🌙ای رمضان عزیز آهستهتر...❗️
آمدنت چه با شوق بود
و رفتنت چه با عجله
لحظهای درنگ کن
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#امام_زمان
#رمضان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
✨
پرداختیم گوشهی خاطر ز غیرِ دوست
کاین گوشه خلوتیست که
خاص از برای توست!❤️
#ناخدای_دلم
#ماه_رمضان
#رمضان_مهدوی
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
مامان افطار مهمون داشت.
ما مریض بودیم و نمیشد که بریم.
عصر توی گروهمون عکس قورمه سبزی که پخته بود رو گذاشت!
که من عاشقش بودم.
نوشتم:
فقط امشب دست منو به این
قورمه سبزی برسونید لطفا!
شوخی میکردم.
همین!
و از باقی تدارکاتش هم اصلا خبر نداشتم.
اما آخر شب، یک کیسهی بزرگ رسید دم خونه ی ما. از غذاهایی که مامان پخته بود تا سبزی و سالاد و هرچیزی که برای مهمونیاش تدارک دیده بود.
قورمه سبزی، با همهی چیزهای خوشمزهای که من نمیدونستم و نخواسته بودمشون....
اما دستی که میداد ، دست کریم مادر بود.
سحر ؛
در یخچال رو باز کردم که غذای گرم کنم. چشمم به ظرفهای کوچک و بزرگ مامان افتاد. اون وقت به جای هر دعا و مناجاتی به خدا گفتم:
مهربون ما!
ماه مهمونیات داره تموم میشه. و من اون بندهی مریضی بودم که نتونستم از پذیراییهای ویژهی مهمونات استفاده کنم. تازه از خیلی هاشون هم خبر ندارم....
ولی تو خدایی! مهربون تر از مادر.....
من اگه ته دعا کردن و خواستنم از تو چیزهای کوچیک و این دنیاییه....تو ولی خدایی کن و برام از هر اونچه سر سفرهی کرامت این ماهت بود کنار بگذار.
همهی اون نعمتهایی که من نمیدونستم و نخواستم.
که تو کریم و رئوف و رحیم و رحمانی....
#ناخدای_دلم
#ماه_رمضان
#رمضان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz