#هر_روز_یک_نکته_کوتاه
💠اختلافات خانوادگی را با گفتگو حل کن و اگر کدورتی از همسر خود پیدا کردی با او حرف بزن تا تبدیل به عقده نشود.
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 ۱۸۰ درجه اختلاف نظر بین زن و شوهر
🔴 #استاد_عباسی
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
💛💚💛
#حفظ_اقتدار_مرد ۷
یه سوال:
"میخوایم بریم خونه مادرمون"، یک درخواسته..
خانما چجوری این درخواست رو از مرد میکنن؟
دنبال جواب صحیح نمیگردم شما بگید، اون کاری که خانمها میکنند رو بگید تا بعد پایمال کردنو نشونتون بدم .
نشون بدم که چجوری دارن پایمال میکنن ..
بگید چجوری میگن؟ (جواب خانما)
👈 •°| پاشو بریم خونه مامانم |°• ..
#یعنی اصلا تو کی هستی که درخواست کنم ..
حضرت شوهر!! حکم آمد ، پاشو بریم !!
👈میشه بریم؟ میای بریم؟
#یعنی چرا نمیشه؟ چرا نمیای؟ چته که نمیای؟
پشتش فشار نشسته.
👈چقدر خوبه بریم،
#یعنی چقدر بده اگه نریم!!! می فهمی اینو؟
👈مایلی بریم؟🔻
#یعنی چرا مایل نیستی بریم مگه چته؟
👈لطفا بریم، تو رو خدا دیگه ، جون مادرت ، بخاطر ..بهتره که بریم ..
#یعنی باید که بریم !!
حالا الان میخوای ، فردا ، یک ساعت دیگه... بهتره که.. اون بایده که آمد .. حکمه صادر شد .
#ادامه_درپست_بعدی..
@banoye_khaass
حالا بذارید من بگم ...
خانمها چیکار میکنن؟ یکی از این چند دستن ..
⭕️گروه اول: فکر میکنند چه زن های زرنگی هستند، مرد رو میندازند تو محاصره تا راه در رو نداشته باشه .
میاد میگه علی بیکاری؟
چی بگه، بگه نیستم که دراز کشیده،
بگه هستم بعدش چیه..
لذا آقاعه گاهی اوقات میاد میگه اقای دکتر من یک خانمی دارم شرور، میگم چرا اینو میگی؟
میگه وقتی دارم پول میشمارم، زنم میگه علی یکم پول داری بدی؟
بگم ندارم که این دسته پول تو دستمه که، بگم دارم که باز این میخواد ببره که!
🔺میگه من از پول دادن به این اذیت نمیشم ، از اینکه میاد گیرم میندازه حرصم درمیاد!!
⭕️گروم دوم خانمهایی هستند که فکر میکنند از گروه اول زرنگ ترند! نیازها رو میگن و اصلا هیچ شکوه و تامینی به ما نمیدن ..
میگن بخاطر توعه، من که نمیخواستم خونه مامان برم!! گفتم بریم راجع به این وامی که تو میخوای حرف بزنیم .
مگه نمیخواستی علی راجع به وام با بابام صحبت کنی؟ پاشو بریم بابام گفته دیر اومدیم، معطل توعه دیگه .
یا میگه من گفتم بریم بخاطر آبروی تو که اونها گمان بدی نکنن ، من بخاطر خودت میگم .
هم تامینه رو بگیر هم شکوهه رو به نام خودش صرف کنه .
#ادامه_درپست_بعدی..
@banoye_khaass
⭕️گروه سوم خانمهایین که میگن مرد منی چند؟ خصوصا تهرانیا!
پا میشه میره خونه مامان ، علی سلام من خونه مامانم تو میای یا نمیای؟ اگه نمیای که برات غذا گذاشتم ، بعدا خودم کارم تموم شد میام!!
🔺اصلا تو کی هستی که درخواست بکنم ازت، که بعدش تو تامین بکنی ، که بعدش به شکوهی برسی .
⭕️گروه بعد خانمهایین که فکر میکنن چقدر فداکارن، اصلا تو زندگی ایثار کردن:
اگه دوست داری ببری.. اگه خودت مایلی.. هر چی تو بگی!!
فکرم میکنن که چه لطفی در حق شوهر کردن ،
🔺بله یک خانمی اومد به من گفت اقای دکتر من یک سر سوزن از شوهرم نخواستم الان رفته سر من هوو آورده ،
گفتم تعجب میکنم چرا تا حالا تاخیر کرده، طلاقت نداده!
گفت یعنی باید میخواستم؟ گفتم بله .
#ادامه_داره....
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
🌹شصت ثانیه ؛⏱
دیرآمدن صبح زمستان🌨
باعث شده "یلدا"
همه بیدار بمانیم👀
🌹چهارده قرن
نیامد پسر فاطمه؛ ❤️
اما شد ثانیه ای
تشنه دیداربمانیم؟🤔
🌸⃟اًّلًّلًّهًّمًّ عًّجًّلًّ لًّوًّلًّیًّکًّ اًّلًّفًّرًّجًّ🌸⃟
#کرونا. #شب_یلدا
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀
اگر يلدایی هست...
اگر خنده ای هست
به بركت خون شهداست
اينو يادمون نره❤️
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @Banoye_khaass 🎀
#ازجهنم_تابهشت
#قسمت112
یاد عصبانیتش تو دربند میوفتم ، بغضم بی اجازه میشکنه و اشکام دوباره جاری میشن ، سریع اشکام رو کنار میزنم و.بریده بریده میگم _ یعنی.....ه..م...ه چی تم...و...مه .....
رو به روم روی زمین زانو میزنه ، سرم رو میندازم پایین. دستش رو زیر چونم میزاره و سرم رو بالا میاره. بهش نگاه نمیکنم ، میدونم طاقت نمیارم. با صدای تحلیل رفته ای میگه _ منو نگاه کن. حانیه.
چشمام رو روهم فشار میدم دوباره میگه _ منو....ننگاه کن.
چشمام رو باز میکنم ، لب هام رو روهم فشار میدم تا بغضم دوباره نشکنه. چشماش پر اشک میشه و بریده بریده میگه _ چی شده خانومم ؟ چرا این چندوقته اینجوری شدی؟ چی شده حانیه؟ چیرو داری از من پنهان میکنی ؟
سرش رو روی زانوم میزاره و شونه هاش میلرزه.
مرد من داره گریه میکنه؟ من باعث گریش شدم؟
هرکس از اونجا رد میشد با تعجب بهمون نگاه میکرد اما برای من مهم نبود ، برای من مهم مردی بود که همه زندگیم بود و الان داشتم از دست میدادمش ، فقط همین.
_ امیرحسین. میشه....میشه.... منو ببری خونه؟
بدون هیچ حرفی از جاش بلند میشه ، حتی نگاهم نمیکنه ، به سمت ماشین حرکت میکنه و منم دنبالش راه میوفتیم.
مسیر پنج دقیقه ای در سکوت سپری میشه.
میرسیم ، دستگیره رو میکشم و در ماشین رو باز میکنم.
امیرحسین _ امروز هیچ اتفاقی نیفتاده.
_ فقط همه چی تموم شد.
امیرحسین _ بعدا حرف میزنم .
در ماشین رو آروم میبندم ، کلید رو از تو کیفم در میارم ، در رو باز میکنم وارد میشم ، در رو میبندم و همون جا پشت در روی زمین میشینم و این بغض لعنتی رو میشکونم.
زندگی بدون امیرحسین برای من معنی نداشت. اما راه دیگه ای نداشتم ، داشتم چوب اعتماد بی جام رو میخوردم.
با صدای زنگ آیفون سریع بلند میشم ، اشکام رو پاک میکنم و در رو باز میکنم ، با دیدن فاطمه خودم رو تو بغلش میندازم و دوباره هق هق گریم بلند میشه.
فاطمه_ حاانیه....چی شده ؟
_……………
فاطمه_ دختر دارم دق میکنم خب بگو چی شده؟؟؟؟
_ هیچی....دلم....گرفته.
فاطمه_ وای حانیه. مردم .
از بغلش میام کنار ، اشکام رو پاک میکنم ، لبخند بی جونی میزنم و میگم_ منم الان اومدم بیا بریم تو.
فاطمه_ نه ممنون.باید برم ، کلاس دارم. اومدم کتابت رو بدم.
_ عجله نداشتم که. قابلیم نداشت
فاطمه_ فدات شم عزیزم. عصر میای بریم امامزاده صالح؟
_ وای اره. اخ جون.
فاطمه_ آقاتون نمیان؟
دوباره بغض میکنم ، لبم رو گاز میگیرم و میگم_ برو بچه پرو .
لبخند گشادی میزنه ، خداحافظی میکنه و میره.
#ادامه_دارد
#ح_سادات_کاظمی
─═ई✨🍃🌸🍃✨ई═─
اینجا🔚😍بانـــ🌸ـــوی خــ🎀ـــاص😌باش👇
🎀 @banoye_khaass 🎀