🔰#مسئولیت_پذیری
4⃣ قسمت چهار
📌بشر اگر بتواند مقوله مسئولیت پذیری را در خودش حل بکند بسیار رشد یافته تر از چیزی که هست خواهد بود
8⃣دادن #حس_اعتماد به بچه ها همگام با دادن مسئولیت:
اگر حین دادن مسئولیت به بچه ها ، به آنها اعتماد نکنیم باعث #وابستگی بچه به ما میشود 🕳
وقتی ما به بچه اعتماد نداریم بچه از نگران بودن والدین مطمئن میشود و مسئولیت خود را واسپاری میکند
👩🏫اگر بچه کاری مثلا نوشتن تکلیف را انجام نمیدهد معلم باید بچه را مواخذه کند نه مادر را
همینطور مثلا وقتی پدر مسئولیتی را به بچه سپرد و انجام نشد فرزند را باید مواخذه کند نه مادر را
وقتی بچه مسئولیتش را بفهمد میداند که اگر کارش را انجام ندهد باید #پاسخگو باشد
🔟 از کار بچه ها ایراد نگیریم
👶در دادن مسئولیت باید به سن و سال و #توان_بچه ها توجه کنیم
🎉گاهی در انجام مسئولیت بچه کم تر از ما توان دارد و به خوبی ما کار را انجام نمیدهد ولی در همان حد انجام دادن کار باید تشویق شود
🏃♂ایراد زیاد گرفتن از بچه ها آنها را مسئولیت گریز میکند
باید با روش های صحیح به آنها روش انجام درست کار را توضیح بدهیم
مثلا داستان گویی ، اجازه تجربه دادن ، صحبت و گفت و گو ، اجازه بدهیم بچه حرف ما را از زبان خودش بگوید مثلا به او بگوییم به نظر شما این کار را به نحو دیگری نمیشود انجام داد؟ اگر گفت بله از خودش نظر بخواهیم و اگر گفت نه او را به این طریق راهنمایی کنیم.
#جان_شیرینم
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🔴 #تکنیک_مدیریت_خشم
💠 بسیاری از پرخاشگریهای زن و شوهر به دلیل تفکر #باید و #نباید است. گاه همسران نسبت به یکدیگر انتظار بیش از حد دارند، و به این فکر میکنند که همسرم باید اینکار را انجام دهد و نباید اینکار را انجام دهد.
💠 تفکر باید و نباید را به👈 "بهتر بود و بهتر نبود" تبدیل کنید در طول هفته این تفکر باید و نباید را نسبت به همسرتان بشناسید و آن را بنویسید و به تفکر بهتر بود و بهتر نبود تبدیل کنید.
💠 وقتی از همسر علامه طباطبایی(ره) پرسیدند؛ که آیا علامه در منزل عصبانی هم میشدند؟ گفتند؛اوج عصبانیت علامه این بود که در کمال آرامش میفرمود؛ اگر این کار میشد بهتر بود یا اگر این کار نمیشد بهتر بود.
#عاشقانه
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🌸 امام علی (ع) :
اگر نادان سکوت اختیار می کرد، میان مردم اختلاف پدید نمی آمد.
📚 کشف الغمه، ج۳، ص۱۳۹
#کلام_معصوم
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
5⃣#دور_اندیشی کردن
🚦اگر در امور فقط ظاهر کار را در نظر بگیریم ممکن است در آینده تبعات منفی آن را ببینیم
💫انسان های دور اندیش انسان هایی هستند که کمتر حسرت میخورند.
6⃣ از دو صفت #خود_خواهی و #حسادت پرهیز کنید
🔥افراد خود خواه گستره دید گسترده ای از پیرامون خود ندارند و هم به خود هم به دیگران آسیب میزنند
⛔️فرد نه تنها نباید حسادت کند بلکه نباید حسادت دیگر افراد را نیز برانگیزد
چه با رفتار چه با تعریف از داشته ها و...
💣این دو صفت باعث #دشمن_تراشی برای انسان میشود.
#تربیتی
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
➖➖➖➖➖➖➖➖
ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﯾﻮﺳﻒ ﻭﻗﺘﯽ می خوﺍﺳﺘﻨﺪ ﯾﻮﺳﻒ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﺎﻩ بیفکنند ، ﯾﻮﺳﻒ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ !
ﯾﻬﻮﺩﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﺮﺍ می خندﯼ؟!
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮐﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﻨﺪﻩ ﻧﯿﺴﺖ ...!
ﯾﻮﺳﻒ ﮔﻔﺖ : ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﻓﮑﺮ این ﺑﻮﺩﻡ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ با ﻣﻦ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﺩﺷﻤﻨﯽ ﮐﻨﺪ ، ﺑﺎ ﺍین ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪﯼکه ﺩﺍﺭﻡ ...! ﺍﯾﻨﮏ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﻦ ﻣﺴﻠﻂ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻢ که "ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﺑﻨﺪﻩﺍﯼ ﺗﮑﯿﻪ ﮐﺮﺩ" ...
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔰 أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ
ﺁﯾﺎ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﯿﺴﺖ❓(سوره ﺯﻣﺮ- ﺁﯾﻪ ۳۶)
#بانوی_تراز
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🔴 #لقمهی_محبّت
💠 برخی کارها تنوع خوبی برای ایجاد علاقه و #محبت جدید در قلب همسر است.
