eitaa logo
بانوی تراز
1.2هزار دنبال‌کننده
27.7هزار عکس
3.9هزار ویدیو
13 فایل
تنها گروه جهادی تخصص محور با حضور بانوان کنشگر اجتماعی در کشور..... @ciahkale ... ادمینمون هستن - ناشناسمون https://daigo.ir/secret/1326155415. . .
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
InShot_۲۰۲۳۰۷۲۵_۲۰۴۲۳۸۴۳۹_۲۵۰۷۲۰۲۳.mp3
18.97M
حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام🐎 ༺◍⃟🏴჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ 🚩این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست 🌻 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 قصه شب👇👇👇👇👇👇👇
🌹 فصل سوم 🍃 برگ هفتم وقتی مرا شناخت، دستش را روی عمامه اش گذاشت و مختصر تعظیمی کرد.سعی کردم حواسم را بیشتر جمع کنم. به حمام رسیده بودم. اگر پدربزرگ هم راضی میشد، ابوراجح هرگز اجازه نمی داد.او ودخترش شیعه بودند و من و پدربزرگم، سنی و نمی دانستم چه چیزی بین ما که مسلمان بودیم فاصله انداخته بود. این فاصله بیش از همیشه ناراحتم می کرد.کاش آن ها به مذهب ما در می آمدند،آن وقت دیگر هیچ مانعی در میان نبود. ولی چطور چنین چیزی ممکن بود. ابوراجح مردی آگاه و اهل مطالعه بود. در اوقات‌ فراغتش کتاب می خواند و یادداشت بر می داشت. ریحانه در خانه او تربیت شده بود.لابد او هم مانند پدرش به مذهب شان علاقه مند بود. به دوراهی رسیدم.یک طرف،بازار با وسعت و هیاهو و شلوغی اش ادامه پیدا می کرد. طرف دیگر،کوچه تنگ و مارپیچی بود با خانه های دو طبقه و سه طبقه. حمام ابوراجح میان این دو راهی جا خوش کرده بود.معلوم نمی شد جزئی از بازار است یا قسمتی از کوچه. در دو طرف درِ حمام، حوله ای آویزان بود. وارد حمام که میشدی، بوی خوشی به استقبالت می آمد.پس از دو راهی کوتاه، از چند پله پایین می رفتی و به رخت کن بزرگ و زیبایی می رسیدی. دو سوی رخت کن،سکویی بود با ردیفی از گنجه های چوبی.مشتری ها لباس خود را توی آن ها می گذاشتند. میان رخت کن، حوض بزرگی بود با فواره ای سنگی. از صحن حمام که بیرون می آمدی، نرسیده به رخت کن، ابوراجح حوله ای روی دوشت می انداخت. پاهای خود را در پاشویه سنگی حوض،آب می کشیدی و سبک بال بالای سکو می رفتی تا خود را خشک کنی و لباس بپوشی. سقف رخت کن،بلند و گنبدی بود.آن بالا،نورگیرهایی از سنگ مرمر نازک کار گذاشته بودند که از آن ها نور آفتاب نفوذ می کرد ودر آب حوض می افتاد . نورگیرها تمام فضای رخت کن را روشن می کردند.حمام ابوراجح را یک معمار ایرانی ساخته بود.پس از پله های ورودی، پرده ای گل دار آویخته بود.کنارش اتاقکی چوبی بود که ابوراجح و یا شاگردش توی آن می نشستند واز مشتری ها پول می گرفتند. چیزی که همان لحظه اول جلب نظر می کرد،دو قوی زیبای شناور در حوض آب بود.یک بازرگان اندلسی آن ها را برای ابوراجح آورده بود.در حله، قوی دیگری نبود.خیلی ها به حمام می آمدند تا قوهای زیبارا ببینند. تنی هم به آب می زدند و نظافت می کردند. ابوراجح آن ها را دوست داشت و به خوبی ازشان نگهداری می کرد. ابوراجح بالای سکو نشسته بود وبا چند مشتری که لباس پوشیده بودند حرف می زد. بادیدن من برخاست و به سویم آمد.پس از سلام و احوالپرسی، دستم را گرفت و مرا نزد آن هایی برد که بالای سکو بودند. آن ها هم به احترام من برخاستند. وقتی نشستیم، ابوراجح از من و پدربزرگم تعریف و تمجید کرد.و در جواب گفتم:《همه بزرگواری ها در شما جمع است.》 حکایت شیرینی را که با آمدن من ،نیمه تمام گذاشته بود به پایان برد.مشتری ها برخاستند. هرکدام سکه ای روی پیش خوان اتاقک چوبی گذاشتند ورفتند. با اشاره ابوراجح، خدمتکار جوانش《مسرور》،ظرفی انگور آورد. مسرور از کودکی آن جا کار می کرد. ظرف انگور را که جلویم گذاشت، از حالت چهره اش فهمیدم که مثل همیشه از دیدنم بیزار است. از همان کودکی، وقتی دیده بود که ریحانه به من علاقه دارد،کینه ام را به دل گرفته بود.مجبور بود در حمام بماند. نمی توانست در گشت و گذارها و بازی های من و ریحانه، همراهی مان کند.ابوراجح دستم را گرفت و گفت:《گرفته ای؟طوری شده؟》 دست پاچه شدم. گفتم:《در مقابل شما مثل یک تُنگ بلورم. با یک نگاه، هر چه را در ذهن و دلم می گذرد می بینید.》دستم را فشرد و خندید.🍂 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹مسابقه کتابخوانی ویژه محرم و صفر با محوریت آشنایی باسیره وتاریخ زندگی ائمه کتاب انسان ۲۵۰ساله از سخنان مقام معظم رهبری هرشب یک سؤال یک برنده و اهدای جوایز نقدی ۶۰شب ۶۰سؤال ۶۰برنده نشربنرمسابقه با شما مخاطبین خاص🌻 ❤️ بانوی تراز👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
سؤال و پاسخ مسابقه شب هفدهم 17_منظور از نورانی شدن در مسیر حرکت اهل بیت چیست؟ لازمه نزدیک شدن به مرکز نور، نورانیت است. باید با عمل نه با محبت خالی نورانی بشویم. عملی که همان محبت همان ولایت،همان ایمان، را به ما املا می‌کند و از ما می‌خواهد، با این عمل باید جزو این خاندان و وابسته به این خاندان بشویم. 🌺برنده مسابقه شب هفدهم ۱۷_جناب آقای سید صمدحسینی. از شیراز سؤال مسابقه شب هجدهم‌ 18_چرا حضرت فاطمة الزهرا س را لقب محدثه دادند؟ https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌹اسامی برندگان مسابقه کتابخوانی ویژه محرم وصفر ۱_سرکارخانم فاطمه اولاد. ازقم ۲_سرکارخانم زهرا اولاد. از ساوه ۳_سرکارخانم سهیلاتشرفی ازسمنان ۴_سرکارخانم فاطمه محمدی ازگلستان ۵_سرکارخانم خدیجه صمدی. از تهران ۶_سرکارخانم سپیده سهمانی ازبندرانزلی ۷_سرکارخانم مهدیه جعفری. ازقم ۸_سرکار خانم فاطمه روحانی از قم ۹_سرکارخانم‌ خدیجه سادات حسینی از آزاد شهر ۱۰_سرکار خانم سکینه دستوار از زنجان ۱۱_جناب آقای فرزاد رحیم زاده جهرمی. از جهرم ۱۲_سرکارخانم مرضیه اکبری باصری از بندرعباس ۱۳_جناب آقای محمدرضا عبدالوند. از تویسرکان همدان ۱۴_سرکارخانم صفیه عشرستاقی از کردکوی ۱۵_رقیه سادات حسینی. ازشیراز ۱۶_سرکارخانم سمیه سراوند. ازنهاوند ۱۷_جناب آقای سیدصمدحسینی. از شیراز 👈 دوستان عزیزم برای ارسال پاسخ مسابقه فقط تا ساعت ۱۰شب فرصت دارید بعدازاون دیگه پاسخی پذیرفته نمیشه...❤️ https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣‌شب بخیر ... غارتگرِ شب‌های بی‌مهتاب من مِنَتی بر دل گذار امشب بیا در خواب من ...!💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شبت سرشار از آرامش ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7