eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
142 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
9.5هزار ویدیو
377 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
39.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سلام هموطن تماشای این نماهنگ زیبا رو از دست ندهید. امروز یکشنبه ساعت 16:50 شبکه یک سیما بسیار مناسب برای انتشار در این روز ها و حال و هوای ایران عزیز 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @simayemahan
♦️‌ خسارت ۱۷۰۰ میلیاردی اغتشاشات به کشور  🔹‌ معاون امنیتی وزیر کشور: در اغتشاشات اخیر ۱۷ هزار میلیارد ریال خسارت به مکان‌های دولتی و خصوصی، اشخاص، خودروها، منازل و... وارد شد؛ در این میان فروشگاه‌ها و مغازه‌هایی غارت شدند یا آنها را به آتش کشیدند.
در تاریخ بنویسید که چگونه یزیدیان به وحشیانه ترین شکل ممکن دو بسیجی آرمان علی وردی و روح الله عجمیان را به شهادت رساندند ❤️ 🤲 @arman134
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مگه با یه تار مو دنیا خراب میشه که گیر میدین؟ بزارین مردم آزاد باشن! استاد ازغدی به کانال بپیوندید 👇 https://eitaa.com/joinchat/2830106866C3b985d9667
🇮🇷حاضرم در راه دین از تن جدا گردد سرم 🇮🇷من بمیرم باک نیست،اما بماند رهبرم ❤️سلامتی همه راننده های پایه سنگین صلوات 🇮🇷
🔴پیکر پاک ۱۰۰ شهید دوران دفاع مقدس از طریق اروندرود به کشور بازخواهد گشت 🔹فرمانده کمیته جستجوی مفقودان ستاد کل نیروهای مسلح گفت: پیکرهای پاک ۱۰۰ شهید دوران هشت سال دفاع مقدس روز پنجشنبه هفته جاری با استقبال مردم آبادان و خرمشهر از طریق آبراه اروند رود وارد خاک کشور خواهند شد. ☫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ اصلا میشه شما رو بابا صدا کنم آقای خامنه‌ای ؟ روایت زینب شیری از دیدار با رهبر انقلاب و رفیق شهید آقا، حاج قاسم سلیمانی … @yekenghelabi
بسم الله الرحمن الرحیم 🔰 بمناسبت فرارسیدن چهلمین روز شهادت جانسوز طلبه شهید آرمان علی‌وردی از همه فعالان فضای مجازی دعوت می‌شود در تاریخ سه‌شنبه ۱۵ آذر ماه از ساعت ۲۱ - ۲۳ در طوفان توییتری شرکت نمایند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظاتی زیبا از حضور فرشته‌های زائر در مراسم جشن تکلیف امروز حرم مطهر رضوی 🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/1537016009C4767bf3d76
⚠️ذهن بیمار یک برعنداز‼️ اینهمه بارش برف تو پاییز⁉️🤔 این کار خود خود نظامه می خواد فراخوان ۱۴، ۱۵، ۱۶ آذر ما رو به گند بکشه. 😅
جزئیات هولناک و تکان دهنده از شهادت فجیع حمید پور نوروز در لاهیجان...🥺 جنایتکاران که دو دختر ۱۷ ساله و یک معلم ۳۵ ساله و یک پسر جوان پس از آنکه درب منزل شهید را با کوکتل مولوتوف آتش زدند به زور در حالی که همسر شهید پشت در مراجعت کرده(یازهرا(س)) وارد منزل شده و ابتدا با سلاح سرد ۴۲ نفری حمله کردند و چون شهید سابقه حضور در سوریه و گردان های رزمی را داشته ۱۵ دقیقه ای با فنون رزمی مقاومت کرده که با کشیدن چادر همسر شهید تمرکز شهید را بهم ریخته و دخترکان و پسران نزدیک به ۱۸۰ ضربه چاقو و قمه و شمشیر به شهید وارد و مظلومانه جلوی چشم همسر و دخترش که داخل خانه توسط خود شهید حبس شده تا مورد آزار قرار نگیرد کشته شده و تنش را به کوچه کشیده و با موتور روی تنش میروند(صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین) و با صرف مشروب باقیمانده را روی تنش ریختند... از گذاشتن عکس و فیلم به دلیل رعایت حال همسر و دختر و احساسات عمومی معذوریم... روضه ی کوچه و قتلگاه یکسر شد... لعنت اولین تا آخرین مخلوق خدا بر این شیاطین که روی داعش را سفیدکردند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 فرمانده نیروی هوافضای سپاه: ️فریب خوردگان حوادث اخیر ضدانقلاب نیستند؛ باید دشمن را بشناسند 🔹‌ ️چرا در دانشگاه‌ها و آموزش و پرورش نباید درس «دشمن‌شناسی» داشته باشیم؟ montazeranezohoormahde
▪️‏یه برف و بارون اومد، فراخوان براندازها تعطیل شد. ما با هم فرق داریم. عکس: راهپیمایی ۲۲ بهمن ۹۷ - همدان 👏👏👌👌😂😂
🌷تشنگی و محاصره طاقت ما را بریده بود. همه چیز داشتیم جز آب و یک راه ارتباطی اَمن به عقب. یک قطره آب هم نداشتیم، نه برای نوشیدن نه برای وضو. دشمن هم که وضع ما را می دانست در انتظار تسلیم شدن ما بود. هشتاد، نود نفر بودیم. جعفر با صدای سوزناکش زیارت عاشورا میخواند. همه از گرما در سینه خاکریز سر به زمین دوخته بودیم که از گرمای آفتاب خلاص شویم و به صدای حزن انگیز جعفر گوش میدادیم. زیارت عاشورا که تمام شد، بلند شد. همه را دور خودش جمع کرد و گفت: برادران از شما می خواهم در این ساعات سخت، یاد خدا را فراموش نکنید. همه به یاد لب تشنه امام حسین(ع) و یارانش باشید. دیگر سخنی نگفت. نشست روی زمین و پوتینش را در آورد. دو کف دستش را روی زمین که از آن‌گرما بلند می شد کوبید و بعد روی پیشانی و پشت دست ها کشید. بعد به نماز قامت بست. بجز چند نفری که نگهبانی از خط را به عهده داشتند، همه تیمم کرده و پشت سر جعفر به نماز ایستادیم. نماز که تمام شد خنکی سایه ای را روی سر خود حس کردیم. سر به آسمان کشیدیم. در آن فصل گرما، ابری سیاه روی سر ما آمده بود و چند دقیقه بعد در کمال ناباوری، دانه های کوچک و سرد تگرگ روی سر ما باریدن گرفت! 🍃🌷🍃🌷 محمدجعفر صادقی 🌹🌱🌹
🔮 🔮 🎀🎀 💙 فرزند ششم ✈️ چند سال بعد از تولد زینب، خدا یک پسر به ما داد. بابای مهران اسمش را شهرام گذاشت. دخترها عاشق شهرام بودند. او سفید و تپل بود. خواهرهایش لحظه ای او را زمین نمی گذاشتند. قبل از تولد شهرام، ما به خانه ای در ایستگاه شش فرح آباد، نزدیک مسجد فرح آباد(قدس) رفتیم؛ یک خانه شرکتی سه اتاقه در ایستگاه شش، ردیف ۲۳۴. در آن خانه واقعا راحت بودیم. بچه ها پشت سر هم بودند و با هم بزرگ می شدند. من قبل از رسیدن به سی سالگی، هفت تا بچه داشتم. عشق می کردم وقتی بازی کردن و خوردن و خوابیدن و گریه ها و خنده های بچه هایم را می دیدم. خودم که خواهر و برادری نداشتم و وقتی می دیدم چهار تا دخترم با هم عروسک بازی می کنند، کیف می کردم. گاهی به آنها حسودی می کردم و حسرت می خوردم و پیش خودم میگفتم: «ای کاش فقط یه خواهر داشتم. خواهری که مونس و همدمم می شد. مادرم چرخ خیاطی دستی داشت. برای من و بچه ها لباس های راحتی می دوخت. برای چهار تا دخترم با یک رنگ، سری دوزی می کرد. بعدها مهری که خوش سلیقه بود، پارچه انتخاب می کرد و مادرم به سلیقه او لباس ها را می دوخت. مادرم خیلی به ما می رسید، هر چند روز یک بار به بازار لین یک احمدآباد می رفت و زنبیلش را پر از ماهی شوریده و میوه میکرد و به خانه ما می آورد. او لُر بختیاری بود و غیرت عجیبی داشت بدون نوه هایش، لقمه ای از گلویش پایین نمیرفت. جعفر پانزده روز یکبار از شرکت نفت حقوق می‌گرفت و آنرا دست من میداد باید برای دوهفته دخل و خرج خانه را میچرخاندم . از همین خرجی به مهران و مهرداد پول تو جیبی میدادم. آنها پسر بودند و به کوچه و خیابان می‌رفتند می ترسیدم خدایی نکرده کسی آنها را فریب بدهد و آنها را از راه به در کند. برای همین همیشه در جیبشان پول می‌گذاشتم. گاهی پس از یک هفته ، خرجی خانه تموم میشد و من می‌ماندم که به جعفر چه جوابی بدهم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
مادرم بین بچه‌ها فرق نمی گذاشت ولی به مهران و زینب وابسته تر بود. مهران نوه اولش بود و عزیزتر. زینب هم که مثل من عاشق خدا و پیغمبر بود همیشه کنار مادرم می نشست و قصه‌های قرآنی و امامی را با دقت گوش می‌کرد و لذت می‌برد. مادرم قصه و حکایت های زیادی بلد بود هر وقت به خانه ما می آمد زینب دور و برش می چرخید و با دقت به حرف‌هایش گوش می‌کرد. مادرم زینب را شبیه ترین نوه اش به من می دید برای همین به او علاقه زیادی داشت. بابای بچه ها ساعت ۵ صبح از خانه بیرون می رفت، بعد از ظهر برمی‌گشت روزهای پنج‌شنبه نیمروز بود ظهر از سرکار می‌آمد. در باغچه خانه گوجه و بامیه و سبزی می کاشت. زمستان و تابستان باغچه سبز بود و سبزی خوردن و خورشتی را از باغچه خانه برداشت می کردیم. حیاط خانه های شرکتی سیمانی بود با تابش آفتاب در طول روز آتش می شد روی زمین که راه میرفتیم کف پای ما حسابی می سوخت. تا بعد از به دنیا آمدن شهرام کولر نداشتیم، شبها در حیاط می‌خوابیدم جعفر بعد از ظهرها آب را توی حیاط باز می‌کرد و زیرِ در را می‌گرفت حیاط خانه تا نیم متر از دیوار پر از آب می‌شد این آب تا شب توی حیاط بود شب زیر در را برمی داشتیم و آب با فشار زیاد به کوچه سرازیر می‌شد با این کار حیاط سیمانی خانه خنک می شد و ما روی زمین زیر انداز می انداختیم و رختخواب پهن می کردیم هوا را نمی‌توانستیم خنک کنیم و مجبور بودیم با گرمای ۵۰ درجه در هوای آزاد بخوابیم اما زمین را می‌توانستیم برای خوابیدن قابل تحمل کنیم. خانه های شرکتی دوتا شیر آب داشت شیر آب شهری که برای خوردن و پخت و پز بود و شیر آب شرکتی که مخصوص شست‌وشوی حیاط و آبیاری باغچه و شمشادها بود گاهی که شیر آب شط را در حیاط باز میکردیم همراه آب یک عالمه گوش‌ماهی می‌آمد دخترها با ذوق و شوق گوش ماهی ها را جمع می کردند. بعد از ظهرها هر کاری میکردم بچه ها بخوابند خوابشان نمی‌برد و تا چشم من گرم میشد می‌رفتند و توی آب حیاط بازی می کردند... 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درونِ ما زِ تـو يک دم نمی شود خالی .. |سردارقلبم🖤| - حٰاج قٰاسِم‌ سُلیمٰانی🕊
🚨 بخاطر یه ذره برف و سرما حاضر نیستید انگشت پاتون از زیر پتو بیاد بیرون چه برسه به تجمع تو خیابون! ولی ما تو هر شرایطی پای انقلابمون وایسادیم. آره ما مثل هم نیستیم.... ♻️بروز ترین اخبار و توییت های ایران و جهان👇 https://eitaa.com/joinchat/945553615C8e1055b3ba