💠 گاهی سر سفره #لقمه بگیرید و به همسرتان بگویید: این لقمهی #محبت و عشق است لقمهای مخصوص همسر #گلم.
💠 یا بگویید امروز دلم میخواد بهت #نزدیکتر باشم. پس بیا داخل یک بشقاب #غذا بخوریم.
💠 مهم این است که گاهی از تکراریهای زندگی خارج شوید تا #لذت جدید از همسرتان ببرید.
#عاشقانه
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
~
گفتم این آغاز پایان ندارد.....🍃
#وداع
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🌹یادت باشه
🌱بخش اول
زندگی نامه
🌱فصل چهارم
دوا بنما دوای بی دوا را
🌱برگ سی و نهم
با اینکه می دانستم متن ها و اشعار را از خودش می نویسد،فقط برای اینکه حال و هوایش را عوض کنم،نوشتم:«انتخاب های خیلی خوبی داری حمید،واقعا متن های قشنگیه!،از کدوم کتاب انتخاب می کنی؟»،بی شیله پیله گفت:«منو دست انداختی دختر؟این ها همش دستنوشته های خودمه»،نوشتم:«شوخی کردم عزیزم،کلمه به کلمه ای که می نویسی برام عزیزه،همشون رو توی یه تقویم نوشتم یادگاری بمونه».
فرداکه تماس گرفت ازمن خواست شعری که دیشب فرستاده بودرا برایش بخوانم،شعرهایش ملودی و آهنگ خاص خودش را داشت،از خودم من در آوردی یک آهنگ گذاشتم،صدایم را صاف کردم و شروع کردم به خواندن ،همه اش هم غلط و درهم برهم!،دست هایم را تکان می دادم ولی هرکاری کردم نتوانستم ریتم شعرش را به خوبی دربیاورم،حمیدگفت:«توبا این شعر خوندن همه احساس منو کورکردی»،دونفری خندیدیم گفتم:«خب حمید من بلد نیستم خودت بخون»،خودش که خواند همه چیز درست بود،وزن و آهنگ و قافیه سرجایش بود،وسط شعر ساکت شد،گفت:«عزیزم من می خونم حال نمیده،تو بخون یکم بخندیم».
نوزدهم تیر دوره مشهدتمام شد،حمید بانمره عالی قبول شده بود،همه درس ها را یا نوزده شده بودیا بیست،من هم امتحاناتم را خیلی خوب داده بودم،دوباره کلی وسیله و سوغاتی خریده بود،مخصوصأیک عطر خوشبو خریده بود که من هیچ وقت دلم نمی آمد استفاده کنم،این آخری ها خیلی کم می زدم،می ترسیدم تمام شود،کوچکترین چیزی هم که به من می داد دوست داشتم دودستی بچسبم.
اوایل به خودم می گفتم من را چه به عشق!من را چه به عاشقی!من را چه به شیفته شدن!ولی حالا همه چیز برای من شده بود حمید!با همه وجود حس می کردم عاشق شده ام.
چند روزی از برگشتنش نگذشته بود که حمید مریض شد،فکر می کردم به خاطر شرایط دوره این طور شده باشد،باهم به درمانگاه پاکروان خیابان حیدری رفتیم،دکتر برایش سرم نوشته بود،پرستار تا رگش را پیداکنددوسه بار سوزن زد،این اولین باری بود که به کس دیگری سوزن می زدند اما من دردش را حس می کردم،این اولین باری بود که کس دیگری مریض می شدولی انگار من بدحال شده بودم.
از مسئول تزریقات اجازه گرفتم تا زمانی که سرم تمام می شودکنار حمیدبنشینم،از کیفم قرآن در آوردم،بیشتر از حمیدحال من بدشده بود،طاقت دردکشیدنش را نداشتم،شروع کردم به خواندن قرآن،حمیدگفت:«خانوم بلندبخون معنی را هم بخون،این داروها همه بهانه است،شفای واقعی دست خداست».
🌱فصل پنجم
صدشعرخوانده ایم که قافیه اش نامتوست
ماه رمضان حال و هوای خوبی داشتیم،یا به خانه عمه می رفتیم یا حمیدبه خانه ما می آمد،بعضی از روزها هم افطاری درست می کردیم وبه مزارشهدا می رفتیم،روزی که خانواده عمه را برای افطاری دعوت کرده بودیم،بحث ازدواج و مشخص کردن تاریخ عروسی پیش آمد،حمیدگفت:«ما چون دیرتراز آقاسعید نامزدکردیم،اجازه بدید اول اونها تاریخ ازدواجشون مشخص بشه،عمه با خنده گفت:«والا تا اونجایی که من یادم میادموقع به دنیا اومدنتون ما فکرمی کردیم فقط یه بچه هست،اول هم تو به دنیا اومدی بعدپنج دقیقه سعیدبه دنیا اومد،به حساب کوچک وبزرگی هم حساب کنیم اول باید عروسی حمید روبگیریم»،با این حال حمید زیربارنرفت،خیلی حواسش به این چیزها بود.🍂
#رفیق_شهیدم
#حمید_سیاهکالی
#بانوی_تراز
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz