ادب حضور اربعین و زیارت کربلا و نجف - نسخه موبایل.pdf
725.2K
کتابچه «ادب حضور پیادهروی زیارت #اربعین ، و آداب زیارت کربلا و نجف»
#استاد_فیاضبخش
#ادب_حضور
فایل #PDF نسخه موبایل
🔈 لینک دانلود نسخه صوتی (کتاب صوتی)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍شاید به برخی مذهبیها بر بخوره ولی این حرفارو باید گفت
🔸هر چقدر نماز شب بخونی و حتی پیاده بری کربلا ولی بداخلاق باشی هیییییچ فایده ای نداره
فاطمی نیا
9.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شاهچراغ
🥳همکلاسی های شهید آرشام (شهید شاهچراغ) تصمیم گرفتن برای برادرش آرتین یه جشن تولد بگیرن تا یه کم حالش بهتر بشه
😭لحظه ی ورودش یه دونه بادکنک می ترکه ، آرتین شروع می کنه گریه کردن و با ترس می گه من می خوام برم خونه
امشب پای این مستند اشک ریختم گفتم شما هم بخشی از این داستان رو ببینید😓
recording-20230824-125809.mp3
5.63M
❇️💥 چند نکته خییییلی مهم برای همه اربعینی ها
هم کسانی که مشرف میشن و هم کسانی که نمیتونن مشرف بشن
حجت الاسلام حسینی
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
#تفسیر_قران__جلسه_86
🌹 آیه ۱۲۰ سوره انعام
وَ ذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَ بَاطِنَهُٓ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَكْسِبُونَ الْإِثْمَ سَيُجْزَوْنَ بِمَا كَانُوا يَقْتَرِفُونَ
#ترجمه: گناه آشكار و پنهان را رها كنید؛ قطعاً كسانی كه مرتكب گناه می شوند به زودی در برابر آنچه همواره مرتكب می شدند، مجازات خواهند شد.
این آیه همانند سایر آیات سوره انعام در #مکه نازل شده است.
از آنجا كه ممكن است بعضى اين كار #حرام را در پنهانى مرتكب شوند در تعقيب آن، در اين آيه به عنوان يک قانون كلّى مى گويد: «وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ؛ گناه آشکار و پنهان را رها کنید» مى گويند: در زمان جاهليّت عدّه اى عقيده داشتند كه عمل منافى عفت اگر در پنهانى باشد عيبى ندارد؛ تنها اگر آشكارا باشد #گناه است!
هم اكنون نيز عملاً عدّه اى اين منطق جاهلى را پذيرفته و تنها از گناهان #آشكار وحشت دارند، امّا گناهان #پنهانى را بدون احساس ناراحتى مرتكب مى شوند! آيه فوق به شدّت اين منطق را محكوم مى سازد.
سپس به عنوان يادآورى و هشدار گناهكاران به سرنوشت شومى كه در انتظار آنهاست چنين مى گويد: «إِنَّ الَّذِينَ يَكْسِبُونَ الْإِثْمَ سَيُجْزَوْنَ بِما كانُوا يَقْتَرِفُونَ؛ قطعا کسانی که مرتکب گناه می شوند به زودی در برابر آنچه همواره مرتکب می شدند، مجازات خواهند شد»
🔹پیام های آیه ۱۲۰ سوره انعام🔹
✅ #اسلام، هم به طهارت ظاهر توجّه دارد، هم باطن، هم باید از گناهان عملى دورى كرد و هم از گناهان قلبى، مانند سوء ظن.
✅ #كیفر_الهى، براى گناهانى است كه با علم و عمد انجام مى گیرد.
✅ گرچه شیطان وسوسه مى كند، امّا #انسان با اراده گناه مى كند.
✅ #قیامت و كیفر آخرت، دور نیست.
✅ #كیفرهاى_الهى، نتیجه ى عملكرد خود ماست.
✍تهیه و تنظیم : استاد عاشوری
🌷قسمت یازدهم🌷
#اسمتومصطفاست
دویدم داخل اتاق .نفهمیدم آن ها چه گفتند،چه شنیدند و کی رفتند.حتی برای شام بیرون نیامدم
بعد ها از زبان خودت شنیدم که گفتی:(از مامانم پرسیدم:چطور بود؟گفت:والا خودش رو که خوب ندیدیم چون رو گرفته بود،اما خب مادرش رو دیدم. از قدیمم گفتن مادر رو ببین،دختر رو بگیر.)
