فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡••
🌹خاڪِ قمـ گشتہ مقدس از جلال فاطِمہ
نُور باران گشتہ این شھر از جمالِ فاطِمہ..❤️
#میلاد_حضرت_معصومه
#روز_دختر
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️سلام دختر باران
▫️سلام خواهر ماه.
خواهرسلطان تولدت مبارک..❤️
#میلاد_حضرت_معصومه
#روز_دختر
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🌹از دل رَوَدَم یاد تو بیرون نه و هرگز
لیلی رَوَد از خاطر مجنون نه و هرگز🌻
با اهل وفا و هنر افزون شود و کم
مهر تو و بیمهری گردون نه و هرگز❤️
#خاصترین_مخاطب_خاص_قلبم
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🌹دست و دلم
به هیچ کاری
جز دوست داشتنت نمی رود...❤️
#دلبرانه_عاشقانه
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
❣گر دلم در عشقِ تو
دیوانه شد عیبش مڪن . . .💕
#دلبر_جانم
#دورت_بگردم
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🌹باشی
به خدا تا ته
این
قصه
ردیف ام....❤️
#دلبرانه_عاشقانه
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
#کودکانه
کودک وقتی مانعی در برابر خواسته هایش می بیند خشمگین می شود.
کمک کنید خشم کودکتان خالی شود
بالشت بدید بهش مشت بزنه
کاغذ بدید پاره پوره کنه
پاهاشو بکوبه زمین
حتی خودشم زد بزنه (البته آسیب نبیند) ولی اجازه ندهید شمارو بزنه❌
خشمش که خالی شد خوب میشه ولی اگر تسلیم خشمش شدید یاد میگیرد تمام خواسته هایش را با خشم بگیرد حتی درآینده با همسرش به مشکل می خورد.
#جان_شیرینم
#روز_دختر
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
#همسرانه
شما همسرتون رو چی صدا می زنین؟
فقط اسمش رو میگین
یا خیلی احساسی تر ❤️ برخورد می کنین؟
جالبه که بدونین صدا زدن 🗣 نام همسر، میزان استرس و اضطراب رو کاهش می ده و هرچی این اسم دلنشین تر و احساسی تر باشه، میزان آرامش درونی رو بیشتر میکنه...
✳️ سعی کنین وقتی میخواین همسرتون رو صدا بزنین، از کلمات دلنشین و عاشقانه استفاده کنین. اینکار باعث میشه همسرتون اعتماد به نفسش بیشتر بشه و علاقه او به شما بیشتر بشه. 👩❤️👨
✳️ اگر چنین رفتار دلنشین و محترمانه ای داشته باشین ، بیش از اون چیزی که فکر کنید از سمت همسرتون احترام بیشتری دریافت می کنین. 👌🏻
#عاشقانه
#روز_دختر
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🌹🌹
🌹
🍃برگ سی و چهارم
یک روز بچه ها خیلی نحسی کردند. هر کاری میکردم، ساکت نمی شدند. نزدیک ظهر بود و هنوز به بیمارستان نرفته بودم که دیدم در میزنند.
در را که باز کردم یکی از دوستان صمد پشت در بود با خنده سلام داد و گفت:( خانم ابراهیمی رختخواب آقا صمد را بینداز، برایش قیماق درست کن، که آوردیمش.)
با خوشحالی توی کوچه سرک کشیدم.
صمد خوابیده بود توی ماشین.
دو تا از دوست هایش هم اینطرف و آنطرفش بودند.
سرش روی پای آن یکی بود و پاهایش روی پای این یکی.
مرا که دید لبخندی زد و دستش را برایم تکان داد. با خنده و حرکت سر سلام و احوالپرسی کردم و دویدم و رختخوابش را انداختم.
تا ظهر دوستهایش پیشش ماندند و سربه سرش گذاشتند. آنقدر گفتند و خندیدند و لطیفه تعریف کردند تا اذان ظهر شد.
آن وقت بود که به فکر رفتن افتادند.
دوتا کیسه نایلونی دادند دستم و دستور و ساعت مصرف داروها را گفتند و رفتند.
آنها که رفتند، صمد گفت :(بچه ها را بیاور که دلم برایشان لک زده.)
بچهها را آوردم و نشاندم کنارش. خدیجه و معصومه اولش غریبی می کردند اما آنقدر صمد ناز و نوازششان کرد و پی دلشان بالا رفت و برایشان شکلک درآورد که دوباره یادشان افتاد این مرد لاغر و ضعیف و زرد پدرشان است.
از فردای آن روز دوست و آشنا و فامیل برای عیادت صمد راهی خانه ما میشدند. از این وضع ناراحت بود. میگفت:( راضی نیستم این بندگان خدا از دهات بلند شوند و برای احوالپرسی من بیایند اینجا.)
به همین خاطر چند روز بعد گفت:( جمع کن برویم قایش، میترسم توی راه برای کسی اتفاقی بیفتد. آن وقت خودم را نمیبخشم.)
ساک بچه ها را بستم و آماده رفتن شدم. صمد نه میتوانست بچهها را بغل بگیرد، نه میتوانست ساکشان را در دست بگیرد، حتی نمیتوانست رانندگی کند.
معصومه را بغل کردم و به خدیجه گفتم خودش تاتی تاتی راه بیاید.
ساک ها را انداختم روی دوشم. به چه سختی خودمان را رساندیم ترمینال و سوار مینی بوس شدیم.
به رزن که رسیدیم، مجبور شدیم پیاده شویم. دوباره سوار ماشین دیگری بشویم. تا به مینی بوس های قایش برسیم، صد بار ساک ها را روی دوشم جابجا کردم. معصومه را زمین گذاشتم، و دوباره بغلش کردم.
دست خدیجه را گرفتم و التماسش کردم راه بیاید. آرزویم در آن وقت این بود که ماشینی پیدا شود و ما را برساند قایش.
توی مینی بوس که نشستیم نفس راحتی کشیدم. معصومه توی بغلم خوابش برده بود اما خدیجه بیقراری میکرد.
حوصله اش سر رفته بود.
هرکاری میکردیم، نمیتوانستیم آرامش کنیم.
چند نفر آشنا توی مینی بوس بودند. خدیجه را گرفتند و سرگرمش کردند آن وقت تازه معصومه از خواب بیدار شده بود و شیر می خواست.
همینطور که معصومه را شیر میدادم، از خستگی خوابم برد. 🍂
#دختر_شینا
#بانوی_تراز
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨در این شب زیبـا
💫از خدای مهربان
✨براتون
💫یک حس قشنگ
✨یک شادی بی دلیل
💫یک نفس عطر خدا
✨یک دنیا آرزوهای خوب
💫و آرامش خواستـارم
✨شبتون شاد وخوش خاطره 🌙
#بانوی_تراز
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
Ali Abbasi - Bekhab Aroom (1).mp3
8.77M
🍃بخواب آروم
🌹هوس کردم بیام بخوابم روی شونت
دلم تنگه واسه نگاه بچگونت
مثل تو دنیا چندتا مگه داره؟
آدم عشقشو تنها نمیزاره ...❤️
#دلبرانه
#شباهنگ
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
♡••
🌹در شورهزارِ عقل بہ درمان گیاه نیست
پیوستہ سُـرخ روے بود لالہزار ؏شق..❤️
#صائبتبریزے
#دلبرانه_عاشقانه
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
❣وقتی همه جا از غزلِ من سخنی هست
یعنی
همه جا تو،
همه جا تو،
همه جا تو،
پاسخ بده از اینهمه مخلوق چرا من؟
تا شرح دهم از همهی خلق چرا تو؟💕
#خاصترین_مخاطب_خاص_قلبم
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
♡••
🌻فڪرڪن خـُــــــــــدا
با این همـہ عظـــــمتش
روت غیـــــــــــــرت داره..!❤️
#خدا_جوونم_عاشقتم
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
☆
🌹تو
ستاره ام باش
قول می دهم یک عمر
آسمانِ شب هایت باشم...❤️
شبت بهشت
#دلبر_جانم
#یادت_باشه
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🌷عرض سلام و ارادت حضور شما سروران ارجمند
دهه کرامت ،میلادباسعادت حضرت فاطمه معصومه (س)روزدختر و میلاد پربرکت امام رضا علیه السلام رو حضورتون تبریک و شادباش می گوییم..❤️
ضمن تشکر از عزیزانی که زحمت کشیده و درمسابقه روز دخترشرکت کردند
اسامی برندگان به شرح زیر اعلام می گردد:
۱_هستی سادات جزایری. ۱۴ساله از قم🍀
۲_فاطمه ضحی انصاری ۶ساله. از قم🍃
۳_یاسمن فیروزی. ۱۹ساله. ازقم 🌱
🌻برندگان خوش شانس مسابقه حضورتون تبریک عرض میکنیم و
خواهش میکنیم دراسرع وقت شماره حساب بانکی برای ما ارسال کنید تا جوایز به حسابتون واریز بشه...❤️
#روز_دختر
#مسابقه_روز_دختر
#بانوی_تراز
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
May 11