eitaa logo
بانوی تراز
1.2هزار دنبال‌کننده
27.4هزار عکس
3.8هزار ویدیو
13 فایل
تنها گروه جهادی تخصص محور با حضور بانوان کنشگر اجتماعی در کشور..... @ciahkale ... ادمینمون هستن - ناشناسمون https://daigo.ir/secret/1326155415. . .
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کودک وقتی مانعی در برابر خواسته هایش می بیند خشمگین می شود. کمک کنید خشم کودکتان خالی شود بالشت بدید بهش مشت بزنه کاغذ بدید پاره پوره کنه پاهاشو بکوبه زمین حتی خودشم زد بزنه (البته آسیب نبیند) ولی اجازه ندهید شمارو بزنه❌ خشمش که خالی شد خوب میشه ولی اگر تسلیم خشمش شدید یاد میگیرد تمام خواسته هایش را با خشم بگیرد حتی درآینده با همسرش به مشکل می خورد. ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
شما همسرتون رو چی صدا می زنین؟ فقط اسمش رو میگین ‌ یا خیلی احساسی تر ❤️ برخورد می کنین؟ جالبه که بدونین صدا زدن 🗣 نام همسر، میزان استرس و اضطراب رو کاهش می ده و هرچی این اسم دلنشین تر و احساسی تر باشه، میزان آرامش درونی رو بیشتر میکنه... ✳️ سعی کنین وقتی میخواین همسرتون رو صدا بزنین، از کلمات دلنشین و عاشقانه استفاده کنین. اینکار باعث میشه همسرتون اعتماد به نفسش بیشتر بشه و علاقه او به شما بیشتر بشه. 👩‍❤️‍👨 ✳️ اگر چنین رفتار دلنشین و محترمانه ای داشته باشین ، بیش از اون چیزی که فکر کنید از سمت همسرتون احترام بیشتری دریافت می کنین. 👌🏻 ‌ ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
8.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 "دلیل لزوم روزآمد بودن والدین" ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 قصه شب👇👇👇👇👇👇👇
🌹🌹 🌹 🍃برگ سی و چهارم یک روز بچه ها خیلی نحسی کردند. هر کاری میکردم، ساکت نمی شدند. نزدیک ظهر بود و هنوز به بیمارستان نرفته بودم که دیدم در میزنند. در را که باز کردم یکی از دوستان صمد پشت در بود با خنده سلام داد و گفت:( خانم ابراهیمی رختخواب آقا صمد را بینداز، برایش قیماق درست کن، که آوردیمش.) با خوشحالی توی کوچه سرک کشیدم. صمد خوابیده بود توی ماشین. دو تا از دوست هایش هم این‌طرف و آن‌طرفش بودند. سرش روی پای آن یکی بود و پاهایش روی پای این یکی. مرا که دید لبخندی زد و دستش را برایم تکان داد. با خنده و حرکت سر سلام و احوالپرسی کردم و دویدم و رختخوابش را انداختم. تا ظهر دوست‌هایش پیشش ماندند و سربه سرش گذاشتند. آن‌قدر گفتند و خندیدند و لطیفه تعریف کردند تا اذان ظهر شد. آن وقت بود که به فکر رفتن افتادند. دوتا کیسه نایلونی دادند دستم و دستور و ساعت مصرف داروها را گفتند و رفتند. آنها که رفتند، صمد گفت :(بچه ها را بیاور که دلم برایشان لک زده.) بچه‌ها را آوردم و نشاندم کنارش. خدیجه و معصومه اولش غریبی می کردند اما آنقدر صمد ناز و نوازششان کرد و پی دلشان بالا رفت و برایشان شکلک درآورد که دوباره یادشان افتاد این مرد لاغر و ضعیف و زرد پدرشان است. از فردای آن روز دوست و آشنا و فامیل برای عیادت صمد راهی خانه ما می‌‌شدند. از این وضع ناراحت بود. میگفت:( راضی نیستم این بندگان خدا از دهات بلند شوند و برای احوالپرسی من بیایند اینجا.) به همین خاطر چند روز بعد گفت:( جمع کن برویم قایش، می‌ترسم توی راه برای کسی اتفاقی بیفتد. آن وقت خودم را نمیبخشم.) ساک بچه ها را بستم و آماده رفتن شدم. صمد نه می‌توانست بچه‌ها را بغل بگیرد، نه می‌توانست ساکشان را در دست بگیرد، حتی نمی‌توانست رانندگی کند. معصومه را بغل کردم و به خدیجه گفتم خودش تاتی تاتی راه بیاید. ساک ها را انداختم روی دوشم. به چه سختی خودمان را رساندیم ترمینال و سوار مینی بوس شدیم. به رزن که رسیدیم، مجبور شدیم پیاده شویم. دوباره سوار ماشین دیگری بشویم. تا به مینی بوس های قایش برسیم، صد بار ساک ها را روی دوشم جابجا کردم. معصومه را زمین گذاشتم، و دوباره بغلش کردم. دست خدیجه را گرفتم و التماسش کردم راه بیاید. آرزویم در آن وقت این بود که ماشینی پیدا شود و ما را برساند قایش. توی مینی بوس که نشستیم نفس راحتی کشیدم. معصومه توی بغلم خوابش برده بود اما خدیجه بی‌قراری می‌کرد. حوصله اش سر رفته بود. هرکاری می‌کردیم، نمی‌توانستیم آرامش کنیم. چند نفر آشنا توی مینی بوس بودند. خدیجه را گرفتند و سرگرمش کردند آن وقت تازه معصومه از خواب بیدار شده بود و شیر می خواست. همینطور که معصومه را شیر میدادم، از خستگی خوابم برد. 🍂 ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨در این شب زیبـا 💫از خدای مهربان ✨براتون 💫یک حس قشنگ ✨یک شادی بی دلیل 💫یک نفس عطر خدا ✨یک دنیا آرزوهای خوب 💫و آرامش خواستـارم ✨شبتون شاد وخوش خاطره 🌙 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
Ali Abbasi - Bekhab Aroom (1).mp3
8.77M
🍃بخواب آروم 🌹هوس کردم بیام بخوابم روی شونت دلم تنگه واسه نگاه بچگونت مثل تو دنیا چندتا مگه داره؟ آدم عشقشو تنها نمیزاره ...❤️ ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا