قانون مصرف سردی ها در طب سنتی چیست؟🤔
▫️اگر پنیر میخورید حتما با گردو خورده شود
▫️اگر ماست و دوغ میخورید حتما با یک قاشق چایخوری زنیان خورده شود
▫️اگر ماهی میخورید با خرما خورده شود
▫️اگر برنج میخورید با زیره خورده شود
▫️مرغ حتما با گرمی خورده شود
▫️و هر چیز سرد دیگر با گرمی هائی مثل عسل و خرما و دیگر غذاهای گرم
* کسانی که طبع سرد دارن باید بیشتر مراقب باشن چون مصرف زیاد غذاهای سرد باعث ورم مفصل، تکرر ادرار، گرفتگی عضله، ترشح زیاد بزاق، دل درد، نفخ شکم، روماتیسم، اسهال، اضطراب، خستگی و درد ماهیچه و MS میشود🌱
#طب_سنتی 🍏
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
💖🍃💖🍃💖🍃💖
🍃💖🍃💖🍃
💖🍃💖
🌹 زیارتنامه حضرت زینب کبری(س)
🌹اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یابِنْتَ فاطِمَةَ وَخَدیجَةَ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یابِنْتَ وَلِیِّ اللهِ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ وَلِیِّ اللهِ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا عَمَّةَ وَلِیِّ اللهِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ،
🌹اَلسَّلامُ عَلَیْک ِعَرَّفَ اللهُ بَیْنَنا وَبَیْنَکُمْ فِی الْجَنَّةِ،وَحَشَرَنا فی زُمْرَتِکُمْ،وَاَوْرَدَنا حَوْضَ نَبیِّکُمْ، وَ سَقانابِکَاْسِ جَدِّکُمْ مِن یَدِعَلِیِّ ابْن اَبیطالِب صَلَواتُ اللهِ عَلَیْکُمْ،اَسْئَلُ اللهَ اَنْ یُرِیَنافیکُمُ السُّرُورَ وَالْفَرَجَ،وَاَنْ یَجْمَعَنا وَاِیّاکُمْ فی زُمْرَةِ جَدِّکُم ْمُحَمَّد صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ،
🌹وَاَنْ لا یَسْلُبَنا مَعْرِفَتَکُمْ، اِنَّهُ وَلِیٌّ قَدیرٌ، اَتَقَرَّبُ اِلَی اللهِ بِحُبِّکُمْ،وَالْبَرائَةِ مِنْ اَعْدائِکُمْ، وَالتَّسْلیمِ اِلَی اللهِ راضِیاًبِهِ غَیْرَ مُنْکِروَلا مُسْتَکْبِروَعَلی یَقینِ ما اَتی بِهِ مُحَمَّدٌ،وَبِهِ راض نَطْلُبُ بِذلِکَ وَجْهَکَ یا سَیِّدی،اَللّهُمَّ وَرِضاکَ وَالدّارَ الآخِرَة َیا سَیِّدَتی یا زَیْنَبُ،
🌹اِشْفَعی لی فِی الْجَنَّةِ،فَاِنَّ لَکِ عِنْدَ اللهِ شَاْناً مِنَ الشَّاْنِ،اَللّهمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ اَنْ تَخْتِمَ لی بِالسَّعادَةِ،فَلا تَسْلُبْ مِنّی ما اَنَا فیهِ،وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظیمِ،اَللّهمَّ اسْتَجِبْ لَناوَتَقَبَّلْهُ بِکَرَمِکَ وَعِزَّتِکَ،وَبِرَحْمَتِکَ وَعافِیَتِکَ،وَصَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّد وَآلِهِ اَجْمَعینَ،وَسَلَّمَ تَسْلیماً یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
💖 زیارت حضرت زینب سلام الله در دنیا و آخرت روزی شما
#میلاد_حضرت_زینب
#اسوه_صبر
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
19.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎵سرود :سیده زینب
🎶گروه سرود شهید چمانی
پیشنهاد ویژه ادمین حتما ببینید
#طوفان_الاقصی
#میلاد_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
🌸اللهم عجل لوليك الفرج🌸
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوشته بود: تو کل تاریخ تنها یه دختر بود که با خواستگارش شرط کرد هرجا برادرم بره، منم باید باهاش برم
نوشتم
تا حسین (ع) طبیبِ ، زینب (س) هم پرستاره❤️
#روز_پرستار
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
هرچند نامِ نیک فراوان شنیدهایم
نامی به باشکوهیِ زینب ندیدهایم💞
#میلاد_حضرت_زینب🌸🌷
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🍃سیره شهدا
با حقوق ناچیزی که سپاه میداد، کفش و جوراب و لباس میخرید و به مدارس میبرد. بچههای کُرد را میبوسید و بینشان تقسیم میکرد. گفتم: برادر، بعضی از این بچهها، پدرشون کوملهست؛ همانهایی که به خون ما تشنهاند و بچههای ما را سر میبُرند. گفت: پدرشون، این کار را میکنه. بچه که گناهی نداره. ما این بچهها را به چشم پدرشون نگاه نمیکنیم.
