eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
141 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
9.5هزار ویدیو
377 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
لحن تندی هم هنگام حرف زدن داشت. آدم حس می کرد می خواهد اعتراضی کند یا اشتباهی شده که دارد گوشزد می کند. هیچ حرفی نزدم. سرم را پایین انداختم و ساکت بودم. علی آقا داشت ماشین را پارک می کرد. خانم مهرزادی که بیش تر از بقیه همه را می شناخت، گفت: آقای خداداد هست. همسر خانم خداداد. و یک اشاره به من کرد. گفتم: چی شده خانم شکی؟ گفت: این آقا چقدر تمیزه؟ چقدر همیشه مرتبه؟! من یک نفس راحت کشیدم و با خانم مهرزادی زدیم زیر خنده. راست می گفت، با آن همه مسئولیت، هر کس نمی توانست همیشه آن قدر تمیز و مرتب باشد. گفتم: خانم شکی! تو خونه هم همیشه همین طوره. علی آقا کمی وسواسی بود. از دست هر خانمی چای نمی خورد. وقتی استکان چای را می خواست بگیرد، از نوک استکان می گرفت. مادرش می گفت: وقتی می آمد خانه، استکان را می گرفت جلوی صورتش و هی براندازش می کرد که هیچ لکی نداشته باشد. اگر لیوان یا استکان لکی داشت، خودش بلند می شد و می شست و خشکش می کرد و بعد داخلش چای می خورد. به همین شکل به لباس هایش هم اهمیت می داد. همیشه باید لباس هایش اتو کشیده بود. وقتی مجرد بود، لباس هایش را جدای از لباس های برادرهایش می گذاشت. به همه سفارش کرده بود: لباس های من را هیچکس نپوشه. برادرها هم سن بودند؛ خیلی پیش می آمد لباس همدیگر را بپوشند. اگر کسی لباسش را اتفاقی می پوشید، خیلی ناراحت می شد و می گفت: مگه نگفتم لباسم را نپوشید؟ اگر کسی لباسش را می پوشید، می گفت: این مال خودت و می رفت برای خودش یکی دیگر می خرید. غیر ممکن بود آن لباس را به تن کند.