🌹مامان خانوم
بابای عزیز
از روش های عالی برخورد با رفتار نامطلوب کودکان این است که در زمان انجام دادن کارهای نامطلوب و ناپسند، توجهی نشان ندهیم و بعد به ذکر کارهای خوب و مطلوب گذشته کودک بپردازیم.
🔺به طور مثال بگوییم: "یادته هفته پیش توی کارهای خونه به من کمک کردی؟ چقدر اون کارت رو دوست داشتم."
✅ وقتی کودک متوجه بشه که رفتارهای ناپسندش مورد توجه قرار نمی گیرد و رفتارهای مثبت گذشته، هنوز در ذهن مادرش است، پس سعی می کند تا آن رفتارها را بیشتر انجام دهد.❤️
#حس_شیرین_زندگی
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌹قصه گو قصه می گوید..❤️
#قصه_کودک
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
InShot_۲۰۲۴۰۳۱۵_۲۱۳۴۵۶۴۷۰_۱۵۰۳۲۰۲۴.mp3
6.17M
🔺مامان خدا چقدر بزرگه؟
.
🍃توحیدبه زبان کودکانه
🍃قسمت چهارم
#شب_بخیر_کوچولو
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
سلام سروران ارجمند
امشب اولین قسمت از داستان دخیل عشق رو تقدیم حضورتون میکنیم ❤️
باشد که درنظر افتد🌺🍃
#قصه_شب
#دخیل_عشق
#بانوی_تراز
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌹دخیل اول
🍃برگ اول
_همیشه فکر میکنم من عاشقترم یا تو؟معلومه من عاشقترم. من دل بستن رو خوب بلدم رضا ،ولی دل کندن رو نه.
صدای دختر انگار از جایی دور میآید. گوشهای رضا هنوز از موج انفجار سوت میکشد. همان انفجاری که پرتش کرده بود طرف میدان مین و سیمهای خاردار. نمیتواند از جایش تکان بخورد و فقط دست چپش به کمک دست راستش میآید.
_صدای من رو میشنوی رضا؟
_از من دل بکن حوری! من دیگه نمیتونم بمونم.
حوریه سینه خیز خودش را از روی خاک ریزی بالا میکشد و نگاهش را به رضا میدوزد. رضا در میان سیمهای خاردار گیر افتاده است. دختر دست میاندازد به طرف سیمهای خاردار. خون از میان انگشتهای حوریه روان میشود و روی برفها میچکد. کوهِ دل رضا از دیدن زخمِ دست دختر فرو میریزد.
رضا آوار میشود به بازی قطرههای خون خودش و حوریه در روی برفها نگاه میکند.
دختر در گرگ و میش هوا تلاش میکند دست رضا را از میان سردی سیمهای خاردار بیرون بکشد. خواری در بازوی رضا فرو رفته است و حوریه هرچه میکند نمیتواند دست رضا را رها کند. جوان درد میکشد اما پردهی تبسم را بر روی دردهایش میکشد و با لبهای ترک خوردهاش به حوریه
لبخند میزد. دختر لحظهای ،فقط لحظهای دستهایش بیحرکت میشود و چشم میدوزد به رضا.
_ باشه تو عاشقتری! با این دردی که میکشی تو بهتر مزهی عشق رو میچشی؛ اما حرف رفتن را نزن.
_ حیف تو نیست به پای من پیر بشی حوری؟
_ من برای رسیدن به تو پیر شدم رضا !
اشکهای رضا روی صورتش جاری میشود. دست خونی حوریه پیش میآید و اشکها را پاک میکند. اشک و خون در هم میآمیزد و رضا خون گریه می کند.
دست دختر مثل کوره ی آهنگری داغ است ،اما صورت رضا یخ کرده است. چشمان رضا زمستانی است، سرد و بیروح؛ اما دلش در فصل دیگری است تابستان است انگار. تب دارد. تبی بالاتر از تبِ درد .تبی بالاتر از تب عشق حوریه.
صدای رگبار ژسه بلند میشود و پشت سرش صدای انفجار گلولهی توپ میآید. برف و خاکِ خیس خورده است که به هوا بلند میشود. از پشت تپهها صدایی میآید و نگاه حوریه در میان گلِ و لایی که به هوا برخاسته است، رد تانک را میزند. به سرعت سرش را به طرف رضا میچرخاند و دست به کار میشود. آستین لباسش پاره میشود و بازویش پُر میشود از نقش و نگار شیارهای سیمهای خاردار.
_فرار کن!برو!
_گفتم که بلد نیستم ازت دل بکنم.
_اینجا خطرناکه،پُر مینه.
دختر به زحمت آستین رضا را پاره میکند.
_من خودم یه مین خنثی نشدهام. من رو از میدون مین نترسون!
تانک روی شنهایش پیش میآید. لولهی توپش روی بُرجک گردانش میچرخد و حوریه را نشانه میگیرد. دختر تلاش میکند رضا را زودتر نجات دهد و رضا تلاش میکند دختر را از خود براند. صدای زنجیرهای متحرک تانک گوشهای حوریه را پر میکنند و صورت وحشت زدهی رضا نگاهش را.
_برو حوری!
تانک در معبر پیش میآید و از روی پاهای رضا رد میشود. دختر جیغ میزند، ضجه میزند و دست رضا رها میشود و روی برفها میافتد.
رضا به صدای جیغ حوریه از خواب میپرد .نفس نفس میزند که دختر پرده را کنار میکشد و آفتاب روی صورت رضا میافتد. نگاهش هنوز به دست های حوریه است. خبری از زخم و خون روی شان نیست. درد میدود توی تمام بدنش.
_بیدار شدین! دلم نیومد صداتون بزنم ... داشتین خواب بد میدیدین ؟
رضا هیچ نمیگوید و چشمانش را به سقف اتاق میدوزد .بد و خوب خوابش را نمیداند فقط نمیخواهد چشمش به دختر بیفتد .حوریه همه چیز را میبیند، می بیند و تظاهر میکند که متوجه چیزی نشده است. دلش میخواهد همان جا و همان موقع، خجالت را کنار بگذارد و حرف دلش را بزند. حرف بزند و از خوابی که دیشب برای رضا دیده است، بگوید.
آرام به طرف تخت رضا میرود. کلمات را در دهانش پس و پیش میکند تا بتواند بهترین جمله را بگوید .جملهای که رضا نتواند در آن 《نه 》بیاورد. دستش را روی لبهی تخت میگذارد و آب دهانش را قورت میدهد. دارد آب میشود و آب شدن رضا را هم میبیند. رضا نگاهش هنوز به سقف است؛ و حوریه چقدر دلش میخواهد، رضا همیشه به سقفی نگاه کند که او زیر آن سقف باشد.
بوی ادکلن دکتر که میآید رضا پتو را میکشد روی سرش تا نبیند دختر چطور سرش را پایین میاندازد؛ و دکتر سرش را بالا میگیرد تا بهتر بتواند چشمان سیاه و ابروهای به هم پیوستهی حوریه را ببیند .رضا پر از شمیم عطر بهار است؛ اما عطرِ دکتر چنان تند است که بوی نسیم و شکوفههای بهاری رضا در آن گم میشود. حوریه میرود تا دکتر راحت زخمهای رضا را وارسی کند؛ و رضا همان جا روی تخت میماند تا مرد زیر چشمی، چشمان دختر را بدرقه کند.🍂
#قصه_شب
#دخیل_عشق
#بانوی_تراز
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
💛در این شبهای زیبا
💜آرزویم این است که
💛صفحه غم و اندوه
💜در دفتر زنـدگیتـان
💛همـیشه سفید بمـانـد
💜اوقاتتون به وقت مهربانی
💛لبخـنـدتون بـه رنگ عـشق
💜شبتون زیبـا و سراسر آرامش
💛در آغوش پـراز مـهر خـــدا باشیـد
#بانوی_تراز
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
♡••
نرمـ نرمڪ
مۍرسد اینڪ بھار
خوش بہ حال
غنچہهاے نیمہ باز
مۍرسد اینڪ بھار..💕
#سال_نو
#روز_نو
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
حرم امن رضوی در آستانه سال جدید ودقایق پایانی سال ۱۴۰۲
نایب الزیاره همه شما خوبان هستم..❤️
#سلطان_قلبم
#امام_رضای_من
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
♡••
درهیاهوی شبِعید
توراگـمڪردیم
غافلازآنڪه شما
اصلِبھارےآقـا...❤️
#سال_نو_مبارک
#امام_زمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
♡••
دیرگاهۍ است
ڪہ افتادهامـ از خویش بہ دور
شاید این عید
به دیدار خودمـ همـ برومـ...❤️
#سال_نو_مبارک
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
1_3885667876.mp3
2.84M
♡••
یھشبمھتاب...💕
#سال_نو
#روز_نو
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡••
وا ڪن همہے پنجرهها را بہ نسیمـ
لبخندبزن ڪہ سالِنو آمده است..❤️
#لبخند_بزن
#رفیق_جانم
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز اول سال رو به پایان برسونی در کنار بارگاه ملکوتی حضرت سلطان و صدای روحبخش نقاره خونه ...❤️
ینی بهتر ازاین کجاسراغ دارید..🌺
ان شاءالله به زودی روزی شما...💞
#حرم_سلطان
#بانوی_تراز
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
چای دبش چایخانه حضرتی ،چون شهد،شیرین و ازعسل شیرین تر برجان می نشیند..☺️😍
جای شما دوستان نازنینم بسیارخالی❤️
#سلطان_قلبم
#امام_رضای_من
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌸
🌸
🌸🌸🌸 مژده 🌸مژده🌸🌸🌸
پویش کتابخوانی
📖 کتاب کودکِ فانتزی « ملکه مکه »🎈
داستانی زیبا و جذّاب 🎊
با موضوع : مطالبی زیبا و ناب در مورد
❤️حضرت خدیجه سلام الله علیها
🍃🌺 سؤالات مسابقه
۱_بهترین و عزیزترین همسر پیامبر نامش چه بود؟
۲_اولین زنی که به نبوت پیامبر و امامت امیرالمومنین ایمان آوردندچه کسی بود؟
۳_دین حضرت خدیجه قبل از اسلام چه بود؟
۴_حضرت محمد(ص)وحضرت خدیجه(س)هنگام ازدواج چندساله بودند؟
۵_نام خدیجه به چه معناست؟؟
✅دوستان عزیزم کسانی درقرعه کشی شرکت داده میشن که به همه سؤالات پاسخ صحیح داده باشند...🌸
✅مسابقه مختص دختران روزه اولی
@ciahkale. 👈👈آیدی سیاهکالی
#کتاب_داستان
#ماه_مبارک_رمضان
#مسابقه_کتابخوانی
#بانوی_اسلام
#ملکه_مکه
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌹قصه گو قصه می گوید...❤️
#قصه_کودک
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
@nightstory57.mp3
12.62M
🍃پیرزنوعمونوروز
༺◍⃟👧🏻👦🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد: عیدتون مبارک🎊🎊🎉
#شب_بخیر_کوچولو
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7