خدا میداند همین رفتار حسین، چقدر از نیروهای کومله و ضدانقلاب را به انقلاب و نظام متمایل کرد، و شدند نیروی جان بر کف حسین قجهای.💞
#رفیق_شهیدم
#شهید_حسین_قجه_ای
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
« وَقَالَ اللَّهُ إِنِّي مَعَكُمْ. »
خدا میگه من طرف تو هستم!
حالا دیگه هر کی خواست بزار بره، هر کی خواست بزار بهت پشت کنه!
هر کی خواست تنهات بزاره؛ هرکی خواست باورت نکنه
ولی تو بدون خدا رو داری و همین برای همهی دنیات کافیه ...❤️
#و_خدایی_که_کنار_توست
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
#هرچقدرهم ....
دوستم داشته باشی
باز من بیشتر دوست دارم..💕
#خاصترین_مخاطب_خاص_قلبم
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
❣دلم
کمی عطر موهایت
و کمی
نگاهت را می خواهد
اندکی هم لبخندت
تا باور کنم
زندگی زیباست ...
البته
کمی هم
" دوستت دارم " گفتنت را
برای زنده ماندنم....💕
می بینی چه کم توقع ام !!
#او_بخواند
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
رهبر معظم انقلاب صبح امروز (یکشنبه) با حضور در دانشگاه علوم و فنون هوافضای عاشورا، به مدت یک ساعت و نیم از آخرین دستاوردهای نيروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی،بازدیدکردند.🌻
#ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🔻یادمان خواهد ماند پرستارهای غزه چگونه زینب وار جان فشانی کردند...💔
#حضرت_زینب
#مظلوم_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻اصالت مسئولین اسرائیل متعلق به کدام نقطه دنیا هست ؟
وقتی ملیت مسئولانت متعلق به کشورهای دیگر هست چگونه خود را صاحب فلسطین می دانی ؟
#تبیین
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🔻 کشتی گلکسی لیدر اسرائیل که با پرچم باهاما در حال عبور از دریای سرخ به سمت خلیج فارس بود توسط حوثیها توقیف شد
المیادین: 52 نفر در کشتی توقیف شده توسط حوثی ها دستگیر شدند. خدمه و سرنشینان کشتی در حال حاضر تحت بازجویی هستند و ملیت آنها توسط سرویس های امنیتی یمن بررسی می شود.
رادیو ارتش اسرائیل: ظاهراً این کشتی از یک شرکت انگلیسی - که بخشی از آن متعلق به رامی اونگر تاجر اسرائیلی است به یک شرکت ژاپنی اجاره داده شده است .
برخی منابع مدعی هستد که صاحب این کشتی کشور اسرائیل و ترکیه می باشد .
دفتر نتانیاهو اعلام کرد :این اقدام به دستور ایران انجام شده و هدفش ضربه زدن به تجارت اسرائیل است.
ایران : ما خبر نداریم و به ما ربطی نداره 😄
#اقتصاد_اسرائیل
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🔻تصویر لحظه توقیف کشتی اسرائیل توسط نیروهای یمنی 😂
#یمن
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌹قصه گو قصه می گوید..❤️
#قصه_کودک
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
InShot_۲۰۲۳۱۰۲۸_۱۹۰۴۳۶۳۲۵_۲۸۱۰۲۰۲۳.mp3
14.86M
🍃اعجازقرآن
༺◍⃟☀️჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد: شناخت شخصیت پیامبر صلی الله علیه وآله🌻
#شب_بخیر_کوچولو
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌹فصل ۵
🍃برگ ۱۷
کشیش آهسته جواب داد:《چیزی نیست؛احتمالا باید فشار خونم بالا رفته باشد. 》
ستوان گفت:《شما به کسی مشکوک نیستید؟کسی که می دانسته شما دو هزار دلار پول در دفتر کارتان نگهداری
می کردید؟》
کشیش سرش را تکان داد. نوک انگشتان پاهایش مور مور می شد. دلش
می خواست دست به جیبش می برد و یکی از قرص های فشارش را می خورد، اما ترجیح داد فعلا به خودش مسلط شود:《خیر! من به کسی مشکوک نیستم.》
ستوان گفت:《به هر حال ما پس از بررسی کامل موضوع،مسأله را صورت جلسه می کنیم. امیدوارم بتوانیم سارق یا سارقین را دستگیر کنیم.》
ستوان که از دفتر کارش بیرون رفت،یکی از قرص های فشارش را بلعید تا مانع سرگیجه بیشترش شود و به فاجعهای فکر کند که در شرف تکوین بود؛فاجعهای که با قتل مرد تاجیک شروع شده بود و خدا
می دانست چه وقت گریبان او را خواهد گرفت. فکر کرد بهتر است همه چیز را به پلیس بگوید. صحبت کردن درباره ی آن دو مرد مشکوک که حالا می دانست به یقین قاتل مرد تاجیک هستند،می توانست احتمال خطر را برای او از بین ببرد. دو مرد خطرناک که برای به دست آوردن کتاب مرتکب قتل شده بودند،به سادگی دست از سر او بر نمی داشتند. اما گفتن واقعه بدون اشاره به مسأله ی کتاب قدیمی، امکان پذیر نبود و هر صحبتی پیرامون کتاب،پای او را به ماجرای قتل مرد تاجیک باز می کرد.
صدای قدم های ستوان او را به خود آورد. آرام از روی صندلی بلند شد و ایستاد. ستوان که داشت با گوشه ی سبیل بورش ور می رفت،گفت:《امیدوارم که حالتان خوب شده باشد پدر!》
کشیش گفت:《بله بهترم،باید قرص فشارم را زودتر می خوردم. 》
ستوان گفت :《البته حق باشماست؛سرقت از کلیسا و برداشتن پول امانتی که نزد شما بوده،مسأله ی کوچکی نیست. 》
ستوان شماره تلفن کشیش را یادداشت کرد و بعد دست او را به گرمی فشرد و به اتفاق همکارش کلیسا را ترک کرد.
و حالا کشیش مانده بود با فکر و
خیال هایی نگران کننده. ترسی عمیق وجودش را گرفته بود. در سالهای طولانی زندگی،هرگز درگیر ماجرای قتل و سرقت و پلیس نشده بود. به مرد تاجیک فکر کرد؛ چهره ی سبزه و معصوم او را به خاطر آورد،مردی که انگار مأموریت داشت کتاب را به دست او بسپارد و جان خود را در این راه از دست بدهد. پس باید با چنگ و دندان از کتاب محافظت کند،از آن دو جوان قاتل ترسی به دل راه ندهد و توکل به خدا داشته باشد که مقدرات بشر در دست اوست.
کشیش روز سختی را پشت سر گذاشت. خسته و درمانده به منزل رفت و ماجرای سرقت از کلیسا را به ایرینا گفت؛اما هیچ اشاره ای به ماجرای قتل مرد تاجیک و آن دو جوان روس نکرد.
از آن شب ،احساس می کرد که دل بستگی اش به کتاب بیشتر شده است. کتاب گنجی بود که نامحرمانی به دنبال او بودند؛گنجی که پای آن خون انسان
بی گناهی ریخته شده بود. پس باید از آن به خوبی مراقبت کند. به کنه آن پی ببرد. مضمون کتاب قطعا یک جنگ ساده در یک برهه از تاریخ نیست؛باید در پس آن حقایقی نهفته باشد و شاید معنویتی که بی ارتباط با رؤیای آن شب نبود.
ساعت ۹شب، پشت میز کارش نشست و کتاب را مقابلش باز کرد. عینکش را به چشم زد و ورق های پاپیروس را که خوانده بود،از روی اوراق پوستی برداشت و اولین ورق پوستی را به دست گرفت. آن را به بینی اش نزدیک کرد،بویید و با انگشت هایش،لمس کرد تا تشخیص بدهد این اوراق های پوستی از پوست آهو تهیه شده یا پوست حیوانات دیگر. اما تشخیص این کار برای او مشکل بود. خط نوشته های روی پوست،چیزی بین خط کوفی و خطوط عربی امروزی بود.
کشیش شروع کرد به خواندن:
به نام الله
آنچه مرا مجبور ساخت تا بر تحریر عمروعاص از واقعه ی صفین تحریری بنویسم،نوشته های سراسر دروغ و خدعه و نیرنگ پسر عاص است که در کنار معلونی چون معاویه،آن جنایت بزرگ را مرتکب شد. امروز که عمرم به درازا کشیده و ۸۴ سال در سفره ی خدا روزی خورده ام بس وقایع تلخ و بزرگ را به چشم خود دیده ام که یکی از آنها واقعه ی صفین بود که من آن روزها جوانی ۲۴ ساله بودم و در رکاب مولایم علی با سپاه معاویه رو در رو شدم. من در کتابی که به توصیه ی پسرم سلیم،نوشتن آن را به پایان برده ام،
همه ی وقایع آن دوران،به شهادت رسیدن امام علی و واقعه ی تلخ کربلا در سال ۶۳ هجری رابه رشته ی تحریر در آوردم. در این کهولت سن که با بیماری دست و پنجه نرم می کنم و توان نوشتن ندارم، باز به اصرار سلیم تصمیم گرفتم پی نوشتی بر نوشته های عمروعاص بنویسم تا بلکه در تاریخ بماند و مظلومیت مولایم علی آشکارتر شود هر چند می توانستم این نوشته ها را پاره کنم یا بسوزانم،اما ترجیح دادم قضاوت در این باره را به تاریخ واگذارم.
