🌹یکی باید باشه که وقتی نگاش
میکنی
نه اینکه غصه هات یادت بره نه
فقط یادت بیاد دلیل بزرگتری برای خوشحال بودن داری...❤️
#امام_زمان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
♡••
و عِشـــق
تنھا عِشـــق
تـُورا بھ گرمۍیڪ سیب
مۍڪند مأنوس...💕
#امام_زمان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
♡••
حالِ خوبتوفقط ازخُدا بخواھ
خـُـــــــدا زیـࢪ قولـش نمۍزنھ..💕
#امام_زمان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹امام زمان لحظه ای از ما غافل نیست....❤️
#امام_زمان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
دنیا رو ببین
میبینی چقد بـزرگه؟!
همینقدم کوچیکه ها
خیلیییی کوچیک .
تا میتونی زندگی کن ؛
تا میتونی و فرصتش رو داری
همه چیزای اطرافتو خوب ببین ؛
آدمارو، منظره هارو، رنگیرنگی هارو، طلوع و غـروب رو ، کوه و دریارو .
هیچوقتم واست فـرقی نکنه ؛
همشونو دوست داشته باش ...
زندگی رو با همه خوب و بدش دوست داشته بـاش .
بی بهانه زندگی کن و لذت ببر....❤️
#زنگ_تفکر
#امام_زمان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ گفتم خدا حافظ....💕
#به_وقت_دلتنگی
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🌹نگاه دار دلی را که بردهای به نگاهی ...❤️
#امام_زمان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸چیمون شبیه امام زمانه...❤️
#امام_زمان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🌱فإذا اختنَقتُمْ، بالمهدے تنفّسوا.
اگر دلتان سخت به تنگ آمد
با ذکرِ مهدی نفس بکشید..❤️
#امام_زمان
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🌹 دعا بکن ؛
ولی اگر اجابت نشد
با خدا دعوا نکن
میانهات با خدا به هم نخورد
چون تو جاهلی و او عالم و خبیر ...❤️
#امام_زمان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⏰ مثبت۱۰۰ثانیه | گرانی تلخ کاغذ
📣 رهبر انقلاب در مصاحبه با خبرنگار صداوسیما در پایان بازدید از سیوچهارمین نمایشگاه کتاب تهران به یک توصیه مهم درباره کاهش قیمت کاغذ اشاره کردند.❤️
#رهبرم_سید_علی
#امام_زمان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🌹🌹
🌹
🍃برگ چهلم
با شنیدن این حرف پاهایم سست شده نشستم روی زمین.
پول ژیانی را که چند هفته پیش فروخته بودیم، گذاشته بودم توی قوطی شیرخشک معصومه، قوطی توی کمد بود.
دزد قوطی را برده بود.
کمی بعد سراغ چند تکه طلایی که داشتم رفتم، طلا هم نبود.
صمد مرتب میگفت :(عیبی ندارد، غصه نخور، بهترش را برایت می خرم. یک کم پول و چند تکه طلا که این همه غصه ندارد. اصل کار اسلحه بود، که شکر خدا سر جایش است.)
کمی بعد صمد و سرباز رفتند و من تنها ماندم.
بچه ها را از خانه همسایه آورده بودم. هر کاری کردم دست و دلم به کار نمی رفت.
میترسیدم توی اتاق و آشپزخانه بروم فکر میکردم کسی پشت کمد یخچال یا زیر راه پله و خرپشته قایم شده است.
فرشی انداختم گوشه حیاط و با بچهها نشستم آنجا.
معصومه حالش بد بود؛ اما جرئت رفتن به اتاق را نداشتم.
شب که صمد آمد، ما هنوز توی حیاط بودیم.
صمد تعجب کرده بود. گفتم:( میترسم، دست خودم نیست.)
خانه بد جوری دلم را زده بود.
بچهها را بغل کرد و برد توی اتاق.
من هم به پشتوانه او رفتم و چیزی برای شام درست کردم.
صمد تا نصف شب بیدار بود و خانه را مرتب میکرد.
گفتم:( بیخودی وسایل را نچین. من اینجا بمان نیستم. یا خانهای دیگر بگیر، یا برمیگردم قایش.)
