eitaa logo
بانوی تراز
1.2هزار دنبال‌کننده
28.8هزار عکس
4هزار ویدیو
14 فایل
تنها گروه جهادی تخصص محور با حضور بانوان کنشگر اجتماعی در کشور..... @ciahkale ... ادمینمون هستن - ناشناسمون https://daigo.ir/secret/1326155415. . .
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کاش می‌شد از بوها ‏از صداها ‏از جایِ خالی آدم‌ها ‏برای روزهای دلتنگی ‏عکس گرفت ...💕 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
وقتی به او فکر می‏کنم، قلبم می‏زند. دست و پایم را گم می‏کنم، تمام حواسم پیش اوست…💕 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 قصه شب👇👇👇👇👇👇👇
🍃برگ چهلم اما بشیر چنان خود را غرق کار نشان داد که انگار حضور او را در نمی یابد. زبیر گفت: 《 شمشیری دارم که میخواهم آن را تیز کنم.》 بشیر بی آنکه سر بلند کند، پاسخ داد: 《زبیر را با شمشیر چه کار! زبان تو از شمشیر برنده تر است.》 زبیر گفت :《حتی اگر بخواهم شمشیرم را برای یاری مسلم بن عقیل تیز کنم؟!» بشیر جا خورد. سر بلند کرد و دست از کار کشید. زیـد هـم ترسید. پدر و پسر به یکدیگر نگریستند. بشیر گفت: «منظورت چیست؟ زبیر نزدیک‌تر رفت. گفت: 《اگر برای یاران مسلم شمشیر می‌سازی، تیغ تیزی هم برای زبیر بساز!》 بشیر گفت:《 چه کسی چنین دروغی به تو گفته؟!» زبیر گفت: «ابوثمامه صائدی!» بشیر گفت: «ابوثمامه!» زبیر بر سکوی مغازه نشست. زید و بشیر نگران به یکدیگر نگاه کردند. زبیر گفت: 《نگران نباش ،ابوثمامه اکنون با عبدالاعلی درباره‌ی کوفه گفتگو کرد و عبدالاعلی نیز یاری مسلم بن عقیل را پذیرفت.》 بشیر با حیرت به او نگریست، اما هنوز باور نداشت. دوباره پتک بر سندان کوفت. گفت: 《مهمل می گویی!» زبیر گفت: «عبدالاعلی فردا به کوفه می‌رود تا در کنار دیگر بزرگان و شیوخ قبایل، با مسلم بن عقیل بیعت کند.》 بشیر ناباور ایستاد و به زبیر نگریست. زید نیز دست از کار کشید. فصل چهارم ربیع و مادر در کنار سفره‌ی کوچک شام نشسته بودند. ام ربیع ظرف آشی می‌ریخت که از گندم کوبیده و گوشت بود. ام ربیع گفت:《 خدا را شکر که نخواست تو را در قبیله‌ات تنها و بی یاور ببیند. کاش پدرت بود و می‌دید که بنی کلب چگونه حقیقت را دریافت و عبدالاعلی برای یاری حسین بن علی پیمان خود را با بنی امیه نیز زیر پا نهاد.» ربیع میل به غذا نداشت و چنان در فکر بود که سخنان مادر را نیز نمی‌فهمید. ام ربیع از حال او تعجب کرد. گفت: «تو باید بیشتر از من شاد باشی که مردان قبیله‌ات راه تو را برگزیدند و در مقابل عمرو بن حجاج و قبیله‌ای که عروسـت در آن است، سربلند شدی!》 ربیع آرام سربلند کرد و به مادر نگریست و گفت: 《تو یقین داری که از جنگ میان دو ،مسلمان، خدا و رسولش خشنود می‌شوند؟!» ام ربیع از این پرسش جا خورد .پرسید: 《تو در یاری حسین بن علی تردید داری؟》 هرگز ، اما به خشنودی خداوند در جنگ با یزید هم یقین ندارم.》 نگاه مادر از تعجب به نگرانی تبدیل شد. ربیع تاب چهره‌ی درهم مادر را نداشت. یکباره از جا بلند شد و گفت: 《اگر در جنگ میان اهل کوفه و شام، مشرکان بهره اش را ببرند و بر سرزمین مسلمانان مسلط شوند، نه حرمت کتاب خدا را نگه می‌دارند و نه سنت رسولش را، و نه حتی خاندان رسول خدا را ...》 ام ربیع با خشم پاسخ داد: 《این سخن عبدالله بن عمیر است، نه پسر عباس!» ربیع آرام گفت: 《آری سخن عبدالله است که سال‌هاست در غربت با جان خویش کلام خدا و سنت رسولش را پاس می دارد؛ و اکنون بیشتر از من حق دارد نگران دین خدا باشد.》 بعد برگشت و دو زانو در مقابل مادر نشست و گفت: 《 چه می‌شد،اگر حسین بن علی خود به شام می رفت و با یزید گفتگو می‌کرد،تا این گونه مسلمانان پراکنده نشوند.》 ام ربیع گفت:《 خدایا به تو پناه می‌برم!» و به تندی برخاست و از اتاق بیرون رفت. جلو در یک لحظه ایستاد و رو به ربیع کرد. گفت: 《آیا عبدالله چیزی را می‌داند که امام نمی‌داند؟!》 و بیرون رفت. ربیع دوباره در تردید به سخن مادر می‌اندیشید کلافه نشست. عبد الله بن عمیر از بازار بنی کلب می گذشت. به مقابل مغازه‌ی زبیر رسید. جلو رفت تا به زبیر سلام دهد، اما زبیر با دیدن عبدالله، با بی اعتنایی آشکار روی برگرداند و وارد مغازه‌ی خویش شد. عبدالله مکثی کرد و دوباره به راه خود ادامه داد. حس کرد که با دور شدنش، زبیر از مغازه بیرون آمد و به عبدالله پوزخند زد. عبدالله به مقابل مغازه‌ی بشیر رسید. بشیر و زید به سختی مشغول کار بودند. تعداد زیاد شمشیر در مغازه، توجه عبدالله را جلب کرد. جلوتر رفت. بشیر متوجه عبدالله شد. کمی ترسید، اما به خود مسلط شد و به کار خویش ادامه داد.عبدالله با تأسف به شمشیرها نگاه کرد. در همین حال، عبدالاعلى سوار بر اسب به همراه سه مرد جنگی و ربیع و ام ربیع، از سوی دیگر وارد بازار شدند. عبدالله و دیگران با دیدن آنها به تماشا ایستادند. زبیر نیز جلو آمد تا عبدالاعلی به مقابل مغازه‌ی بشير .رسید او نیز با دیدن عبدالله بن عمیر توقف کرد. زبیر نزدیک تر شد و جلو اسب عبدالاعلی ایستاد و گفت: 《خداوند دلت را در یاری مسلم بن عقیل استوار بدارد. همه‌ی ما به تصمیم تو گردن می‌نهیم. سلام مرا هم به مسلم و یارانش برسان.》 عبدالله حیرت کرد. ربیع در مقابل عبدالله سر به زیر انداخت. جماعت کم کم جمع شدند. عبدالاعلی لبخندی به عبدالله زد و بعد رو به ربیع کرد. گفت: 《این تصمیمی است که در آن ربیع بن عباس بر همه‌ی ما پیشی گرفت و سزاوار است که بعد از دیدار با مسلم بن عقیل، با همه‌ی بزرگان قبیله به مذحج برویم و با جشن و سرور،عروس عباس را به بنی کلب بیاورید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣مولای من امام زمانم ❣ 🍁پاییــــز و غمِ هجـــرِ تو افـزون شده برگرد چون بـرگِ خـزان دیده دلم خون شده برگرد 🍁لیــــلای پریشــان شده در قـامت این باغ حـــالات رُخم چون رخ مــجنون شده برگرد...💚 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
❣دعای عهد ❣ 🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 اللّٰهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظِیمِ، وَرَبَّ الْکُرْسِیِّ الرَّفِیعِ، وَرَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَمُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجِیلِ وَالزَّبُورِ، وَرَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَمُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ، وَرَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبِینَ وَالْأَنْبِیاءِ وَ الْمُرْسَلِینَ . اللّٰهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِوَجْهِکَ الْکَرِیمِ وَبِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنِیرِ وَمُلْکِکَ الْقَدِیمِ، یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمَاواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَبِاسْمِکَ الَّذِی یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یَا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَیٍّ، وَیَا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَیٍّ، وَیَاحَیّاً حِینَ لَاحَیَّ، یَا مُحْیِیَ الْمَوْتیٰ، وَمُمِیتَ الْأَحْیاءِ، یَا حَیُّ لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ اللّٰهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِیَ الْمَهْدِیَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَیْهِ وَعَلَیٰ آبائِهِ الطَّاهِرِینَ عَنْ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِناتِ فِی مَشارِقِ الْأَرْضِ وَمَغارِبِها، سَهْلِها وَجَبَلِها، وَبَرِّها وَبَحْرِها، وَعَنِّی وَعَنْ وَالِدَیَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ الله وَمِدادَ کَلِماتِهِ، وَمَا أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَأَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. اللّٰهُمَّ إِنِّی أُجَدِّدُ لَهُ فِی صَبِیحَةِ یَوْمِی هٰذَا وَمَا عِشْتُ مِنْ أَیَّامِی عَهْداً وَعَقْداً وَبَیْعَةً لَهُ فِی عُنُقِی لَا أَحُولُ عَنْها وَلَا أَزُولُ أَبَداً، اللّٰهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ أَنْصارِهِ وَأَعْوانِهِ، وَالذَّابِّینَ عَنْهُ، والْمُسارِعِینَ إِلَیْهِ فِی قَضاءِ حَوَائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلِینَ لِأَوامِرِهِ ، وَالْمُحامِینَ عَنْهُ، وَالسَّابِقِینَ إِلیٰ إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْهِ؛ اللّٰهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنِی وَبَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِی جَعَلْتَهُ عَلَیٰ عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً فَأَخْرِجْنِی مِنْ قَبْرِی مُؤْتَزِراً کَفَنِی، شاهِراً سَیْفِی، مُجَرِّداً قَناتِی، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدَّاعِی فِی الْحاضِرِ وَالْبادِی. اللّٰهُمَّ أَرِنِی الطَّلْعَةَ الرَّشِیدَةَ، وَالْغُرَّةَ الْحَمِیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرِی بِنَظْرَةٍ مِنِّی إِلَیْهِ، وَعَجِّلْ فَرَجَهُ، وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَأَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بِی مَحَجَّتَهُ، وَأَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ. وَاعْمُرِ اللّٰهُمَّ بِهِ بِلادَکَ، وَأَحْیِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَقَوْلُکَ الْحَقُّ:﴿ ظَهَرَ الْفَسٰادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمٰا کَسَبَتْ أَیْدِی النّٰاسِ ﴾ ، فَأَظْهِرِ اللّٰهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمَّیٰ بِاسْمِ رَسُولِکَ، حَتَّیٰ لَایَظْفَرَ بِشَیْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَیُحِقَّ الْحَقَّ وَیُحَقِّقَهُ؛ وَاجْعَلْهُ اللّٰهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ، وَناصِراً لِمَنْ لَایَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَمُجَدِّداً لِمَا عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَمُشَیِّداً لِمَا وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دِینِکَ وَسُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّی اللّٰهُ عَلَیْهِ وآلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّٰهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدِینَ. اللّٰهُمَّ وَسُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّی اللّٰهُ عَلَیْهِ وآلِهِ بِرُؤْیَتِهِ وَمَنْ تَبِعَهُ عَلَیٰ دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ . اللَّهُمَّ اکْشِفْ هٰذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هٰذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَعَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَنَرَاهُ قَرِیباً، بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ...💚 الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا مَوْلایَ یَا صاحِبَ الزَّمانِ🖤 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🏴زیارت حضرت رسول الله(صلوات الله علیه و آله ) در روز شنبه 🌺 بسم الله الرحمن الرحیم. 🌺 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللّٰهِ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكَاتُهُ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِاللّٰه، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خِيَرَةَ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حَبِيبَ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صِفْوَةَ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللّٰهِ، أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللّٰهِ، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللّٰهِ، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ نَصَحْتَ لِأُمَّتِكَ، وَجَاهَدْتَ فِى سَبِيلِ رَبِّكَ، وَعَبَدْتَهُ حَتَّىٰ أَتَاكَ الْيَقِينُ، فَجَزَاكَ اللّٰهُ يَا رَسُولَ اللّٰهِ أَفْضَلَ ما جَزىٰ نَبِيّاً عَنْ أُمَّتِهِ . اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ أَفْضَلَ ما صَلَّيْتَ عَلىٰ إِبْراهِيمَ وَآلِ إِبْراهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ....🖤 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7