كدام ماه رومي هستيم؟ ابوذر گفت: ماه آذار تمام شده است. رسول خدا فرمود: 👈مي دانستم ولي مي خواستم💠 اين جماعت بدانند كه تو از اهل بهشت هستي💠. ( معانی الاخبار (النص / 204)و شيخ صدوق، معاني الاخبار، قم، انتشارات اسلامي، 1379ق، ص205. روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه اثر مرحوم محمد تقی مجلسی (ج 13 / ص 3).) اما در خصوص اين روايت در مورد مژده بهشت دادن پيامبر به كسي كه بشارت ماه ربيع را بدهد، ما در منابع شيعي حديثي در اين باره پيدا نكرديم. فقط روايتي در تفسير روح البيان آن هم بدون نقل سند آمده است كه البته در جوامع روايي يافت نشده است و مرحوم ميرزا جواد ملكي تبريزي نيز در المراقبات آن را بيان نموده است، ولي سندي بر اين قول نياورده و به همين دليل نمي توان مورد استناد قطعي قرار گيرد http://www.pasokhgoo.ir/node/84145 🔰🔰 1⃣عبارت "سبحان الله یا فارج..." دعایی با سند مشخص نیست! ادعا در مورد انتشار آن و رفع گرفتاری منتشر کننده از طرف پیامبر(ص) نیز کذب و فاقد اعتبار است! http://yon.ir/doaaa 2⃣روایت "هر کس پایان ماه صفر را خبر دهد، بهشت بر او واجب میشود" در هیچ منبع روایی معتبر و قابل اعتنایی نیامده است. 3⃣تنها در کتاب «عجائب‌المخلوقات و غرائب‌الموجودات و آثارالبلاد و اخبارالعباد» به آن اشاره شده که بدون سند رجالی است و کتاب نیز در اعتبار اسنادی دچار شبهه و تردیدهای جدی است که بزرگان نیز این روایت را مجعول، دور از عقل، و بدون ماخذ معتبر دانسته اند. 4⃣روایتی با مضمون مشابه در منابع معتبر و با سند معتبر موجود است که هدف آن تضمین یا بشارت بر بهشت در مقابل خبر خروج از ماه نیست، بلکه نشانه‌ای برای معرفی شخصیت صحابی ارجمند پیامبر(ص)، ابوذر غفاری است خلاصه آن چنین است: 5⃣روزی پیامبر(ص) به جمعی فرمودند: اولین کسی که بر شما وارد شود، اهل بهشت است. برخی بیرون رفتند تا در بازگشت اولین نفر و بهشتی باشند! پیامبر(ص) به جماعت باقی‌مانده: به زودی جماعتی بر شما وارد می‌شوند که بر یکدیگر پیشی می‌گیرند، آن‌که بشارت اتمام ماه آذار (ماه رومی معادل صفر) را دهد، اهل بهشت است. در افرادی که وارد شدند، ابوذر هم بود. 6⃣ پیامبر(ص): در چه ماهی از ماه‌های رومی هستیم؟ ابوذر: یا رسول‌الله! ماه آذار خارج شده است. پیامبر(ص): تو از اهل بهشتی و بعد از من، تو را به جرم محبّت به اهل‌بیتم، از حرم من طرد می‌کنند و از آن پس تنها زندگی کرده و غریب و تنها خواهی مرد و جماعتی به واسطه تو سعادت‌مند خواهند شد. 7⃣ چنان‌چه از پایان روایت مشخص است ایستادگی بر مودّت اهل‌بیت پیامبر(ص) عامل بهشتی بودن ابوذر است، نه خبردادن پایان یک ماه و این تنها یک نشانه‌ بود. 8⃣ دروغ از گناهان کبیره و دروغ بستن بر خدا و پیامبر(ص)، از بدترین گناهان کبیره است. پیامهای طراحان این مطالب با دشمنی با خدا و پیامبرش ساخته می شود که لازم است همه ما با عدم انتشارشان، مانع موفقیت آنها در نشر خرافات و تحریف واقعیتها شویم. https://b2n.ir/k25671 ❌هر گونه کپی برداری و انتشار مطالب کانال بدون درج کامل لینک پاسخ به شبهات مورد رضایت ما نیست -------------------------- ☑️کانال جامع پاسخ به شبهات وشایعات در 👇🏻 📱پیام رسان ایتا👇🏻 🆔https://eitaa.com/joinchat/5701648C9536f328f0 📱پیام رسان روبیکا👇🏻 🆔https://rubika.ir/porseshgar 📱 پیام رسان بله👇🏻 🆔https://bl
احتمالا این روزها در مورد چیزهایی شنیده باشید، که بعد از دو ماه عزاداری در ماه‌های محرم و صفر قرار گرفته، در این ایام برای فرزند حضرت فاطمه و حضرت علی - علیهما السلام - که قبل از به دنیا آمدن فوت شده بود عزاداری می‌شود. این تنها دهه یا روزی نیست که در سال‌های اخیر به لیست روزهای عزاداری ایرانیان اضافه شده است. بسیاری معتقدند که این نوع دهه‌سازی‌ها هم می‌تواند بزند و هم . . آیت‌الله شبیری زنجانی نیز دو سال پیش نسبت به این دهه‌سازی‌ها واکنش نشان داده بود و در جمع تعدادی از روحانیون و طلبه‌های حوزه علمیه قم ترویج دهه‌هاي پیاپی عزاداری را از عزای اهل بیت - علیهم السلام - دانسته بود و گفته بود: «همین طور دهه درست کردن، توسط جامعه قابل نیست و به مرور زمان زمینه انکار مجموعه عزاداری‌ها به وجود میآید. در عزاداری‌ها به مي‌انجامد.»