خندید و گفت:( قدم! بچه شدی؟ میترسی؟)
گفتم:( تو که صبح تا شب نیستی. پس فردا اگر بروی مأموریت، من شب ها چه کار کنم؟)
گفت:( من که روی آن را ندارم بروم پیش صاحب خانه و خانه را پس بدهم.)
گفتم :(خودم میروم. فقط تو قبول کن.)
چیزی نگفت. سکوت کرد. میدانستم دارد فکر میکند.
فردا ظهر که آمد، شاد و سرحال بود.
گفت:( رفتم با صاحبخانه حرف زدم. یک جایی هم برایتان دیده ام، اما زیاد تعریفی نیست. اگر صبر کنی جای بهتری پیدا می کنم.)
گفتم :(هر طور باشد قبول. فقط هرچه زودتر از این خانه برویم.) 🍂
#دختر_شینا
#بانوی_تراز
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🌹🌹
🌹
🍃برگ چهل و یکم
فردای آن روز دوباره اسباب کشی کردیم.
خانه مان یک اتاق بزرگ و تازه نقاشی شده در حوالی چاپارخانه بود.
وسایل چندانی نداشتم همه را دور تا دور اتاق چیدم.
خواب آرام آن شب را هیچ وقت فراموش نمیکنم.
اما صبح که از خواب بیدار شدم، اوضاع طور دیگری شده بود.
انگار داشتم تازه با چشم باز همه چیز را می دیدم.
آن طرف حیاط چند تا اتاق بود که صاحب خانه در آنجا گاو و گوسفند نگه می داشت.
بوی پشم و پهنشان توی اتاق می پیچید.
از دست مگس نمیشد زندگی کرد، اما با این حال باید تحمل میکردم.
روی اعتراض نداشتم.
شب که صمد آمد، خودش همه چیز دستگیرش شد.
گفت:( قدم! اینجا اصلا مناسب زندگی نیست. باید دنبال جای بهتری باشم. بچه ها مریض می شوند. شاید مجبور شوم چند وقتی به ماموریت بروم. اوضاع و احوال مملکت روبه راه نیست. باید اول خیالم از طرف شما راحت شود.)
فصل سیزدهم
صمد به چند نفر از دوستانش سپرده بود خانه مناسبی برایمان پیدا کنند.
خودش هم پیگیر بود می گفت:( باید یک خانه خوب و راحت برایتان اجاره کنم،که هم نزدیک نانوایی باشد و هم نزدیک بازار. هم صاحب خانه خوبی داشته باشد، تا اگر من نبودم به دادت برسد.)
من هم اسباب اثاثیه ها را دوباره جمع کردم و گوشهای چیدم.
چند روز بعد با خوشحالی آمد و گفت:( بالاخره پیدا کردم، یک خانه خوب و راحت با صاحبخانه مومن و مهربان. مبارکتان باشد.)
با تعجب گفتم:( مبارکمان باشد؟)
رفت توی فکر، انگار یاد چیزی افتاده باشد گفت:( من امروز و فردا میروم مرز. جنگ شده. عراق به ایران حمله کرده.)
این حرف را خیلی جدی نگرفتم با خوشحالی رفتیم و خانه را دیدیم.
خانه پشت انبار نفت بود.
حاشیه شهر.
محلهاش تعریفی نبود، اما خانه خوبی بود.
دیوارها تازه نقاشی شده بود.
رنگ پسته ای روشن.
پنجره های زیادی هم داشت، در مجموع خانه دلبازی بود.
برعکس خانه قبل.
صمد راست میگفت :(خانه، صاحبخانه خوب و مهربانی هم داشت که طبقه پایین می نشستند.)
همان روز آینه و قرآن را گذاشتیم روی طاقچه و فردا هم اسباب کشی کردیم.
شیشه ها را پاک کردم.
خودم دست تنها موکت ها را انداختم. یک فرش ۶متری بیشتر نداشتیم که هدیه حاج آقایم بود.
آن را وسط اتاق پهن کردم پشتی ها را چیدم دور تا دور اتاق.
خانه به رویم خندید.
چند روز اول کارم دستمال کشیدن وسایل و جارو کردن و چیدن وسایل سر جایشان بود.
تا مویی روی موکت می افتاد خم میشدم و آن را برمیداشتم.
خانه قشنگی بود. دو تا اتاق داشت. که همان اول کاری در یکی را بستم و کردم اتاق پذیرایی.
آشپزخانه داشت و دستشویی و حمام همین.
اما قشنگ ترین خانه بود که در همدان اجاره کرده بودیم.
عصر صمد آمد با دو حلقه چسب برق سیاه.
چهارپایه زیر پایش گذاشت و تا من به خودم بیایم، دیدم روی تمام شیشه ها را چسب مشکی زده.
جای انگشت هایش روی شیشه ها مانده بود.
با اعتراض گفتم:( چرا شیشه ها را اینطوری کردی؟ حیف از آن همه زحمت. یک روز تمام فقط شیشه پاک کردم.)
گفت:( جنگ شده. عراق شهرهای مرزی را بمباران کرده. این چسب ها باعث می شود موقع بمباران و شکستن شیشهها خورده شیشه رویتان نریزد.) 🍂
#دختر_شینا
#بانوی_تراز
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🍃نمازشب
💠آیت اللّه ناصری:
🔸یک وقتی خدمت آیت الله بهجت بودیم. فرمود: «همان اندازه که تصمیم گرفتی کار خوب انجام بدهی، خداوند، یک حسنه برای آن نوشت. اگر آن کار را انجام دادی، ده برابر برای تو می نویسد و اگر انجام ندادی، آن یک دانه را هم قلم نمی زند».
🔸 اگر تصمیم بگیری نمازشب قشنگی بخوانی، او فوراً برای تو می نویسد؛ ولو خيلی بدون آداب هم خواندی، او دیگر قلم نمی زند.اگر حال نداری نماز شب بخوانی، وضو بگیر و دو رکعت نماز بخوان.
🔸حال آن را هم نداشتی، باز هم سر خود را بگذار روی مهر و بگو: «خدایا! من آمدم؛ کمکم کن.» خداوند، تو را محروم نمی کند. کسی که خدای به این مهربانی را دارد، سزاوار است که کوتاه بیاید؟
🔸منظور اينكه ما می توانیم پرونده های چندین ساله خودمان را با نیم ساعت یا یک ربع ساعت، يا ده دقیقه كه صادقانه به در خانه خدا برویم، همه آنها را اصلاح بکنیم.🌻
#نماز_شب
#امام_زمان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شـب را در ڪمال آرامش و راحتے بخوابیم
آرزوهایمان را به خــدا بسپاریم...
به قادر مطلقے ڪه
همه چیز راممڪن مے سازد...❤️
شبتون بخیر
#بانوی_تراز
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
#همسرانه
💟متاسفانه بعضی از مردها فکر می کنند همین که با خانومشون ازدواج کردن و خورد وخوراک خونه رو تامین کردن و رخت و لباسشو تهیه کردن همه چی خوبه و عالیه...
❣امااا... نمیدونن که ابراز عشق و محبت کردن برای یک زن از نون شب هم واجب تره...❤
#عاشقانه
#امام_زمان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🌸 امام عسكرى (عليه السلام) :
لا تُمارِ فَيَذهبُ بَهاءُكَ
مجادله مكن كه احترامت از بين مى رود.
📚 تحف العقول، ص۴۸۶
#کلام_معصوم
#امام_زمان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی ظرف میشوری....
چقدر این خوب بود🤩
#امام_زمان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz
🔴 #نوع_پوشش_در_خانه
💠 زوجین نباید در خانه به بهانهی راحتی و کار و بیحوصلگی از بدترین، زشتترین و کهنهترین لباسها به عنوان #لباس خانگی استفاده کنند.
💠 برای لباس داخل خانه هم باید هزینه کرد و #مرتب و منظم بود. میتوان در خانه با پوشیدن لباسهای شیک، تمیز، خوشبو اما راحت، آسوده زندگی کرد و لحظات شیرین را برای خود و همسرتان رقم بزنید.
💠 عدم نظافت و پوشش مناسب در خانه، ناخودآگاه از محبوبیّت شما میکاهد.
#عاشقانه
#امام_زمان
┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄
🆔 @banoye_taraz