فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️غریبونه تنهای تنها
▪️تو زندونه تاریکی اما
▪️جز نالههای مناجاتت کسی ناله تو نمیشنوه
▪️جز خدا کسی نالههای چند ساله تو نمیشنوه
▪️زخم زنجیرا روی استخون واویلا واویلا
▪️معذب فی قعر السجون واویلا واویلا
▫️ با نوای: مهدی رسولی
#شهادت_امام_کاظم
#ماه_رجب
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
♡....
تحمل مۍࢪود؛
اما شبِ غَمـ سࢪ نمۍآید...
#مرهم_دلم
༻༺
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
♡....
امشب رضا زسوزِ جگر گریہ مۍڪند
مانند سیل ز ابرِ بصر گریہ مۍڪند
تنھا پسر نہ، دخترِ چشمانتظار همـ
از داغِ جانگدازِ پـدر گریہ مۍڪند..
༻༺
#شهادت_امام_کاظم
#ماه_رجب
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
♡....
همہبرسرِزبانندوتُـو
درمیانِجـــــــــــانۍ...
༻༺
#سید_رویایی
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
کنج حرم عمه جان یادت کردم تا کنج حرم آقا یادم باشی.💕
#مشهد_لازمم
#فقط_خودم_و_خودت
#شهادت_امام_کاظم
#ماه_رجب
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
غریبونھ_۲۰۲۳_۰۲_۱۵_۲۰_۲۵_۲۵_۶۵۰.mp3
9.4M
♡....
غریبـونھ..💔
༻༺
#شهادت_امام_کاظم
#ماه_رجب
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 کلیپ تصویری: «پرچم ولی»
🔸 با موضوع دلاوری حضرت علی (ع) در جنگ خیبر
📆 به مناسبت ۲۴ ماه رجب، سالروز فتح خیبر توسط امیرالمؤمنین علی علیه السلام
#ماه_رجب
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
♡••
بھ دلٺنڱـۍقَسمـ
گاهۍ خــــاطࢪه
از فاصــِـــــــلھ
بۍࢪحمـٺࢪ اسٺ..!💔
#سید_رویایی
#ماه_رجب
༻༺
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
♡....
وخُـــــدا
شـَـبࢪاآفــࢪید..؛
تاازدلتنگــــۍهایتبࢪایشبگویۍ..!
#مرهم_دلم
#دلبر_جانم
#دورت_بگردم
#خاص_ترین_مخاطب_قلبم
༻༺
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🌹یادت باشه
🍃 فصل ششم
دیوانه گشته ایم مجنون و خسته ایم
🍃برگ پنجاه و پنجم
آشپزی های حمید منحصربه فرد بود ، از دوره نوجوانی آشپزی را یاد گرفته بود ، عمه وقتی حمید با پدر و برادرهایش می رفت سنبل آباد خیالش راحت بود که حمید هست و می تواند برای بقیه غذا درست کند ، نوع غذاهایی که حمید با دستورات جدید و من در آوردی می پخت ، خودش یک کتاب « آشپزی به سبک حمید» می شد! ابتکاراتی داشت که به عقل جن هم نمی رسید.
ساعت از پنج غروب گذشته بود ، خیلی خسته بودم، دقایق آخر کلاسم بود که گوشی را روشن کردم و به حمید پیام دادم :« سلام تاج سرم، از باشگاه اومدی خونه ؟ اگر زود تر رسیدی بی زحمت برنج رو بار بذار تا من برسم ». وقتی به خانه رسیدیم بوی برنج کل ساختمان را برداشته بود، چون خسته بودم ساعت هفت نشده بود که سفره شام را انداختیم. بر خلاف سری های قبل که حمید آشپزی کرده بود این بار چیز غیر عادی ندیدم، برنج را طبق سفارشی که داده بودم آماده کرده بود ولی رنگ آن مشکوک بود و به زردی می زد ، هیچ مزه خاصی نداشت ، فکر کردم اشتباهی به جای نمک زردچوبه زده اما مزه زردچوبه هم نمی داد، غذایمان را تا قاشق آخر خوردیم، موقع جمع کردن سفره پرسیدم :« حمید این برنج چرا این قدر زرد بود ؟»گفت:« نمیدونم ، خودمم تعجب کردم ، من برنج رو پاک کردم ، نمک و روغن زدم گذاشتم روی اجاق»، تا این را گفت دوباره رفتم سراغ قابلمه، برنج را خوب نگاه کردم ، پرسیدم :« یعنی تو قبل از پخت برنج رو نشستی ؟»، حمید که داشت وسایل سفره را جمع میکرد گفت :« مگه خودت دیشب نگفتی برنج رو خیس نکنیم؟»
یادم آمد شب قبل که مهمان داشتیم ، حمید از چند ساعت قبل برنج را خیس کرده بود ، به او گفته بودم :« حمید جان کاش این کار رو نمی کردی ، چون برنجی که چند ساعت خیس بخوره رو نمی تونم خوب در بیارم»، حمید حرف من را این طوری متوجه شده بود که برنج را کلا نباید بشوریم ! برنج را همانطوری با همه خاک و خلش به خورد ما داده بود .
شام را که خوردیم حمید گفت :« به مناسبت وفات حضرت ام البنین بچه های هیبت مراسم گرفتن، من میرم زود بر می گردم » ، ساعت یازده نشده بود که برگشت ، تعجب کردم که این دفعه زود از هیئتشان دل کنده بود ، آیفون را که جواب دادم همان لحظه دیدم پرده اتاق کج ایستاده است ، رفتم درست کنم ، وقتی داخل شد دستش دو تا ظرف غذا بود ، من را در حال درست کردن پرده که دید ، با خنده گفت :« از وقتی که رفتم تا حالا پشت پنجره بودی فرزانه؟» ، از اینکه خانمی بخواهد از پشت پرده پنجره بیرون را نگاه کند خیلی بدش می آمد ، معمولا با همین شوخی ها منظورش را می رساند ، دستوری حرف نمیزد که کسی بخواهد حرفش را به دل بگیرد.
گفتم :« نه بابا پرده خراب شده بود داشتم درست می کردم ، چی شد زود برگشتی امشب؟ معمولا تا یک دو طول می کشید اومدنت، این غذا ها چیه آوردی ؟» ، گفت :« آخر هیئت غذای نذری می دادن برای همین غذا رو که گرفتم زود تر اومدم خونه که تو هم بی نصیب نمونی و الا باید باز هم تا ساعت دو نصفه شب منتظرم می موندی».
گفتم :« آقا این کار رو نکن، من راضی نیستم شما به زحمت بیفتی»، گفت :« اتفاقا از عمد این کار رو می کنم که بقیه هم یاد بگیرن، دوست ندارم مردی بیرون از خونه چیزی بخوره که خانمش داخل خونه نخورده باشه » ، دوست داشت بقیه هم این شکلی محبتشان را به همسرشان ابراز کنند ، هیئت که می رفت هر چیزی که می دادند نمی خورد ، می آورد خانه که با هم بخوریم ، گاهی از اوقات که غذای نذری هیئت زیاد بود با صدای بلند می گفت :« یکی هم بدید ببرم برای خانمم!»
داشت لباس هایش را عوض می کرد که متوجه خیسی پیراهنش شدم ، گفتم :« مگه بارون داره میاد ؟ چرا لباست خیسه؟» ، گفت :« نه عزیزم ، بارونی در کار نیست ، یه میز تنیس گرفتیم بعد از هیئت با بچه ها چند دست بازی کردیم ، عرق کردم برای همین لباسام خیس شدن ، به بهانه همین بازی کردن هم که شده یکسری پاگیر هیئت میشن».
چهارم اردیبهشت روز تولد حمید تا غروب کلاس داشتم ، از دانشگاه که بیرون آمدم طبق معمول سراغ عطر فروشی رفتم ، بعد از خرید عطر کیکی هم که از قبل سفارش داده بودم را تحویل گرفتم و راهی خانه شدم ، یک کیک سبز رنگ طرح قلب که روی آن نوشته بودم :« حمید جان تولدت مبارک »، خانه که رسیدم حمید وسط پذیرایی پتو انداخته بود و خواب بود .
کیک را روی میز گذاشتم و لامپ اتاق را روشن کردم ، نگاهم به دست هایش افتاد که به خاطر کار با کابل ها و دکل های مخابرات پاره پاره و خشک شده بود ، به خاطر مسئولیتش در قسمت مخابرات سپاه همه سرو کارش با سیم های جنگی زمخت و کابل های فشار قوی بود ، معمولا بیشتر ساعت کاری جلوی آفتاب بود برای همین صورتش آفتاب سوخته می شد ، وقتی خانه می رسید از شدت خستگی ناهار را که می خورد از پا می افتاد .🍂
#رفیق_شهیدم
#حمید_سیاهکالی
#بانوی_تراز
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🍁برای افتخار کردن به خودت، تا زمانی که به هدفت برسی صبر نکن؛
به هر قدمی که در راستای رسیدن به اون هدف برمیداری، افتخار کن.🍂
🌙شبتون آرام
#بانوی_تراز
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🔅 امام مبارز
👈🏻 یکی از نزدیکان امام میگوید دیدم در اتاق خصوصی موسیبنجعفر علیهالسلام سه چیز است: «شمشیری هست» که نشان میدهد هدف، جهاد است؛ «یک لباس خشن» که نشان میدهد وسیله، زندگی رزمی و انقلابی است؛ و «قرآنی هست» که نشان میدهد هدف، این است میخواهیم به زندگی قرآنی برسیم... ببینید چه چیز سمبلیک و چه نشانه زیبایی است....🍂
#شهادت_امام_کاظم
#ماه_رجب
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
✨﷽✨
خدایا حضورت ،❤️
بهترین دلیل زندگی هست✨
تا تو هستی بن بست و
ناامیدی وجود نداره...❤️
#عاشقانه_با_خدا
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
❣برایت آرزو می کنم
که ذهنت هنگام شب
در آرامش شیرین باشد
شب بخیر عزیزدلم...💕
شبت پراز نور و رحمت
#دلبر_جانم
#دورت_بگردم
#الهی_بمونی_برام
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz