#سلسله_جلسات_مهارتهای_همسرداری
#خانواده_تربیت83
#تعریف_خانواده28
🇮🇷بسم الله الرحمن الرحیم
دیروز گفتیم که هرکاری که میخوایید بکنید
انجام بدهید👌
ولی حق ندارید آرامش همدیگه روو از بین ببرید
کارهاتونو طوری برنامه ریزی کنید که آرامش
بهم نخوره
✔️✔️
خیلی از این صفحه های اینترنتی و ...
آرامش رو بهم میریزه❌👌
لذا باید خیلی مواظب باشیم که عصبی نشیم
👌✔️
هر چی اگه می خواد درست باشه
با حفظ "آرامش" درست میشه؛
در غیر این صوورت درست بشوو نیست
✅✅
مثلا شما می خوای یه انتقاد بکنی از شوهرت
ولی اگه انتقاد کنی آرامشش بهم میریزه
خب این کار روو نکن❌❌
خانومه میگه ایشون آرامش منو بهم ریخته
خب ببخشید قرار نیست که شما هم آرامشش رو بهم بریزی!!
بله هر دو طرف باید آرامش روو حفظ کنند
👌👌
حالا یکی یه اشتباهی کرده
شما چرا می خوای اشتباه ایشون روو تکرار کنی؟؟
👈 اگه می خوای ازش انتقاد کنی هم
با آرامش بهش منتقل کن
✔️✔️
از همسرمون انتقام نگیریم
با آرامش حرفمونو بهش بگیم
✔️✔️
والا ایشون هم درست بشوو نیست
❌
و این آرامش روو باید تبدیل کنیم به یک شعار محوری
در خانواده👌👌👌
ینی کل خانواده باید برای آرامش هم تلاش کنند
✔️🌷🌷✔️
و زن و شوهر می تونند این کار رو انجام بدهند
ینی آرامش روو باید بهم هدیه کنند
😍👌
لذا اگه زن و شووهر نتونند این آرامش روو
بووجود بیارند✔️
بیرون از خانه به هیچ عنوان نمی تونند
بخاطر همین باید سعی کنیم آرامش بهم نخوره
👌🌷🌷👌
این اولین ویژگی که خداوند متعال در قرآن فرموده
ینی حفظ آرامش هم در خانه😍
بعد از اینکه اولین ویژگی تبیین شد
حالا بریم سراغ دوتا ویژگی بعدی که بعد از آرامش
خداوند متعال می فرماید
✅✅
در ادامه ی آیه ای که چند جلسه ی پیش تلاوت کردیم
خداوند متعال می فرماید که
👈" وجعل بینکم موده و رحمه"
ینی بین شما زن و شوهر مودت و رحمت روو قرار داده
✅✅
ان شاءالله فردا بیشتر در مورد این دو ویژگی
بحث خواهیم کرد👌👌
🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷
وصلی الله علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
التماس دعای فرج و شهادت🇮🇷🌷👌
#ادامه_دارد..
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @Banoye_khaass 🎀
هدایت شده از بانوی خاص🌹
📚مـــن بـــا تـــو (47 قــســمــت)
✍بـہ قــلـــم لــیــلـــے ســلـطــانـــے
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @Banoye_khaass
👇👇👇
✨ #مــن_بــا_تــو
✍لـیـلــے سـلـطـانــے
🌹قـسـمـت پــانـزدهــم
عصبے پاهام رو تڪون میدادم،چند دقیقہ بعد شهریار اومد و سوار ماشین شد،بے حرف ماشین رو،روشن ڪرد! رسیدیم سر خیابون ڪہ ماشین پدر امین رو دیدم،چندتا ماشین هم پشت سرشون مے اومد!
سریع سرم رو برگردوندم،شهریار سرعتش رو بیشتر ڪرد.
نفس عمیقے ڪشیدم،مثلا براے رفع خستگے امتحان ها داشتم میرفتم باغ عمہ تو ڪرج،داشتم فرار میڪردم! اولین بار ڪہ مادرم این پیشنهاد رو داد قبول نڪردم،تحمل شلوغے رو نداشتم حتے دوست نداشتم خونہ باشم!
دلم میخواست یہ جاے تاریڪ تنها تنهاے باشم!
ڪار این روزهام شدہ بود یا آهنگ گوش دادن بہ قدرے ڪہ قلبم درد بگیرہ یا تو خونہ راہ رفتن تا پاهام خستہ بشن!
بے قرارے میڪردم،عصبے میشدم بهونہ میگرفتم اما باز آروم نمیشدم از همہ بدتر این تب لعنتے بود ڪہ دست از سرم برنمیداشت!
شیشہ ماشین رو دادم پایین و سرم رو بردم بیرون بلڪہ باد بهمن ماہ آتیشم رو سرد ڪنہ! شهریار با مهربونے گفت:هانیہ سرتو ندہ بیرون خطرناڪہ! چیزے نگفتم و شیشہ رو دادم بالا! با این همہ حال بد فقط خجالتم ڪم بود!
مادر و پدرم فهمیدہ بودن و از همہ مهمتر شهریار! وقتے دید ساڪتم بہ شوخے گفت:اہ جمع ڪن بساط لوسے بازے رو دخترہ ے لوس!
اما باز چیزے نگفتم!
برگشت سمتم و با ناراحتے نگاهم ڪرد،دستش رو گذاشت روے پیشونیم!
با نگرانے گفت:هانیہ چقدر داغے!
آب دهنم رو قورت دادم و آروم گفتم:چیزیم نیست حتما سرما خوردم!
دروغ گفتم،من عشق خوردہ بودم! با بے طاقتے گفتم:شهریار میشہ شیشہ رو بدم پایین؟
بہ نشونہ مثبت سرش رو تڪون داد.
دوبارہ شیشہ رو دادم پایین،نگاهے بہ چادرم انداختم و بہ زور درش آوردم شهریار با تعجب نگاهم ڪرد اما چیزے نگفت!
چادرم رو از پنجرہ دادم بیرون و سپردم بہ دست باد! امروز عقد امین بود!
من بندہ ے امین بودم نہ خدا! دیگہ امینے نبود ڪہ بخوام بندگے ڪنم!
پس دلیل اون رفتارهاش چے بود؟!مطمئن بودم اشتباہ برداشت نڪردم اصلا همہ ش رو اشتباہ برداشت ڪردہ باشم هانیہ گفتن هاش چے؟!شب خواستگاریش ڪہ بهم زنگ زد چے؟!
با فڪر رفتار ضد و نقیضش قلبم وحشیانہ مے تپید! دوبارہ اشڪ هام بہ سمت چشمم هجوم آوردن،چشم هام رو بستم تا سرازیر نشن،این مردے ڪہ ڪنارم نشستہ بود،برادرم بود و اشڪ هاے من شاهرگش!
مهم نبود جسم و روحم خفہ میشہ!
ادامــه دارد...
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @Banoye_khaass 🎀
✨ #مــن_بــا_تــو
✍لـیـلــے سـلـطـانــے
🌹قـسـمـت شـانزدهــم
بے حال وارد ڪوچہ شدم،عادت ڪردہ بودم چادر سر نڪنم،سہ هفتہ خودم رو حبس ڪردہ بودم تا نبینمش!تا بیشتر خورد نشم!حال جسمم بہ هم ریختہ بود مثل روحم!
شهریار بازوم رو گرفت،برادرم شدہ بود خواهر روزاے سختے!
شروع ڪرد بہ قلقلڪ دادن گلوم،لبخند ڪم رنگے زدم با خندہ گفت:دارے حوصلہ مو سر مے برے خانم ڪوچولو! وقتے با مادرم صحبت میڪرد صداش رو شنیدم ڪہ گفت خیلے حساس و وابستہ ام باید با سختے ها رو بہ رو بشم!
دستش رو از بازوم جدا ڪردم و گفتم:میتونم راہ بیام! رسیدیم سر ڪوچہ،عاطفہ با خندہ همراہ دخترے مے اومد پشت سرشون امین لبخند بہ لب اومد و دست دختر رو گرفت! نمیدونم چطور ایستادہ بودم،فقط صداے جیغ قلبم رو شنیدم!
تن تبدارم یخ بست،شهریار دستم رو گرفت با تعجب گفت:هانیہ تب ندارے!یخے،دارے مے لرزے! نفس عمیقے ڪشیدم.
_من خوبم داداش بریم!
تا ڪے میخواستم فرار ڪنم؟!
قدم برداشتم،محڪم ترین قدم عمرم!
عاطفہ نگاهمون ڪرد،لبخندش محو شد! رابطہ م با عاطفہ بهم خوردہ بود،با امید دادن هاش تو شڪستم شریڪ بود!
شهریار بلند سلام ڪرد،هر سہ شون نگاهمون ڪردن ولے من فقط دختر محجبہ اے رو میدیدم ڪہ با صورت نمڪین و لبخند ملایمش ڪنار مردِ من بود!
هر سہ باهم جواب دادن،انگار تازہ میخواستم حرف بزنم بہ زور گفتم:سلام دختر دستش رو آورد جلو،نمیدونست حاضرم دستش رو بشڪنم،باهاش دست دادم و سریع دستش رو رها ڪردم! با تعجب نگاهم ڪرد!
_عزیزم چقدر یخے!
عصبے شدم اما خودم رو ڪنترل ڪردم امین آروم و سر بہ زیر ڪنارش بود!
_نشد تبریڪ بگم،خوشبخت بشید! مطمئنم دعا براے دشمن بدتر از نفرینہ!
با لبخند ملیحے نگاهم ڪرد:ممنون خانمے قسمت خودت بشہ.
بہ امین نگاہ ڪرد و دستش رو فشرد،چندبار خواب دیدہ بودم با امین دست تو دستیم؟!
حالم داشت بد میشد و دماے بدنم سردتر،اگر یڪ دقیقہ دیگہ مے ایستادم حتما مے مردم! دست شهریار رو گرفتم. شهریار لبخند زد و گفت:بہ همہ سلام برسونید خدانگهدار!
سریع خداحافظے ڪردیم و راہ افتادیم،با دستم،دست شهریار رو فشار میدادم! رسیدیم سر خیابون،چشم هام رو بستم امین و دخترہ دست تو دست هم داشتن میخندیدن!
اون دخترہ بود نہ همسرش! احساس ڪردم روح دارہ از بدنم خارج میشہ،چشم هام رو باز ڪردم پشت سرم رو نگاہ ڪردم،امین و دخترہ جلوے در داشتن باهم حرف میزدن،حتما عاطفہ سر بہ سرشون گذاشتہ بہ ڪوچہ پناہ آوردن تا راحت باشن!
زیر لب گفتم:دخترہ بہ جاے من خیلے دوستش داشتہ باش!
ادامــه دارد...
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @Banoye_khaass 🎀
#مهدےجان_عج
تا کی برای دیدن رویت دعا کنم؟
تاکی دودست خویش بسوی خداکنم؟
در پیشگاه قدس تو از خاک کمترم
بگذار خاک پای تو را توتیا کنم
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
شبتون پر نور
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @Banoye_khaass 🎀
🌟سلام صبح زیباتون بخیر 🌟
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍀هر صبح ،یک روز جدید در انتظار
ماست.
اگر به هدفت نرسیدی،آن را تغییر نده،
بلکه قدم های رسیدن به آن را تغییر بده.
پس برای رسیدن به هدفت ،کارهای سخت رو اول صبح انجام بده.
امروزتون پراز نگاه خدا
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @Banoye_khaass 🎀
#مهارت_ارتقاء_زندگی
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @Banoye_khaass 🎀
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
#ایده_شیطنت
#لیست_خرید
برای اینکه لیست خریدهای خونه خالی از قرررری بودن نباشه. این طوری بنویسید مثلا:
خدمت آقای خونه: 🧔🏻
نارنگی 🍊
پرتغال شیرین 🍊🍊
پیاز 🍈
هویج 🥕🥕
بغل 🤷♀
ناز 🙅🏻♀
بوس و یا روی ماه خودت😊💋
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @Banoye_khaass 🎀
#بهبود_تربیت_فرزند
والدین عزیز! حواستان باشد با خرید زود هنگام گوشی و تبلت و ... شور و نشاط کودکی را از فرزندانتان نگیرید.
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @Banoye_khaass 🎀
#تربیت_کودکان_مهدوی
#مهدوی
✍️یکی از کارهای معاویه لعنة الله علیه در #بدنام_کردن امیرالمومنین علی(علیه السلام) این بود که در #شام به بچه های شامی بره #هدیه میکرد و میگفت این بره از جانب #معاویه است و زمانی که بچه های شامی با بره خودشون #انس میگرفتند و بزرگتر میشدند،عمال معاویه اون بره رو که گوسفند شده بود از بچه ها میگرفتند و میگفتند این کار از #جانب_علی است و ما به فرمان #علی این گوسفند رو از شما میگیریم.
❌در واقع با همین حیله ها #کینه حضرت علی(علیه السلام) و بچه های حضرت علی(ع) رو در دل مردم شامی کاشت.
🔺تا جاییکه بعد از واقعه کربلا و اسارت اهل بیت،وقتی از امام سجاد پرسیدند سخت ترین لحظات اسارت برای شما کجا بود؟ ایشون سه بار فرمودند:
◾️الشام الشام الشام...
🔹دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) برای دشمنی آن حضرت نقشه ها کشیده اند و خرج ها کرده اند...
🍁حال از خود بپرسیم ما به عنوان محب اهل بیت(ع) برای #ایجاد_حب_اهل_بیت__در_کودکانمان چه کردیم و چقدر خرج کردیم؟
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @Banoye_khaass 🎀