✨#مولایمن
🍂ای کاش که خواب وصل تعبیر شود
آوازه حُسن تو جهان گیر شود...
🍂بر بام رسیده آفتاب عمرم
ترسم به خدا نیائی و دیر شود..
شبتون مهدوی
#امام_زمان
#ماه_رجب
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🌹یادت باشه
🌱بخش اول
زندگی نامه
🌱فصل پنجم
صد شعر خوانده ایم که قافیه اش نام توست
🌱برگ چهل و سوم
دوم آبان عیدغدیر سال نود و دو روز برگزاری جشن عروسی ما بود،با حمیدنیت کردیم برای اینکه در عروسیمان هیچگناهی نشود سه روز روزه بگیریم.
شبی که کارت دعوت عروسی را می نوشتیم حمید یک لیست بلندبالا از رفقایش را دست گرفته بود و دوست داشت همه را دعوت کند،رفیق زیاد داشت،چه رفقای همکار،چه رفقای هم هیئتی،چه رفقای باشگاه،همسایه ها فامیل،خلاصه با خیلی ها رفت و آمد داشت،باهمه قاتی میشدولی رفیق باز نبود،این طوری نبود که این رفاقت ها بخواهداز باهم بودن هایمان کم کند،وقتی لیست تعدادرفقایش را دیدم،به شوخی گفتم:«تو آن قدر رفیق داری می ترسم شب عروسی مشغول این ها بشی منوفراموش کنی!».
حمید ششمین فرزند خانواده بود که ازدواج می کردبرای همین درخانواده آن ها این چیزها تازگی نداشت و برایشان عادی شده بود،ولی خانواده ما این طور نبود،من اولین فرزند خانواده بودم که ازدواج می کردم،صبح روز عروسی که می خواستم به آرایشگاه بروم پدر و مادرم خیلی گریه کردند،خودم هم از چند روز قبل اضطراب عجیبی گرفته بودم،خواب به چشمم نمی آمد،وقتی دیدم این همه مضطرب و نا آرامم چاره کار را در توکل و توسل دیدم،یککاغذ برداشتم ونوشتم:«خدایا من از ورودبه زندگی مشترک می ترسم،کمکم کن که بهترین زندگی رو داشته باشم»،دست نوشته را بین صفحات قرآنم گذاشتم،این کار خیلی به آرامشم کمک کرد.
حمید ساعت شش غروب به دنبالم آمد،می دانست گل رز و مریم دوست دارم یک دسته گل با ده شاخه گل رز و شش شاخه گل مریم برایم خریده بود،کت و شلواری را که خریده بودیم پوشیده بود،از همیشه خوش تیپ تر و تو دل برو تر شده بود،ماشین عروسمان پرایدبود،خیلی هم ساده تزیین شده بود،آتلیه را به اصرار من آمد،خانمی که می خواست ازما عکس بگیردحجاب چندان جالبی نداشت،آن قدر حمید سنگین رفتار کرد که این خانم خودش متوجه شد و کامل پوشش خودش را عوض کرد.
عروسی خیلی خوبی داشتیم،همیشه به خود حمیدهم می گفتم که از عروسی راضی بودم،هم گناه نبود،هم ساده بود،هم دلخوری پیش نیامد،چون درخیلی از عروسی ها به خصوص وصلت های فامیلی به خاطر مسائل پیش پا افتاده ناراحتی به وجود می آید،ولی عروسی ماخیلی خوب بود.
حمید خیلی همراه بود واصلأبه من سخت نگرفت،تمام سعیش این بود که من از مراسم راضی باشم،همیشه نظرم را می پرسید،می گفت:«اگراین رو دوست نداری یا این طوری باب میلت نیست بگوعوض کنیم». تنها اصرارش براین بود که در عروسی گناه نباشد،برای غذا کوبیده همراه با سالاد سفارش داده بودیم،حساس بود که غذا به اندازه باشد واسراف نداشته باشیم.
بعداز اینکه از تالار در آمدیم و درخیابان ها دور زدیم به سمت خانه راه افتادیم،رفقای حمیدآن شب خیلی شلوغ کردند،جلوی ماشین عروس را می گرفتند با دستمال شیشه های ماشین را پاک می کردند و انعام می خواستند،می گفتند:«داماد به این خوش تیپی باید به ما انعام بده»،حمیدکه به شیطنت رفقایش عادت داشت گاهی انعام می داد و گاهی هم بدون دادن انعام گاز ماشین را می گرفت و می گفت صلوات بفرستید و بعد هم می رفت،به من گفت:«این ها توی تالار هم بدجوری آتیش سوزوندن،یکسره به سر و صورتم دست می کشیدن و موهای منو به هم زدن».
به خانه که رسیدیم بعد از خداحافظی و تشکر از اقوام و خانواده اول قرآن خواندیم،حمیدسجاده انداخت و بعد ازنماز از حضرت معصومه (س)تشکر کرد،خیلی جدی به این عنایت اعتقاد داشت،همیشه بعد از هر نماز از کریمه اهل بیت تشکر می کردکه بانی این وصلت شده است.
دست هایش را بلند می کرد و همان جمله ای را می گفت که بعد از سال تحویل کنار من رو به ضریح گفته بود:«یا حضرت معصومه (س)ممنوونم که خانمم رو به من دادی،ومن رو به عشقم رسوندی، گاهی ساده توکل کردن قشنگ است!.
پنجشنبه عیدغدیر عروسی کردیم، دوشنبه برای ماه عسل با قطارعازم مشهد شدیم،باران شدیدی می آمد،اولین باری بود که باهم مشهد می رفتیم،از پله های قطار که بالا می رفتیم هر دو از نم باران خیس شده بودیم،با راهنمایی مدیر کاروان به سمت کوپه خودمان راه افتادیم،مدیر کاروان که جلوتر از ما بود،به حمید گفت:«آقای سیاهکالی یه زحمت براتون داشتم،به جز شما بقیه کسانی که تو کاروان همراهمون اومدن سن و سال دار و مسن هستن،اگه میشه تو سفر کمک حالشون باشین»،همینطور هم شدحمید در طول سفردست راست همه شد،هر جا که نیاز بود به آن ها کمک می کرد.🍂
#رفیق_شهیدم
#حمید_سیاهکالی
#بانوی_تراز
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🌹دستهای خــــدا باش
براي برآوردن رويای
انسان ديگری
بی تفاوت نباش
اگر ديدی كسی
گره ای دارد و تو
راهش را می دانی
هــــیچ وقت
سكوت نكن؛ دريــــغ نكن؛❤️
#پند_شبانه
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙شب زیباتون
✨متبرک به
🌙گرمی نگاه خـدا
✨الــهی
🌙دلخوشیهاتون افزون
✨دلاتون مملو از شـادی
🌙و جمع خانوادهتون
✨پراز دلگرمی و عشق و لبخند
🌘شبتون بخیر
✨در پناه خدای مهربان
#بانوی_تراز
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🌹سکوت و لبخند ، دو ابزار قدرتمندند.
لبخند راهی است ،
برای حل بسیاری از مشکلات .
سکوت روشی است ،
برای اجتناب از بسیاری از مشکلات …❤️
#شبتون_آرام
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
4_5965259719269422944
4.73M
🌹انا لا أبكي كل ما في الأمر
أن غبار الحنين قد دخلت في عيني...
نمیگریم، این، غبارِ دلتنگیست
که در چشمم فرو رفته...💕
#شباهنگ
#حس_دلنواز_آرامش
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
✨ شب یعنے عشــ♥ــق
و عشق یعنی سلامتی تو
و سلامتی تو
✨ یعنی قشنگی این دنیا
و من در این شب زیبا
دنیایی قشنگ
برایت آرزو دارم...💕
شبت سرشار از آرامش
#دلبر_جانم
#دورت_بگردم
#الهی_بمونی_برام
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz