eitaa logo
بانوی تراز
1.2هزار دنبال‌کننده
28هزار عکس
3.9هزار ویدیو
14 فایل
تنها گروه جهادی تخصص محور با حضور بانوان کنشگر اجتماعی در کشور..... @ciahkale ... ادمینمون هستن - ناشناسمون https://daigo.ir/secret/1326155415. . .
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 عشق تو شوخی زیبایی بود که دیگران ِ نا آرام با قلب من کردند! زیبا بود امّا… شوخی بود ! حالا …. تو بی تقصیری ! دیگران هم بی تقصیرند ! من تاوان اشتباه خود را پس میدهم . . . ! تمام این تنهایی تاوان « جدّی گرفتن آن شوخی » ست …. شاید دیگران کمی آرام بگیرند!! https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
۲۱ شهریور ۱۴۰۲
🌹قصه گو قصه می گوید..❤️ https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
۲۱ شهریور ۱۴۰۲
InShot_۲۰۲۳۰۹۰۵_۱۹۰۳۲۲۰۴۴_۰۵۰۹۲۰۲۳.mp3
16.38M
داستان‌زندگی حضرت‌زینب سلام‌الله‌علیها ۵ 🌼 ༺◍⃟ ☀️჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد:داستان زندگی حضرت زینب سلام‌الله‌علیها🌻 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
۲۱ شهریور ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۱ شهریور ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۱ شهریور ۱۴۰۲
🌹 قصه شب👇👇👇👇👇👇👇
۲۱ شهریور ۱۴۰۲
🌹فصل شانزدهم 🌱برگ چهل و سوم ابوراجح را هیچوقت مثل آن روز بعدازظهر، خوشحال ندیده بودم. وقتی داشتم ماجرای رفتن به سیاه چال و دیدن صفوان و حماد را موبه مو برایش می گفتم،با چنان شور و شعفی به حرف هایم گوش می داد که انگار داشتم افسانه ای هیجان انگیز را تعریف می کردم. وقتی گفتم که چطور قنواء دست ها را به کمر زد و به رئیس زندان گفت که حماد و صفوان را به زندان عادی منتقل کند و غذا و لباس به آنها بدهد،نیم خیز شد و مرا در آغوش کشید. تو کار بزرگی کردی هاشم!همسر صفوان از نگرانی نزدیک است دیوانه شود.او حتی نمی داند آنها زنده اند یا مرده. باید بروم خبر بدهم و خوشحال شان کنم. فکرش را بکن که چقدر خوشحال خواهند شد و تو را دعا خواهند کرد. ما همه اینها را به تو مدیونیم. حداکثر،امیدوار بودم از آنها خبری بیاوری،اما تو با کمک قنواء از آن دخمه وحشتناک نجاتشان دادی‌.کاش می توانستم این لطف و فداکاری تو را جبران کنم! دلم می خواست با شجاعت به چشم هایش نگاه کنم و بگویم من فقط ریحانه را از تو می خواهم. ابوراجح از نزدیک به من نگاه می کرد،ولی نمی توانست راز عذاب دهنده ای را که در دل داشتم ببیند. با خودم گفتم:《چه فایده!حتی اگر او به این وصلت راضی شود،ریحانه حاضر نخواهد شد.اگر ریحانه هم راضی شود، وقتی با جان و دل به من علاقه نداشته باشد،زندگی مان جز شکنجه ای همیشگی چه خواهد بود؟》 مسرور،روی سکوی مقابل،مرد تنومندی را مشت و مال می داد.معلوم بود باز هم کنجکاو شده بفهمد که من و ابوراجح درباره چه موضوعی حرف می زنیم. از روزی که از ریحانه،جواب رد شنیده بود، دل و دماغی نداشت. احساس می کردم بیش از آنکه به ریحانه فکر کند،به حمام پدرش می اندیشد ‌.زمانی که ابوراجح در اتاقش بود،مسرور چنان با مشتری ها برخورد می کرد که انگار او صاحب حمام است. چندبار تصمیم گرفته بودم این چیزها را به ابوراجح بگویم،ولی می گفتم شاید اشتباه کرده باشم. از طرفی ابوراجح از غیبت بدش می آمد و چهره درهم می کشید. این جمعه،تو و پدربزرگت،میهمان من خواهید بود. امیدوارم دعوتم را قبول کنید! این نهایت آرزوی من بود که بتوانم به خانه ابوراجح بروم. شاید می توانستم ریحانه را ببینم. می دانستم بین من و ریحانه،دیوار بلندی است که هر رخنه ای در آن،ناممکن به نظر می رسید،اما نمی دانم چرا ته دلم روشن بود.انگار فرشته ای به دلم می انداخت که ناامید نباش و به خدای مهربان توکل کن!تا جمعه،چهار روز مانده بود.دلم گواهی می داد که اتفاقات خوبی در پیش است. گرچه با حساب های عادی،بن بستی تیره را در مقابلم می دیدم از دعوت ابوراجح خوشحال شدم. با کمال میل دعوت شما را می پذیرم. پدربزرگم مثل همیشه از دیدن شما خوشحال می شود. دقیقه ای بعد با ابوراجح در راه خانه صفوان بودیم. به او که تند و بلند گام بر می داشت،گفتم:《من تا نزدیکی خانه صفوان همراهی تان می کنم. سؤالی دارم که باید جوابش را از شما بشنوم.》 بپرس. اگر بدانم جواب می دهم. مرا ببخش که تند راه می روم!هرچه زودتر خانواده ای را از نگرانی در بیاورم بهتر است .گوشم با توست. چرا امام زمان شما،شیعیانی را که در سیاه چال مرجان صغیر گرفتارند،نجات نمی دهد؟ انگار جواب را از پیش آماده داشت. بی درنگ گفت:《قرار نیست ایشان در هر کاری،دخالت مستقیم داشته باشند. اراده خداوند این است که مردم شرایط خود را تغییر دهند و برای بهبود اوضاع زندگی شان بکوشند. اگر غیر از این باشد،همه دست روی دست می گذارند ودر انتظار کمک های مستقیم آن حضرت می نشینند. 》 از میان هیاهوی بازار می گذشتیم. به اطراف توجه نداشتم. از میان رنگ ها،بوها،سایه روشن ها و عابران می گذشتیم. همه حواسم به حرف های ابوراجح بود.🍂 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
۲۱ شهریور ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۱ شهریور ۱۴۰۲
شبی آرام✨ به امید تجلی روزی مملو از انوار الهی براتون آرزومندیم✨ شبتون منور به نور الهی💫🍀 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
۲۱ شهریور ۱۴۰۲
🌹مسابقه کتابخوانی ویژه محرم و صفر با محوریت آشنایی باسیره وتاریخ زندگی ائمه کتاب انسان ۲۵۰ساله از سخنان مقام معظم رهبری هرشب یک سؤال یک برنده و اهدای جوایز نقدی 🌹پاسخ مسابقه به این آیدی👇👇👇 آیدی سیاهکالی👈 @ciahkale 👈دوستان عزیزم تنهاتاساعت ۱۰شب فرصت ارسال پاسخ سؤال شب قبل را دارید بعدازاین ساعت پاسخ شما پذیرفته نخواهد شد.🌻 ۶۰شب ۶۰سؤال ۶۰برنده نشربنرمسابقه با شما مخاطبین خاص🌻 ❤️ بانوی تراز👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
۲۱ شهریور ۱۴۰۲
سؤال و پاسخ مسابقه شب پنجاه وششم ۵۶_امام جواد ع در چه سنی وچگونه به شهادت رسیدند؟ در سن بیست و پنج سالگی و با زهر به شهادت رسیدند🌻 🌺برنده مسابقه شب پنجاه وششم ۵۶_سرکارخانم فهیمه عابدینی. از قرچک سؤال مسابقه شب پنجاه و هفتم‌ ۵٧_طبق نظر مقام معظم رهبری مدظله‌العالی میراث اسلامی ما که در زمان ائمه هدی رایج بوده است چیست؟🌻 پاسخ مسابقه به این ایدی👇👇👇 آیدی سیاهکالی👈 @ciahkale https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
۲۱ شهریور ۱۴۰۲