💛🧡💚
#حفظ_اقتدار_مرد ۱۴
۲- گاهی مرد شرایط تامین را نداره. آیا من در این وضعیت بهش طرح نیاز بکنم ⁉️
اگه بلدی طرح نیاز خالص بکنی، حتما بکن،
چون دو تا اثر داره:
یکی اینکه مرد بدهکار زن میمونه. نیازه میره این پشت و تا مرد تامین نکنه از شکوهِ مردانه خبری نیست... پس بدهکارت میشه.
حالا تو شرایط نامناسب، الان نده، فردا میده یا یک وقت دیگه حتما میده.
خوبیش چیه؟
اگه من زن بودم، وایمیستادم ببینم مردم کجا شرایطشو نداره همونجا میرفتم طرح نیاز خالص میکردم.. درست نقطهی عکسش، طرح نیاز با #فشاره.
زنی که تو شرایط نامناسبی که مرد توش هست، بره طرح نیاز #با_فشار بکنه، تمااااام انگیزه مرد رو از تامین میگیره،
🔺یعنی چی؟ یعنی بعداً هم که شرایطش پیدا بشه، باز هم تامینت نمیکنه.
اگه با فشار باشه، الان که نقدا یک جواب درشتی بهت میده:
شعور نداری؟؟!! نمیفهمی نداریم؟!!!
بعد هم که داشته باشه بهت نمیده، البته این برا وقتیه که با فشار اومدی..
👈حالا خالص برو .. بدهکارت میمونه، بدهکارت که موند:
امتیاز تاخیر رو هم بهت میده، فقط به تامینه اکتفا نمیکنه
#ادامه_درپست_بعدی
@banoye_khaass
مثال:
آقا امشب درس داره، امتحان دانشگاه داره ... این دو سه روز نمیتونه ... تا امتحاناش تموم نشه مرده هیچ جا نمیتونه بره،
🔺همونجا میرم طرح نیاز خالص میکنم، چی میگم .. وای اینقد دلم برای دیدن مامانم لک زده، [غلییییظ]
حتی اگه مرد گفت: آخه تو این شرایط قاراشمیش کجا میخوام برم؟
👈تو بگو: "فقط حسّم رو گفتم" ..
حالا مرد بعد از اینکه کارش تموم شد فقط پیش مامانت میبرتت؟ نه!!!
خانوم بیا اینجا از تو این فروشگاه یک چیزی برای مامانت انتخاب بکن، 😎🤩
🔺این اون امتیاز تاخیرهست، که گذاشته روش،
🔸یعنی اضافه هم میده... البته اگه نگاهش رو با طرحِ نیازِ خالص ببرم..
+حتمیه، اصن راه نداره...
یعنی اگه مرد کار داره .. اگه قدرت دادنِ امتیاز تاخیرش رو نداشته باشه عذرشو میخواد:
خیلی اذیت شدی!!
دیدی که کار داشتم🙏...
دو سه روزه خیلی اذیت شدی!!
🔺یعنی یه شیرینی رو هم در بیانش میذاره..
ادامه دارد ...
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 آرامش زن در محیط خانه
🔴 #استاد_عباسی
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
هدایت شده از بانوی خاص🌹
رمان #دمشق_شهرعشق
نویسنده : #فاطمه_ولی_نژاد
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
✍️ #دمشق_شهرعشق
#قسمت11
حالا باور نمیکردم وقتی برای آزادی #سوریه به این کشور آمدهام به جرم مذهبی که خودم هم قبولش ندارم، تحریم شوم که حیرتزده پرسیدم :«تو چرا با همچین آدمهای احمقی کار میکنی؟» و جواب سوالم در آستینش بود که با پوزخندی سادگیام را به تمسخر گرفت :«ما با اینا همکاری نمیکنیم! ما فقط از این احمقها استفاده میکنیم!»
💠 همهمه جمعیت از خیابان اصلی به گوشم میرسید و همین هیاهو شاهد ادعای سعد بود که باز #مستانه خندید و گفت :«همین احمقها چند روز پیش کاخ دادگستری و کلی ماشین دولتی رو آتیش زدن تا استاندار عوض بشه!»
سپس به چشمانم دقیق شد و با همان رنگ نیرنگی که در نگاهش پیدا بود، خبر داد :«فقط سه روز بعد استاندار عوض شد! این یعنی ما با همین احمقهای وحشی میتونیم حکومت #بشار_اسد رو به زانو دربیاریم!»
💠 او میگفت و من تازه میفهمیدم تمام شبهایی که خانه نوعروسانهام را با دنیایی از سلیقه برای عید مهیا میکردم و او فقط در شبکههای #العریبه و #الجزیره میچرخید، چه خوابی برای نوروزمان میدیده که دیگر این #جنگ بود، نه مبارزه!
ترسیده بودم، از نگاه مرد #وهابی که تشنه به خونم بود، از بوی دود، از فریاد اعتراض مردم و شهری که دیگر شبیه جهنم شده بود و مقابل چشمانش به التماس افتادم :«بیا برگردیم سعد! من میترسم!»
در گرمای هوا و در برابر اشک مظلومانهام صورتش از عرق پُر شده و نمیخواست به رخم بکشد با پای خودم به این معرکه آمدم که با درماندگی نگاهم کرد و شاید اگر آن تماس برقرار نمیشد به هوای #عشقش هم که شده برمیگشت.
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
#دمشق_شهرعشق
#قسمت12
از پشت تلفن نسخه جدیدی برایش پیچیدند که چمدان را از روی زمین بلند کرد و دیگر گریههایم فراموشش شد که به سمت خیابان به راه افتاد.
💠 قدمهایم را دنبالش میکشیدم و هنوز سوالم بیپاسخ مانده بود که #معصومانه پرسیدم :«چرا نمیریم خونه خودتون؟» به سمتم چرخید و در شلوغی شهر عربده کشید تا دروغش را بهتر بشنوم :«خونواده من #حلب زندگی میکنن! من بهت دروغ گفتم چون باید میاومدیم #درعا!»
باورم نمیشد مردی که #عاشقش بودم فریبم دهد و او نمیفهمید چه بلایی سر دلم آورده که برایم خط و نشان کشید :«امشب میریم مسجد #العُمَری میمونیم تا صبح!» دیگر در نگاهش ردّی از #محبت نمیدیدم که قلبم یخ زد و لحنم هم مثل دلم لرزید :«من میخوام برگردم!»
💠 چند قدم بینمان فاصله نبود و همین فاصله را به سمتم دوید تا با تمام قدرت به صورتم سیلی بزند که تعادلم به هم خورد، با پهلو به زمین افتادم و ظاهراً سیلی زمین محکمتر بود که لبم از تیزی دندانم پاره شد.
طعم گرم #خون را در دهانم حس میکردم و سردی نگاه سعد سختتر بود که از هر دو چشم پشیمانم اشک فواره زد. صدای #تیراندازی را میشنیدم، در خیابان اصلی آتش از ساختمانی شعله میکشید و از پشت شیشه گریه میدیدم جمعیت به داخل کوچه میدوند و مثل کودکی از ترس به زمین چسبیده بودم.
💠 سعد دستم را کشید تا بلندم کند و هنوز از زمین جدا نشده، شانهام آتش گرفت و با صورت به زمین خوردم. حجم خون از بدنم روی زمین میرفت و #گلوله طوری شانهام را شکافته بود که از شدت درد ضجه میزدم...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
#نکته👌🌹
#شب_بخیر
🍃امام صادق (علیهالسلام):
💠 بر الوالدین من حسن معرفة العبد بالله اذ لا عبادة اسرع بلوغا بصاحبها الی رضی الله من حرمة الوالدین المسلمین لوجه الله تعالی.🍃
❣نیكی به "پدر و مادر" نشانه شناخت شایسته بنده خداست.
👈 زیرا هیچ عبادتی زودتر از رعایت "حرمت پدر و مادر" مسلمان به خاطر خدا انسان را به رضایت خدا نمی رساند.👌💯
📚 بحار الانوار/ج 74/ص 77.
#سردار_دلها
#شبتون_مهدوی
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
خودش نموده سفارش ...
دعا کنید برایم
فدای غربت مـ❤️ـولا ...
دعا کنیم بیاید.
#سلام
#روزتون_مهدوی
─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─
اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇
🖤 @banoye_khaass 🖤