ای یوسفـ❤️ـ
گم گشته دل
در کجایی؟
چشمان بر در مانده
گریان است بی تـ❤️ـو
سلام یوسف زهرا ...
#سلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه ترفند جالب برا دیس برنج، تو مهمونی 😍👌
👩🏻🍳🎂دهکده کیک خانگی🎂👩🏻🍳
🍰 @dehkade_cake_home 🍰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاپ_کیک_نسکافه 🧁😍 با یه تخم مرغ 😃🥚
بدون همزن😃 تازه تو فر دست سازم میتونید درستش کنید👌
مواد لازم:
تخم مرغ : ۱ دونه
شکر: ۲ الی ۴ ق غ
ماست: ۲ ق
روغن مایع: ۴ق
شیر: ۳ق
وانیل: ی کوچولو
پودر نسکافه فوری: ۱ ق
پودر کَکَئو : ۱ق 😁
آرد قنادی: ۲/۳ لیوان که حتما از قبل الک کنید (آرد فیلم بربری بود)
بکینگ پودر: نصف ق چ
آب جوش: ۲ الی ۳ ق
.
با این مقدار مواد۶ عدد کاپ کیک گوگولی میتونید درست کنید
.
دمای فر: ۱۸۰ درجه که حتما قبل از شروع به کار روشنش کنید
مدت پخت: حدود ۲۰ دقیقه طبقه وسط
.
کلا حدود نیم ساعت آماده سازی وپختش طول میکشه. خیلی فوری وخوشمزه🥰🤗
.
حتما حتما درستش کنید که عاشقش میشید😍
👩🏻🍳🎂دهکده کیک خانگی🎂👩🏻🍳
🍰 @dehkade_cake_home 🍰
🌷قسمت سی و دوم🌷
#اسم تومصطفاست
تو از هر دو تشکر کردی :((خیر،همین جا میمونن،خودمم بهشون میرسم!))
واقعا هم رسیدی و از من و بچه مراقبت کردی:از حمام تا پوشک بچه.
حتی وقتی خواب بودم صدایم نمیزدی و وقتی اعتراض میکردم،میگفتی:((اون قدر قشنگ خوابیده بودی که دلم نیومد بیدارت کنم!))
اسم دخترمان را گذاشتیم فاطمه. هر وقت گریه میکرد بغلش میکردی:((بیا درد دلت را به بابا بگو ببینم چی شده؟))
برایش مداحی میکردی و برایش روضه میخواندی . شب سوم ،تب شدیدی کرده بودم.نصفه شب بیدار شدم،دیدم بالای سرم نشسته ای. گفتی:((خداروشکر بیدار شدی،فاطمه خیلی گریه میکرد،اما بیدارت نکردم.بهش آب قند دادم،بیا شیرش بده.))
روز چهارم برای تست غربالگری او را بردی،بعد ها هم برای واکسن.
دلم نمی آمد خودم بغلش کنم تا به او امپول بزنند. هنوز یک ماهش نشده بود که او را بالا می انداختی و میگرفتی.
_آقا مصطفی دختره ها ! لطیف تر برخورد کن!
_بچه یه ماهه باید یه متر بالا بپره،باید رنجر بار بیاد،طوری که توی خیابون کسی جرئت نکنه نگاه چپ بهش بکنه!
فاطمه که به دنیا آمد دیگر نه مدرسه رفتم نه حوزه و نه بسیج.
نمیشد هم کار کرد،هم درس خواند، هم مادری کرد و هم همسری. در جریان فتنه ۸۸ ،هم به تحصیلت لطمه خورد هم ضرر مالی دادی.
آن روزها در کنار برنج، پلاستیک و نایلون هم میفروختی. آن هارا با چک یکی از اقوام خریدی و گذاشتی در مغازه تا فروش بروند.
به قول خودت میخواستی به او کمک کنی، اما درروز های شلوغی،مغازه نیمه تعطیل شد.
یا چیزی فروش نمیرفت یا اگر میرفت،درست یادداشت نمیشد و سود و زیان نا مشخص بود. بالاخره آنجا را تعطیل کردی و خلاص. برای پول پلاستیک ها و نایلون هایی هم که فروش نرفته بود چک دست فروشنده داشتی. از من خواستی طلاهایم را بفروشم که فروختم و بدهی ات را صاف کردی. آن روزها یک نیسان داشتیم که از آن برای خرید و فروش و جا به جایی گونی های برنج استفاده میکردی و تا سه چهار ماهگی فاطمه هنوز آن را داشتیم. شبی مهمان داشتیم،وقتی که مهمان ها رفتند گفتی:((بلند شو بریم بیرون.))
_کجا؟
_اشتهارد.
_با نیسان؟بچه اذیت میشه!
_چه اذیتی؟هر جا دیدم اذیت میشه نگه میدارم!
وسایلی را که لازم داشتیم گذاشتی پشت ماشین و راه افتادیم. در آن سفر،فاطمه آرام بود. همین باعث شد که بعد از آن،سفرهای تفریحی ما شروع شود. آن روزها هم پایگاه بسیج را اداره میکردی،هم دانشگاه آزاد درس میخواندی،هم جهاد دانشگاهی دوره پرورش و نگهداری گاو میدیدی. گاهی هم بازاریابی برنج برای رستوران ها و تالار میکردی. کارهایت را هماهنگ میکردم و سعی میکردم کنارت باشم. اگر قرار بود جایی بروی یا چیزی را به کسی تحویل دهی یا به کارهای اجرایی پایگاه برسی خبرت میکردم. حتی ساعاتی را که در دانشگاه بودی،منتظر میماندم تا کلاست تمام شود.
وقتی می آمدی فاطمه را برمیداشتم با هم میرفتیم فروشگاه و خرید میکردیم بعد،قدم زنان به خانه می آمدیم.بودن باتو،رویای من بود.
اینکه باشی،باتو حرف بزنم،صدایت را بشنوم،به حرف هایم گوش بدهی،نظرت را بگویی،حس کنم کنارمی و حس کنم دوستم داری و حس کنم در جهان کوچک باتو بودن،فقط ما سه نفریم:من و تو و فاطمه.
حتی گاهی بودن او را هم فراموش میکردم،فقط من و تو.
یک روز بعد از ظهر آمدی خانه و گفتی:((عزیز بیا تو پارکینگ باهات کار دارم!))
تعجب کردم:((چه کاری؟))
_بیا تا بگم!
هنوز پایم را از آپارتمان بیرون نگذاشته بودم که صدایی شنیدم:((آقا مصطفی این چه صداییه؟))
_صدای گاوه!
_تو هنوز گاوداری نگرفته گاو خریدی؟تا حالا کی اول نعل خریده بعد اسب؟!
_بیا ببین چه قشنگه خانم!
ادامه دارد...🌹✅
🌷قسمت سی و سوم🌷
#اسمتومصطفاست
امدم و دیدمش . یک گوساله سیاه و سفید که مقداری علف جلویش گذاشته بودی و ظرفی آب.
مادرت را صدا زدی . آمد.از ذوق کردن تو ذوق کرد:((مصطفاست دیگه ،آدم رو غافل گیر میکنه!))
فکر نمیکنم آن شب تا صبح همسایه ای خوابیده باشد.
رفتی و جایی را اجاره کردی.دوستی که قرار بود با تو شریک شود ،منصرف شد. برای همین با چند نفر از فامیل وارد صحبت شدی.
پول جمع کردی و تعدادی گوساله خریدید. اوایل کارگر نداشتید.
من و تو، مادر و پدرت با مامان و بابای من. گاوداری در شاهد شهر بود و ده کیلومتر با شهریار فاصله داشت.
نگهداری و محافظت از آنجا سختی زیادی داشت،چون گوساله هارا باید شیر میدادی.
از گاو داری هایی که گاو شیری داشتند،شیر میخریدی ، گرم میکردی و با شیشه و پستانک به گوساله ها میدادی.
برای رونق گاوداری ،نیسان را فروختی و یک موتور خریدی.
بیشتر روزها من و تو کلاه کاسکت میگذاشتیم و ده کیلومتر را در سرمای زمستان و گرمای تابستان از خانه میرفتیم تا گاوداری. میتوانستی از پدرم،برادرت یا پدرت ماشینشان را قرض کنی،اما غرورت اجازه نمیداد.
کمی گذشت که پولی دستت رسید و قرار شد پاترول دایی ات را قسطی بخری. پاترول در ملایر بود. با اتوبوس رفتیم قم و از قم به ملایر و آنجا ماشین را تحویل گرفتیم و آمدیم. فردای آن روز اخبار اعلام کرد بنزین سهمیه بندی شده. هر کسی شنید، سرزنشت کرد:((پاترول بنزین زیاد میسوزونه آقا مصطفی!))
اما تو کم نیاوردی:((لابد یه حکمتی توی این خرید بوده!))
رفته بودیم اندیشه سر بزنیم. موقع برگشت دیدیم پیکان وانتی در جوی افتاده و راننده نمیتوانست ماشین را در بیاورد . تو آن را بکسل کردی و در آوردی.
حالا فهمیدی حکمت خرید این ماشین چیه؟اومده تا کار مردم رو راه بندازه، اومده به بقیه کمک کنه. اگه بنا بود این آقا جرثقیل بیاره، باید کلی هزینه پرداخت میکرد، اما من بخاطر خدا این کار رو کردم.
بعد ها هم یک میلیون دادی و آن را گاز سوز کردی. با آن، ده پانزده نفر از بچه هایت را سوار میکردی و میبردی گردش. کارهای پایگاه را هم با همین پاترول ،یا خودت انجام میدادی یا میدادی دست بچه هایت و آن ها انجام میدادند.
هنوز برای گاوداری کارگر نگرفته بودی. هر شب یکی از بچه های بسیج میرفت پیش گوساله ها. تو هم صبح ها میرفتی برایشان علف میریختی و آن کسی را هم که شب مانده بود برمیگرداندی.
شبی گفتی:((امشب کسی نیست بره گاوداری،وسایل فاطمه رو بردار خودمون بریم.))
_اونجا گاوداریه مصطفی ! اگر حشره ای فاطمه رو بزنه؟
_بد به دلت نیار،بسپار به خدا.
رفتیم.غروب مادرت زنگ زد :((کجایین شما؟))
_گاوداری. شبم همین جا میخوابیم!
_میخوابین! اگه بچه رو حشره ای نیش بزنه چی؟راه بیفتین بیایین همین حالا!
مادرت حرص میخورد و تو میخندیدی. آن شب همان جا ماندیم.
بو و صدا اذیتم میکرد. ما در اتاق سرایداری بودیم. دم صبح خوابم برد.
چشم که بازکردم دیدم رفته ای نان داغ خریده ای و از گاوداری بغلی که مرغ و خروس داشت،چند تخم مرغ رسمی گرفته ای و با چای ساز جهیزیه ام که آورده بودی تا برای گوساله ها شیر بجوشانی چای درست کرده ای. چه چایی ای!
ظهر برگشتیم خانه. بعدها یک کارگر افغانی پیداکردی و در همان اتاقک به همراه زنش جایشان دادی. گاه میرفتیم شام و ناهار پیش آن ها. آن قدر با آن کارگر افغانی خوب بودی که هرچه دستت می آمد میبخشیدی به او. حتی گفتی:((قراره بچشون بدنیا بیاد ،ما که میخوایم هدیه بدیم،بهتره سیسمونی بدیم.))
_فکر میکنی یک قرون دوزاره آقا مصطفی؟
_هر چی میخواد باشه من که تصمیمم رو گرفتهم!
آن هارا با خودت بردی کهنز و تخت،کمد،ننو،پوشک،لباس و اسباب بازی خریدی و دادی بردند. داخل گاوداری یک زمین خالی بود که در آن یونجه کاشتی و چند تا مرغ و خروس هم خریدی.
وقتی گوساله ها را با دست خودت شیر میدادی، از ذوق تو ذوق میکردم.
از دور می ایستادم و تماشایت میکردم. فاطمه را بغل میکردی و پیش آن ها میبردی. اولین گوساله را که بزرگ کردی و فروختی،گریه ات گرفت و گفتی:((این رو به نیت مامانت خریدم که سیده،پولشم برای او.))
از فروش هدیه های تولد فاطمه هم گوساله ای برای او خریدی. آن را بزرگ کردی و فروختی.
میخواستی برای فاطمه حساب باز کنی،اما درگیر مشکلات اقتصادی شدی و نتوانستی. درگیری ها تمامی نداشت،اما ایمان و توکل تو هم بی انتها بود.
ادامه دارد ....✅🌹
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
#تفسیر_قرآن_جلسه_119
🌹 آیه ۱۶۵ سوره انعام
🌹 آخرین آیه سوره انعام
💥وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَآئِفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَآ آتَاكُمْ ۗ إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقَابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ
#ترجمه: او كسی است كه شما را در زمین، جانشینان قرار داد، و بعضی از شما را بر بعضی دیگر برتری داد تا شما را در آنچه به شما عطا كرده امتحان کند؛ قطعاً پروردگارت زود كیفر است، و یقیناً بسیار آمرزنده و مهربان است.
🌷 #جَعَلَكُمْ: شما را قرار داد
🌷 #خَلَآئِف: جانشینان
🌷 #رَفَع: برتری داد
🌷 #لِيَبْلُوَكُمْ: تا شما را آزمایش کند
🌷 #آتَاكُمْ: به شما عطا کرده
🌷 #سَرِيعُ_الْعِقَاب: زود کیفر
🌷 #غَفُور: آمرزنده
🌷 #رَحِيم: مهربان
این آیه همانند سایر آیات سوره انعام در #مکه نازل شده است.
در اين آيه كه آخرين آيه سوره انعام است به اهميّت مقام #انسان و موقعيّت او در جهان هستى اشاره مى كند تا بحث هاى گذشته در زمينه تقويت پايه هاى #توحيد و مبارزه با شرک، تكميل گردد.
لذا در جمله نخست مى فرمايد: «وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ؛ و او کسی است که شما را در زمین، جانشینان قرار داد»
انسانى كه نماينده #خدا در روى زمين است، و تمام منابع اين جهان در اختيار او گذارده شده، و فرمان فرمانرواييش بر تمام اين موجودات از طرف پروردگار صادر شده است، نبايد آن چنان خود را سقوط دهد كه از جمادى هم پست تر گردد و در برابر آن سجده كند.
سپس اشاره به اختلاف استعدادها و تفاوت مواهب جسمانى و روحى #مردم و هدف از اين اختلاف و تفاوت كرده، مى فرمايد: «و وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ فِي ما آتاكُمْ؛ و بعضی از شما را بر بعضی دیگر برتری داد تا شما را در آنچه به شما عطا کرده امتحان کند»
و در پايان آيه ضمن اشاره به آزادى #انسان در انتخاب راه خوشبختى و بدبختى نتيجه اين آزمايش ها را چنين بيان مى كند: «إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ؛ قطعا پروردگارت زود کیفر است و قطعا بسیار آمرزنده و مهربان است»
🔹پيام های آیه ۱۶۵ سوره انعام🔹
✅ انسان، خلیفه ى خدا است، نه اسیر هستى
✅ تفاوت هاى مردم و آزمایشات الهى، حكیمانه و در مسیر رشد و تربیت #انسان است و از ربوبیّت خداوند سرچشمه مى گیرد.
✅ تفاوت و برترى بعضى در داده هاى خداوند، ملاک برترى نیست، بلکه وسیله ى آزمایش است.
✅ آنچه را در اختیار داریم، از #خدا بدانیم.
✅ معیار و مقدار آزمایش هر كسی، به مقدار داده ها و امكانات اوست.
✅ پس از آزمایش، خداوند نسبت به مردودین «سریع العقاب» است و نسبت به قبول شدگان «غفور رحیم».
✅ بیم و امید باید در كنار هم باشد.
🌷پایان #سوره_انعام🌷
✍تهیه و تنظیم : استاد عاشوری
#نهج_البلاغه
بهره گیری از دنیا به قدر نیاز
وَ الدُّنْيَا دَارٌ مُنِيَ لَهَا الْفَنَاءُ وَ لِأَهْلِهَا مِنْهَا الْجَلَاءُ وَ هِيَ حُلْوَةٌ [خَضِرَةٌ] خَضْرَاءُ وَ قَدْ عَجِلَتْ لِلطَّالِبِ وَ الْتَبَسَتْ بِقَلْبِ النَّاظِرِ؛ فَارْتَحِلُوا مِنْهَا بِأَحْسَنِ مَا بِحَضْرَتِكُمْ مِنَ الزَّادِ وَ لَا تَسْأَلُوا فِيهَا فَوْقَ الْكَفَافِ وَ لَا تَطْلُبُوا مِنْهَا أَكْثَرَ مِنَ الْبَلَاغ.
دنيا سرايى است که فنا بر پيشانيش نوشته شده و جلاى وطن براى اهل آن مقدّر گرديده است، دنيا (ظاهراً) شيرين و سرسبز (و دل انگيز و وسوسه آميز) است، اما به سرعت در علاقه مندانش نفوذ مى کند، و با قلب و روح آن کس که به آن نظر افکند مى آميزد; بنابراين سعى کنيد با بهترين زاد و توشه اى که در اختيار شماست از آن کوچ نماييد، و بيش از نياز و کفاف از آن نخواهيد، و زائد بر آنچه حاجت داريد از آن نطلبيد.
#خطبه۴۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپی دیدنی از وفاداری یک مرد به همسرش..
فکر کنید شوهر این خانم یک غربگرا سکولار و...... بود چه اتفاقی می افتاد!تمام دنیا خبردار شده بودند
روحشان شاد
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
#موسسه_شمیم_عفاف
─┅═ೋ❅💠❅ೋ═┅─
🍃🌸 @shamimeefaf
@habibatolhosein🌸🍃
─┅═ೋ❅💠❅ೋ═┅─
آرمیتا گرواند، دختر 16 ساله ای که روز یکشنبه نهم مهر ماه در متروی تهران بیهوش شد.
روز یکشنبه نهم مهر، رسانه ها از دختری به نام آرمیتا گفتند که در متروی تهران بیهوش شده است.
یورونیوز و اینترنشنال جزو اولین رسانه های مطرح کننده این ادعا بودند.
این خبر:👇
«دختری در متروی تهران مورد آزار نیروهای موسوم به حجاب بان قرار گرفته و طی درگیری به وجود آمده، ماموری او را هل داده است و سرش به میله آهنی واگن برخورد می کند و بیهوش می شود»
آیا پروژه دوم مهسا امینی در حال کلید خوردن است یا رسانه ها و روایت ها مدیریت خواهد شد.
#روایت_اول_را_چه_کسی_خواهد_گفت؟
27.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم لحظه ورود آرمیتا به مترو
مسعود درستی مدیر عامل شرکت بهره برداری متروی تهران و حومه در خصوص ماجرای دختر نوجوانی که در متروی تهران بیهوش شد، توضیح کوتاهی می دهد.
#روایت_اول_مهم_است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفتگو با پدرو مادر آرمیتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این کلیپ تقدیم به خانمهای چادری
خانم چادری لطفا قدم هایت را در این روزهای سخت محکم و با صلابت تر بردار ،بگذار همه بفهمند که این چادر اوج عزت است و اعتماد به نفس آفرین .و برهنگی آنها یعنی کمبود شخصیتی که میخواهند با عریان شدن جبرانش کنند.
به خودت افتخار کن که خدا چنین توفیقی را در آخرالزمان به تو داده ☺️.
✅کانال #میثم_تمار 👇
@meysame_tammarr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشبختی 🙏🌱
#دڪتر_انوشه
@dranooshe✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴خانه یک خوابه😐
حتما ببنید و انتشار بدین و ببینید چگونه خانه یک خوابه را خواهید ساخت؟
درس اخلاق خوبیه
🦋کانال الله اکبر
1_1717936287.m4a
4.63M
📣 این صوت رزق شماست 📣
از آن ساده نگذرید! 💌
اینصوت حاوی یك تقلب کوچک
میباشد که شما را سالهایِ سال
جلو میاندازد🌿
💥 هشت جلسۀ سخنرانی استاد سیّد محمّدمهدی میرباقری در بازخوانی کتاب ارزشمند «طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن»
(۱۴۰۱ و ۱۴۰۲)
🎙 جلسۀ اول:
▶️ https://eitaa.com/mirbaqeri_ir/5804
🎙 جلسۀ دوم:
▶️ https://eitaa.com/mirbaqeri_ir/5805
🎙 جلسۀ سوم:
▶️ https://eitaa.com/mirbaqeri_ir/5806
🎙 جلسۀ چهارم:
▶️ https://eitaa.com/mirbaqeri_ir/5807
🎙 جلسۀ پنجم:
▶️ https://eitaa.com/mirbaqeri_ir/5808
🎙 جلسۀ ششم:
▶️ https://eitaa.com/mirbaqeri_ir/5809
🎙 جلسۀ هفتم:
▶️ https://eitaa.com/mirbaqeri_ir/5810
🎙 جلسۀ هشتم:
▶️ https://eitaa.com/mirbaqeri_ir/5811
🔗 صوت و متن کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» (اثر رهبر معظم انقلاب اسلامی):
▶️ https://eitaa.com/mirbaqeri_ir/5797
🔗 ضرورت بازخوانی کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» از نگاه استاد میرباقری:
▶️ https://eitaa.com/mirbaqeri_ir/5803
☑️ @mirbaqeri_ir
🔴 سؤال: کسی که خیلی مشکلات زندگی به او فشار آورده چهکار کند؟
✍ حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
تا میتواند «أستغفرالله» بگوید، «أتوب إلى الله» بگوید، «صلوات» بفرستد، سلاحی که بهدست ما داده شده همینهاست.
📚بیانات در درس خارج فقه، کتاب حج
🌐@kashkool_et
࿐᪥•💞﷽💞•᪥࿐
@Quran124
࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐
📩 نامه ای به زبانم 6⃣2⃣
⛔️ رسوا کردن گناه
🍂🍃🍂🍃
رسوا کردن گناه در میان دیگران گناهی بس بزرگ است.
🌺 امام رضا علیه السلام میفرمایند:
پوشاننده گناه کارش معادل هفتاد هزار کار نیک است و بازگو کننده گناه خوار است و پوشاننده بخشیده شده.(عیون الاخبارالرضا ۱۲، ۴۱۲)
┄┅═✧❁🌼❁✧═┅┄
💠 تقدیم اندیشکده "علوم قرآن، عرفان، اخلاق و عقاید"
🌾هر روز بیشتر بدهکار خودم می شوم که چرا لااقل به خاطر خودم به تو سلام نکرده ام...
🌾 ما حتی محض خودخواهی هم دوستت نداریم!
❤️سلام! فدای مهربانی ات...
#سلام