‼️کثرت نماز قضای خود و والدین 🔷س 5608: فردی که خودش نماز قضای واجب زیادی دارد؛ به‌گونه‌ای که قضا کردن آنها چند سال طول می‌کشد و از طرفی چون پسر بزرگ خانواده است نماز قضای والدینش نیز بر گردن اوست و بضاعت مالی هم ندارد که پول بدهد تا دیگران نماز والدینش را قضا کنند، چه تکلیفی دارد؟ ✅ج: باید تا آنجا که توان دارد به هر دو وظیفه عمل کند و هم نمازهای قضای خود و هم قضای نماز پدر و بنا بر احتیاط واجب مادر را انجام دهد و مقداری از نماز های قضای خود را که توان ندارد، وصیت کند. 📕منبع: leader.ir 🆔 @resale_ahkam مقام معظم رهبری
: برو دایسون یکی از بچه ها موقع خوردن نهار ... رسما من رو خطاب قرار داد ... - واقعا نمی فهمم چرا اینقدر برای دکتر دایسون ناز می کنی😒... اون یه مرد جذاب و نابغه است ... و با وجود این سنی که داره تونسته رئیس تیم جراحی بشه ... همین طور از دکتر دایسون تعریف می کرد ... و من فقط نگاه می کردم😶 ... واقعا نمی دونستم چی باید بگم ... یا دیگه به چی فکر کنم ... برنامه فشرده و سنگین بیمارستان ... فشار دو برابر عمل های جراحی ... تحمل رفتار دکتر دایسون که واقعا نمی تونست سختی و فشار زندگی رو روی من درک کنه ... حالا هم که😞 ... چند لحظه بهش نگاه کردم ... با دیدن نگاه خسته من ساکت شد ...از جا بلند شدم و بدون اینکه چیزی بگم از سالن رفتم بیرون ... خسته تر از اون بودم که حتی بخوام چیزی بگم ... سرمای سختی خورده بودم ... با بیمارستان🏨 تماس گرفتم و خواستم برنامه ام رو عوض کنن ... تب بالا، سر درد و سرگیجه😲 ... حالم خیلی خراب بود ... توی تخت دراز کشیده بودم که گوشیم زنگ زد📲 ... چشم هام می سوخت و به سختی باز شد ... پرده اشک جلوی چشمم ... نگذاشت اسم رو درست ببینم ... فکر کردم شاید از بیمارستانه🏨 ... اما دایسون بود ... تا گوشی رو برداشتم بدون مقدمه شروع کرد به حرف زدن ... - چه اتفاقی افتاده؟😧 گفتن حالتون اصلا خوب نیست ... گریه ام گرفت😪 ... حس کردم دیگه واقعا الان میمیرم ... با اون حال ... حالا باید ... حالم خراب تر از این بود که قدرتی برای کنترل خودم داشته باشم ... - حتی اگر در حال مرگ هم باشم ... اصلا به شما مربوط نیست😤 ... و تلفن رو قطع کردم 📱... به زحمت صدام در می اومد ... صورتم گر گرفته بود و چشمم از شدت سوزش، خیس از اشک شده بود😭 ...
: با پدرم حرف بزن 😑 پشت سر هم زنگ می زد 📱... توان جواب دادن نداشتم ... اونقدر حالم بد بود که اصلا مغزم کار نمی کرد که می تونستم خیلی راحت صدای گوشی رو ببندم یا خاموشش کنم ... توی حال خودم نبودم ... دایسون هم پشت سر هم زنگ می زد ... - چرا دست از سرم برنمی داری؟😠 ... برو پی کارت ... - در رو باز کن زینب🚪 ... من پشت در خونه ات هستم🏡 ... تو تنهایی و یک نفر باید توی این شرایط ازت مراقبت کنه ... - دارو خوردم ... اگر به مراقبت نیاز پیدا کنم میرم بیمارستان🏨... یهو گریه ام گرفت😭 ... لحظاتی بود که با تمام وجود به مادرم احتیاج داشتم ... حتی بدون اینکه کاری بکنه ... وجودش برام آرامش بخش بود ... تب، تنهایی، غربت ... دیگه نمی تونستم بغضم رو کنترل کنم😭 ... - دست از سرم بردار ... چرا دست از سرم برنمی داری؟ ... اصلا کی بهت اجازه داده، من رو با اسم کوچیک صدا کنی؟... اشک می ریختم😭 و سرش داد می زدم ... - واقعا ... داری گریه می کنی؟ ... من واقعا بهت علاقه دارم❤️... توی این شرایط هم دست از سرسختی برنمی داری؟ ... پریدم توی حرفش ... - باشه ... واقعا بهم علاقه داری؟❤️ ... با پدرم حرف بزن ... این رسم ماست ... رضایت پدرم رو بگیری قبولت می کنم ... چند لحظه ساکت شد ... حسابی جا خورده بود ... - توی این شرایط هم باید از پدرت اجازه بگیرم؟😳 ... آخرین ذره های انرژیم رو هم از دست داده بودم ... دیگه توان حرف زدن نداشتم ... - باشه ... شماره پدرت رو بده ... پدرت می تونه انگلیسی صحبت کنه؟ ... من فارسی بلد نیستم ... - پدرم شهید شده ... تو هم که به خدا ... و این چیزها اعتقاد نداری ... به زحمت، دوباره تمام قدرتم رو جمع کردم ... از اینجا برو ... برو ... و دیگه نفهمیدم چی شد ... از حال رفتم ...