۲۹ فروردین بود که با پدر و مادرت آمدید.این ده پانزده روز کارم شده بود گریه.نمیتوانستم تصمیم بگیرم.بعضی چیزهایی که درباره ات شنیده بودم نگرانم میکرد:سربازی نرفته بودی،کار نداشتی،یک ماه هم از من کوچک تر بودی،اما مامانم گفت:(حالا بذار بیان،بعد تصمیم بگیر!)
آمدید با دسته گلی بزرگ و زیبا:رز قرمز و مریم سفید.
از داخل کوچه صدا می آمد.پسرها دسته جمعی دم گرفته بودند:((از اون بالا میاد یه دسته حوری/همشون کاکل به سر،گوگوری مگوری.))
صورتم گر گرفته بود.آن ها داشتند برای معلمشان سنگ تمام میگذاشتند و من خیس عرق شده بودم.در آشپزخانه بودم.
سینی را برداشتم و فنجان هارا پر از چای کردم و سجاد را صدا زدم:((داداش بیا ببر.))
سجاد به دست های لرزانم نگاه کرد:((آبجی خاطرت جمع،میشناسمش،پسر خوبیه!))
از داخل اتاق صدای مادرم آمد:((سمیه خانم تشریف بیارین.))
آمدم داخل اتاق .پدرم با پدرت گرم صحبت بود .سلام کردم و نشستم بی آنکه نگاهت کنم .حرف ها را نمیشنیدم.فقط یک لحظه نگاهم به تو افتاد.کت و شلوار مشکی با پیراهن سفید پوشیده بودی.
نمیدانم بعد از چه مدت بزرگترها گفتند بروید در اتاقی دیگر و باهم صحبت کنید.بلند که شدم ،پاهایم سنگین شده بود و روی زمین کشیده میشد.به اتاقم رفتم و کنج دیوار نشستم.
طوری صورتم را رو به دیوار چرخانده بودم که نتوانی نگاهت را به صورتم بدوزی .آن روز نمیدانستم که توهم اهل نگاه به صورت نامحرم نیستی.تو گوشه ای نشسته و ساکت بودی و فقط گوشه ای از کت و شلوار سیاه و پیراهن سفیدت را میدیدم.طوری چادر را دور خودم پیچیده بودم که احساس میکردم شاخه و برگ داده و شکوفه های صورتی تمام تنم را پوشانده اند.احساس خفگی میکردم.صدایت را شنیدم:((گفته بودین حوزه درس میخونین؟))
_بله!
_چطوره،راضی هستین؟
_حوزه جدید بهتر از حوزه قدیمه.اونا ادبیات نمیخونن و عربی محض میخونن،ولی ما ادبیات میخونیم و این سطح حوزه رو بالا میبره.
یک نفس یک جمله بلند را گفته بودم.یعنی نیاز بود این طور یک نفس حرف بزنم؟!درحالی که پدرم و پدرت آن بیرون نشسته بودند ،شرم آور نبود که ما اینجا کنار هم بنشینیم و حرف بزنیم؟
واقعا راجع به من چه فکر میکردند؟از جا بلند شدم:((من باید برم.))
_کجا؟
از جا بلند شدی:((اجازه بدین!ببینین من فقط دنبال همسر نمیگردم،اگه میخواستم دنبال همسر بگردم اینجا نبودم.من علاوه بر همسر همسنگر میخوام.))
تو هم جمله ای بلند گفته بودی،ولی من دیگر از اتاق بیرون آمده بودم.رفتم و نشستم پیش مادرم.توهم رفتی نشستی پیش پدرت.
از پسِ چادر به مامان گفتم:((بگو که من یه ماه بزرگترم.))
مادرت شنید:((اون بار هم گفتم مسئه مهمی نیست،مهم تفاهمه.))
مامان گفت:((سمیه جان خیلی دوست داره درسش رو بخونه.))
_خب بخونه!
این را پدرت گفت.
آهسته گفتم:(( درسمم که تموم بشه،میخوام برم سرکار!))
_چه کاری؟
این تو بودی که این را پرسیدی.
بی آنکه نگاهت کنم گفتم:((آموزش و پرورش یا سپاه.))
ادامه دارد ...✅🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب جمعه حرمو دوست دارم