♦️راهکار های زندگی موفق در جزء شانزدهم ماه مبارک رمضان
#ماه_مبارک_رمضان
#ماه_رمضان
#رمضان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
♡
قلبــــــــــــــــــم
را به خُدا می سپارم
وقتی که میدانم
بدون حڪمت او
برگی از درختی نمیافتد..
#ماه_رمضان
#ماه_مبارک_رمضان
༻༺
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
#سلام_امام_زمانم
🌸السَّلاَمُ عَلَى الْحَقِّ الْجَدِيدِ...
🌸سلام برآن حقیقتی که با ظهورش هرچه باطل است رنگ خواهد باخت و زمین و زمان را حیاتی نو خواهد بخشید.
📚 صحیفه مهدیه،
زیارت پنجم حضرت بقیة الله
سلام بر منجی دلها امام زمانم...♥️
اللهم عجـل لولیـڪ الفـرج
به حق
زینب کبری سلام الله علیها
#امام_زمان
#ماه_رمضان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
♡
زندگۍرانفسۍ
ارزشِغَمـخوردننیسٺ...
#ماه_مبارک_رمضان
#ماه_رمضان
#رمضان
༻༺
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
مولاجانــ...!!!
گاهی اوقات
گناھ ڪہمۍڪنم، تۆ
سرت را پایین مےاندازے
#امام_زمان
#ماه_رمضان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
1_2016119140.mp3
701.2K
🌕این دعای الهی عظم البلا رو در روز بشین ده مرتبه بخون برای خیلی از مشکلات و مسائل و گرفتاری ها موثره
برای همه کار های مادی و معنویتون اینو داشته باشین
بعدشم یه آل یاسین بخونید و
با آقــا
"عشق بازی" کنید 💞
✨اللهم عجل لولیک الفرج✨
🎙استادشجاعی
#امام_زمان
#ماه_رمضان
#اللهمعجللولیکالفرج
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🔸واگذاری تربیت فرزند به غیر از والدین و محیط خانواده یک اشتباه راهبردی است، بدتر از آن این است که مجموعههایی امر مهم تربیت را از خانواده بربایند.
🔻در کسب دانش و مهارت تربیتی توجه به این موارد ضرورت دارد؛
ــ فرصت تربیتی «دائمی» نیست و زمان خاصی دارد.
ــ روح حاکم بر محیط خانه باید تربیتی باشد.
🔰رعایت چند اصل در تربیت فرزند اهمیت ویژه ای دارد.
ــ فرزندان بر اساس آنچه «میبینند» تربیت میشوند.
ــ فرزندان بر اساس آنچه «میشنوند» تربیت میشوند.
ــ فرزندان بر اساس آنچه «میگویند» تربیت میشوند.
#جان_شیرینم
#ماه_رمضان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
#کودکانه
🔹کودک تا قبل از سه سالگی، وسایلش را مانند اعضای بدنش میداند. و هرگز نمیپذیرد دیگران را سهیم کند و نباید از او انتظار داشت دستش یا پایش را به کسی بدهد!!
👈تا سه سالگی به او نگویید: این کوچیکه ، توپت را بهش بده!!
👈 پس کودک اگر تمایل داشت، وسایلش را به دیگران میدهد وگرنه او را مجبور نکنید. و در چنین مواردی حواس بچه کوچکتر را پرت کنید.
✅ این یکی از دلایلی است که میگوییم کودک پس از سه سالگی وارد مهد شود.
🔹حدود چهار سالگی میتواند وسایلی که مربوط به خودش نیست، ولی اجازه استفاده از آنها را دارد، با دیگران به اشتراک بگذارد. ( مثل تلویزیون، تلفن)
🔹در پنج سالگی علاقه به اشتراک گذاشتن پیدا میکند، و اسباب بازیهایش را به دوستانش میدهد.
#جان_شیرینم
#ماه_رمضان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#انگیزشی
چرا افسرده ای؟
چرا مضطربی؟
چرا نگرانی؟
این کلیپ کوتاه رو چندین بار ببینید.
#آرامش
#ماه_رمضان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
مهربانو جان و آقای بزرگوار
تصمیم بگیر
با دلخوشیهایِ ساده
معادله پیچیدهٔ زندگی را دور بزنی...
توی خنده اسراف کن
و به غم پشت پا بزن...
با باران همآواز شو
به دورهمیِ دوستانت نه نگو
و برایِ بودن در شادیها بهانه نیاور...
گذشته را به دفترِ خاطراتت بچسبان
و از دلخوشیهایِ بندانگشتی ساده نگذر...
خودت را دوست بدار
و مثلِ صبحِ بعد از باران خنک باش
و دلپذیر...
روزتون بخیر💕
#دلبرانه
#عاشقانه
#ماه_رمضان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
دلبستھۍافلاکموپابستھۍخاڪ
فوارھایبینزمینوآسمانم . . !
#ماه_رمضان
#امام_زمان
ـــــــــــــــــــــــــــ•🌱•ـــــــــــــــــــــــــــ
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
#جمعه هایانتظار
🌱مولای جمعه های معطر بيا بيا
خورشيد نسل های مطهر بيا بيا...
🌱ما دل به جذبه های نگاه تو بسته ايم
تکرار عشق های مکرر بيا بيا...
🌱ای وارث تمام مواريث انبيا
سوگند بر عبای پيمبر بيا بيا...
🌱آقا چقدر منتظرت صبح و ظهر و شب
آقا چقدر ديده ی ما تر؟...بيا بيا...
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
#ماه_رمضان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
❣چند دقیقه مونده
تا افطار بکنیم
در این دقایق معنوی
براتون آرزو میکنم
درلحظه لحظه زندگيتون
خداوندكنارتون باشه
دستتون تودست خدا
قدمتون درراه خدا
وسفره تون
پراز برکت ونعمت های خدا
طاعات وعباداتتون قبول♥️
#بانوی_تراز
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
4_5859303820969905804.mp3
10.78M
الأمورُ المتروكة لله، مضمونة.
چیزهایی که به خدا واگذار شده
تضمین شده است.🌱
#ماه_رمضان
#دل
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
♡
چیدمانِ شبِ من
بۍتُـوفقطتنھایۍاسٺ..!
#آرامش
#ماه_رمضان
༻༺
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🌹یادت باشه
🍃بخش اول
زندگی نامه
🍃فصل دهم
نشسته خاک مرده ای به این بهارزارمن
🍃برگ صدو هشتم
مرا به زور سوار ماشین کردند ، به مسجد محله پدری حمید رفتیم ، همان مسجدی که بار ها حمید دوران کودکی در آن مکبری کرده بود و حالا همه آمده بودند تا آخرین اذان عشق را از پیکر بی جانش بشنوند، پیکر را برای مراسم شب وداع آوردند ، جای سوزن انداختن نبود ، عکس هایش را نشان دادند ، فیلم هایش را پخش کردند .
مراسم که تمام شد پیکر را داخل آمبولانس گذاشتند ، با پاهای بدون کفش دنبال تابوت دویدم ، دلم می خواست هر کجا که حمید هست همانجا باشم ، جمعیت کنار می رفت و من دنبال حمید می دویدم ، دوستانم من را کنار کشیدند ، نگذاشتند با حمید همراه باشم .
از مسجد به خانه پدرم آمدیم ، حالم آن قدر بد بود که نمی توانستم به خانه عمه بروم ، مادرم ناهار عدس پلو درست کرده بود لب نزده بودم ، باز همان را گرم کرد ولی من نتوانستم چیزی بخورم ، تا غذا را دیدم شروع کردم به گریه کردن ، ظرف غذا پر از اشک شده بود ، حمید عدس پلو خیلی دوست داشت ، روی عدس پلو تخم مرغ می ریخت ، با سالاد شیرازی و نان می خورد ، تا مدت ها همین قضیه تکرار شد ، هر چیزی را می دیدم یاد حمید می افتادم و مفصل گریه می کردم ، غذاهایی که دوست داشت ، جاهایی که با هم می رفتیم ، خلاصه همه چیز ! مادرم با گریه گفت :« دختر گلم ، الهی فدای اشکات بشم حالا که چیزی نمیخوری استراحت کن که جون داشته باشی ، فردا خیلی کار داریم »، از فردای نیامده می ترسیدم ، از فردایی که قرار بود حمید را تا دروازه های بهشت تشییع کنم ، از فردایی که قرار بود چهره حمیدم را برای آخرین بار ببینم ، برق ها خاموش بود ولی کسی آن شب نخوابید ، برادرم داخل اتاق قرآن می خواند ، صدای گریه بابا از داخل اتاق خواب می آمد ، من هم کمرم را گرفته بودم ، پذیرایی را دور میزدم و گریه می کردم ، لحظه به لحظه کمرم دولا می شد .
با اینکه پیکرش را دیده بودم ولی هنوز باورم نشده بود ، پیش خودم می گفتم :« حمید که اهل بدقولی نیست ، فردا چهار روزی که گفته بود تموم میشه خودش با من تماس می گیره »، دوست داشتم زمان به عقب برگردد ، تا چند ماه بعد از آن همین احساس ، همین انتظار را داشتم ، ناخودآگاه به گوشی نگاه می کردم ، منتظر بودم حمید دوباره زنگ بزند ، فکر می کردم هنوز آن چهار روزی که در تماس آخر گفت :« باید صبر کنی » تمام نشده است !
آن شب دراز بالاخره صبح شد ، نماز را خواندم ، لباس مشکی تن من کردند ، دایی ها و فامیل دنبال ما آمدند تا با هم برای تشییع پیکر حمید برویم ، تا سبزه میدان با ماشین رفتیم ، از سبزه میدان تا امام زاده اسماعیل را پای پیاده با گریه رفتم ، از جلوی پیغمبریه رد شدم ، یاد همه روز هایی افتادم که مقبره چهار انبیا پاتوق همیشگی من و حمید بود ، می آمدیم اینجا کفش هایمان را یک جای خاص همیشگی می گذاشتیم ، بعد پای پیاده یا با موتور از خیابان سپه تا مزار شهدا می رفتیم . حالا باید همان مسیری را می رفتیم که بار ها با حمید رفته بودم .
پیکرحمیدرا با آمبولانس آوردند آن هم درست روزهشتم آذر ماه سه روز مانده به اربعین،هشتم آذری که سه سال پیش من به خاطر دل دردم سوار آمبولانس شدم وحمیدبالای سر من کنارتخت بیمارستان تا صبح بیداربپد،تاصبح نماز خوانده بود،آن موقع فکرش را نمی کردم که سه سال بعد چنین روزی من بایدحمید را دفن کنم وتاصبح قرآن بخوانم ،روایت تکرار می شدولی این بار خیلی غم انگیزتر!.🍂
#رفیق_شهیدم
#حمید_سیاهکالی
#بانوی_تراز
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz