eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
141 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
9.5هزار ویدیو
377 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔘 راه رهایی از جاهلیت مدرن ❇️ در عصری که اکثر قریب به اتفاق مکاتب مطرح جوامع بشری مردم را به سمت هرزگی جنسی، ابتذال و بی‌بند و باری اخلاقی سوق می‌دهند، مکتب شهید سلیمانی منادی پایبندی به فضائل اخلاقی است ❇️ مکتب شهید سلمیانی با تکیه بر واژه‌های مقدسی چون شهید و شهادت طلبی تلاش می‌کند تا بشریت گرفتار در امواج جاهلیت مدرن را به ساحل امن فضائل اخلاقی برساند. ❇️ ترغیب مردم به زندگی بر اساس سیرۀ شهدا یکی از راه‌کارهای مکتب شهید سلمیانی برای مردم است. ❇️ این شهید ولامقام در یادواره همرزمان شهیدش در شهر رشت چنین بیان کردند که «تا کسی شهید نبود، شهید نمی‌شود. شرط شهید شدن شهید بودن است. ❇️ اگر امروز کسی را دیدید که بوی شهید از کلام او از رفتار او از اخلاق او استشمام شد بدانید او شهید خواهد شد. تمام شهدای ما این مشخصه را داشتند. قبل از اینکه شهید شوند، شهید بودند.» 🎤 سخنرانی سردار سلیمانی؛ ۱۴؛۰۲؛۱۳۹۵ 🆔 @Sangar_Tabien
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای حمام کردنش من و مامان چقدر مکافات کشیدیم. لگن می گذاشتیم، من آب می ریختم و مامان سرش را می شست. وقتی برادرم احمد و بابا بودند، کمک می کردند. همه ی کارهای درمانی اش تهران بود. باید می رفت تهران و گچش عوض می شد. این گچ گرفتگی پا تا نزدیک ناف، به خاطر این بود که هیچ تکانی نخورد و استخوانی که با گلوله کاتیوشا له شده بود، دوباره مثل روز اولش شود و جوش بخورد. علی آقا بعد از اینکه برادرم را آوردیم خانه، رفت جبهه. احمد آقا، برادر بزرگ ترم می رفت و می آمد. چند ماه بعد حال علی اصغر بهتر شد و علی آقا از کردستان به اهواز و خوزستان برگشت و مأموریت در کردستان تمام شد. مدت زمان حضورش در جبهه بیش تر شده بود. وقتی هم که به مرخصی می آمد، درست و حسابی او را نمی دیدیم. همه او را می شناختند و می دانستند در جبهه مسئولیت دارد. سال شصت و سه، سال سختی برای جنگ بود و در عین حال، فضای جبهه نظم بیشتری پیدا کرده بود. فرماندهان جنگ مشخص شده بودند و مردم کوچک ترین فرصتی که پیدا می کردند، خودشان را به جبهه می رساندند. فضای عاطفی و زندگی شخصی من و بچه ام تحت تأثیر این مسائل قرار گرفته بود. در این سال اصرار کردم که: ما را ببر پیش خودت، چون اهواز امنیت بیش تری پیدا کرده بود و مردم در اهواز زندگی می کردند. گفتم: آخه یعنی چی؟ ما حتما باید پشت جبهه باشیم، آخه ما تا کی باید تنهایی را تحمل کنیم؟ فاطمه شیرین زبان شده بود و خودش هم نمی توانست دوری اش را تحمل کند. گفت: حتما یک فکری می کنم، باشه. آره، شما پیشم باشید، خودم هم راحت ترم.
از قبل شنیده بودم که همسر و فرزندان بعضی از فرماندهان لشکر بیست و پنج کربلا در اهواز هستند. آن ها در یک هتل زندگی می کردند. علی آقا می گفت: خیلی سخت زندگی می کنند و خیلی هم امنیت ندارند. قرار است برای خانواده فرماندهان کاری کنند. باشه به موقعش خبرت می کنم. پایگاه شهید بهشتی اهواز جای مناسبی بود. بچه های سپاه می توانستند امنیت خانواده ها را بیشتر حفظ کنند و از طرفی به مناطق جنگی نزدیک تر بود. قسمتی از پایگاه شهید بهشتی خانه های سازمانی داشت که آن ها را آماده می کنند تا همسر و فرزندان فرماندهان را به آن جا بیاورند. آقای کوسه چی فرمانده وقت لکشر بیست و پنج کربلا بودند. قبل از این که بقیه خانواده ها بیایند، خود آقای کوسه چی همسر و یک دخترش را برد آن جا. اردیبهشت شصت و سه علی آقا رفت جبهه و خرداد بود که تماس گرفت: ساره! خونه ردیف شده. خیلی خوب نیست. خودم موکت کاری کردم و دستشویی و حمام را شستم. خودم تمیز کردم همه جا را. خیلی در و دیوارش کثیف بود و تا جایی که می شد، تمیز و مرتب کردم. وسایلت را جمع کن، میام دنبالت. -نکنه این دفعه وسایل را دوباره جمع کنم و نیای، آبرومون جلو بقیه بره. -نه بابا، جدیه، خیالت جمع، میام. من وسایل خانه را جمع کردم. به صاحب خانه گفتم که ما می خواهیم برویم اهواز. خیلی ناراحت شد و گفت: من این وقت سال از کجا مستأجر گیر بیارم؟
✳️ امام خامنه‌ای: 📌شما عزیز و دانشجویان عزیز که به معنای واقعی کلمه میوه‌ی دل ملّت و آینده‌ی این کشورید، به مسئله‌ی اهمّیّت بدهید. خیلی از هست که باید تبیین بشود. 📌در قبال این حرکت گمراه‌کننده‌ای که از صد طرف به سمت ملّت ایران سرازیر است و تأثیرگذاری بر که یکی از هدفهای بزرگ دشمنان ایران و اسلام و انقلاب اسلامی است و دچار ابهام نگه داشتنِ افکار و رها کردن اذهان مردم و بخصوص جوانها، خنثی‌کننده‌ی این توطئه‌ی و این حرکت دشمن است. 📌هر کدام از شما به عنوان یک وظیفه، مثل یک ، مثل یک نوری خودتان را روشن کنید. میتوانید در این زمینه به معنای واقعی کلمه کنید. البتّه اصل قطعی در این باب این است که بایستی از شیوه‌ی در این کار پیروی کرد. بایستی حقایق را با ، و ، همراه با زینت و عواطف انسانی، و به‌کارگیری منتشر کرد. امروز بایستی در این میدان حرکت بکنیم؛ هر کدام به نحوی و با سهمی که در این راه داریم. ۱۴۰۰/۰۷/۰۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو دنیای مجازی ما تعیین میکنیم بچه‌هامون ویدئو ساسی با الفاظ رکیک ببینن یا یک محتوای زیبای کودکانه با کلید واژه "عزیزم حسین" بسیارزیبا پیشنهاد دانلود❤️❤️ ┄┅┅❅⏰📺⏰❅┅┅┄
❤️«تنها» ❤️«ماهی» که ❤️«شهادت» ندارد،«شعبان»است 💛و 💚«تنها» 💚«ماهی»که 💚«تولّد» ندارد«محرّم»است 🔴این یعنی ☀️«حسین»(ع) ❄️محور«شادی و غم»است.. 🌺ولادت سالار شهیدان برهمگی مبارک✨💫💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
MiladSardaranKarbala1399[01].mp3
3.14M
♥️اگر که عاشقی حسینی باش♥️ 🎙بانوای:حاج میثم مطیعی ♥️
من وسایل خانه را جمع کردم. به صاحب خانه گفتم که ما می خواهیم برویم اهواز. خیلی ناراحت شد و گفت: من این وقت سال از کجا مستأجر گیر بیارم؟ با علی آقا که تماس گرفتم، گفت: حالا بذار وسایل یک مدت بمونه. چاره ای نیست، حق داره، یهو بهش گفتیم می خوایم بریم. مستأجر جدید که اومد، یک سری وسایل را می بریم خونه مامان تو یا می بریم روستا خونه پدرم. صاحب خانه قبول کرد و گفت: باشه، اشکال نداره. دوباره به علی آقا تأکید کردم که وسایل را جمع کنم؟ میای دیگه؟ -همین چند روزه کارام را جمع و جور می کنم و میام. منتظر بودم بیاید، ولی خبری از علی آقا نبود که نبود. یک چیز دیگر هم ذهنم را مشغول کرده بود. از طرف سپاه به ما قطعه زمینی صد و شصت متری در شهرک صالحین داده بودند که خانه بسازیم. این قطعه های زمین بین بچه های سپاه تقسیم شده بود. یکی از بچه های سپاه معمار بود، کمک کرد و نقشه اولیه خانه را برای ما جمع و جور کرد؛ یک خانه دوخوابه. بالاخره با همان حقوق سپاه و کمی قرض، پی ساختمان کنده شد و بلوک و ماسه هم ریختیم؛ اما دیگر پولمان ته کشید. کمی وام قرض الحسنه هم جور کردیم و با کمک دوستان و پدر و برادرهای علی آقا دیوار را بالا کشیدیم. پولی برای درست کردن سقف نبود. با خودم فکر می کردم: حالا که باید بریم اهواز، خانه همینطور بماند؟ خانه مان چه می شود، اگر برویم؟ علی آقا هنوز تماس نگرفته بود و من بین رفتن به خانه جدید و رفتن به اهواز مانده بودم و نمی دانستم باید چه کار کنم؟!
(فصل یازدهم) هوای گرم تیر شصت و سه کلافه کننده بود، آن هم در شمال، چه رسد به اهواز. بالاخره علی آقا تماس گرفت: من این جا واقعا درگیرم. با داداشم یارعلی هماهنگ کردم ماشین بگیره؛ وسایل را جمع کنید و بیایید. شرایط علی آقا این طور بود. کاری نمی شد کرد. برادرشوهرم آمد دنبالم. وسایل مورد نیاز یک خانه را برداشتم و وسایل اضافی، مثل تشک، ظرف یا وسایل تزئینی و خرت و پرت ها را گذاشتم بماند. کل وسایل نصف وانت کوچک شد؛ یک سماور، یک دست رختخواب، لباس های خودم و فاطمه کوچولو، چند دست لباس برای علی آقا، ظرف، قاشق و بشقاب و لیوان و این چیزها، همه برای شش نفر. روز سوم تیر راه افتادیم. بی آنکه یک کلمن کوچک برداریم تا حداقل از گرمای سخت تابستان در امان باشیم. به تهران رسیدیم گرما بیش تر شد. ماشین هم پیکان وانت بود و کولر نداشت. باید با این شرایط کنار می آمدیم تا خودمان را به علی آقا برسانیم. فاطمه تا در ماشین نشستیم خوابید. گرمای هوا بچه دو ساله ام را بی حال کرده بود. می خوابید و بلند می شد، آب سرد که نبود، آب داغ می دادم به بچه. گاهی برادرشوهرم می ایستاد و آب میوه ای یا نوشابه سردی می گرفت، اما مگر این راه طولانی تمام می شد! گرمای هوا به حدی شد که من و فاطمه بی حال شدیم. مدام پارچه خیس می کردم و می دادم به برادرشوهرم تا بگذارد روی سرش و بتواند رانندگی کند. به لرستان که رسیدیم هوا خنک شد. کنار آبشار کوچکی که معمولا رزمندگان آن جا می ایستادند و خستگی راه را در می کردند، آبی به سر و صورتمان زدیم و فاطمه کمی آب بازی کرد و غذا خوردیم. یکی دو ساعت ماندیم تا هوا خنک تر شود و دوباره راه بیفتیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖 سلام ارباب جاااااان 💖 بین اذڪار حسین عشق_منے را عشق اسٺ اینڪہ غیر ازتو نگویم سخنےرا عشق اسٺ ذڪرٺ آمد بہ میان،باز عسل خیز شدم با حسین جان تو شیرین دهنےرا عشق اسٺ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 *تفسیر یک آیه از سوره زمر در وصف سوق دادن و هل دادن بهشتیان گروه گروه از زبان استاد شجاعی ......حتما ببینید و بشنوید .* آقا،تولدت مبارک….💖💖 روی دستش ” پسرش ” رفت ولی ” قولش نَه “ نیزه ها تا ” جگرش “رفت ولی ” قولش نَه “ این چه خورشید غریبی اسـت کـه با حال نزار پای ” نعش قمرش ” رفت ولی ” قولش نَه “ شیر مردی کـه در ان واقعه ” هفتاد و دو ” بار دست غم بر ” کمرش ” رفت ولی ” قولش نَه “ هر کجا مینگری ” نام حسین اسـت و حسین “ ای دمش گرم ” سرش ” رفت ولی ” قولش نَه “ اَلسَّلامُ عَلَیْك یا اَباعَبْدِاللهِ الحُسَین«ع» ولادت با سعادت امام حسین«ع» بر همه ی شـما عزیزان مبارک باد 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹👈 بیابان هم کـه باشی… حسین«ع» آبادت می کند، مثل کربلا! 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 💥سلسله آموزش مفاهیم دینی مناسب کودکان 🦋قسمت1⃣: دیدنی است؟🤔 👌 💜کودکیار مهدوی محکمات:👇 🆔@koodakyaremahdavi