آن روز سلیم مشتی اوراق پاپیروس مصری را به دستم داد و گفت که آنها را از یک مرد شامی خریده است. سخت متعجب شدم که دست خط عمروعاص را پس از گذشت ۶۰ سال در اختیار دارم . نوشته ها را با تعجیل خواندم. شاید وقوع جنگ،فرصت نوشتن ادامه ی وقایع را به او نداده بود و این خواست خدا بود که پس از این همه سال،این نوشته ها به دست من برسد؛منی که عمروعاص را در جنگ صفین بارها دیده بودم و هنوز هم چهره ی کریه و زشت او را به خاطر دارم.
...آن روز چهارشنبه ۲۵ ماه شوال سال ۶۳ هجری بود. نسیم سردی صورت هایمان را تازیانه می زد،اما گرمای وجود علی،آتش درونمان را شعله ورتر می ساخت. امام در رأس سپاه،با وقار و متانت به پیش
می رفت. نه زره پوشیده بود و نه خود را به پوشش های رزمی آراسته بود. تمام آنچه در بر داشت پارچه ای مرقع،کوتاه تا مچ پایش و کمربند بافته شده از لیف خرما بود.
روزها و هفته ها رفتیم،تا به سرزمین صفین رسیدیم و به طلایه داران سپاه که فرمانده اش مالک اشتر بود،ملحق شدیم. روزی و شبی به استراحت و تجدید قوا و ساماندهی نیروها گذشت.
لشکر معاویه با فاصله ای نه چندان دور، مقابلمان بودند. آنها بر ساحل رود فرات خیمه زده بودند. خبر رسید که معاویه دستور داده لشکر علی حق نزدیک شدن به رود و برداشتن و نوشیدن از آب فرات را ندارد.
دسته هایی از سربازان معاویه چون دیواری مقابل رود ایستاده بودند. امام دستور جنگ نمی داد. کم آبی و تشنگی سپاهیان را می آزرد. امام پیکی به نزد معاویه فرستاد تا قبل از آغاز جنگ به او فرصت بدهد با تن دادن به بیعت، مسلمانان را به کشتن ندهد.و نیز از او خواست تا سربازانش را از ساحل فرات دور کند تا لشگریان کوفه از آب فرات بنوشند. اما معاویه با هردو پیشنهاد امام مخالفت کرد.
همه منتظر فرمان حمله بودیم،اما امام رو به لشگریانش گفت:《سپاه معاویه با بستن آب بر شما،شما را به پیکار فرا
می خواند. اکنون بر سر دو راهی هستید؛ یا به ذلت در جای خود بنشینید یا شمشیرها را از خون آنان سیراب نمایید تا خود از آب فرات سیراب شوید.》
ما شمشیرهایمان را رو به آسمان بلند کردیم و خواستار جنگ با سپاه معاویه شدیم. علی می دانست که کنار زدن سربازان معاویه از ساحل فرات،کار چندان سختی نیست. از مالک اشتر و اشعث خواست تا با سربازان تحت امر خود،
محاصره ی فرات را پایان دهند.
عقب راندن سربازان معاویه با کمترین تلفات صورت پذیرفت. آنها از کنار فرات رانده شدند و در نقطه ای مرتفع و بی آب و گیاه قرار گرفتند. ما می دانستیم که سربازان معاویه بدون آب قادر به ادامه ی نبرد نخواهند بود. خوشحال بودیم که جنگ ما با شامیان،بدون نبردی چندان به پایان خواهد رسید.
وقتی مالک اشتر و اشعث پیروز از جنگ به نزد علی باز گشتند،اشعث رو به علی گفت:《حال تو را خشنود ساختیم ای امیرالمؤمنین؟ اینکه فرات در اختیار ماست و این دشمن است که باید از تشنگی هلاک شود یا بیعت با شما را بپذیرد.》
علی گفت:《به اندازه ی نیازتان از آب بردارید و به اردوگاه خود برگردید. بگذارید سپاه معاویه هم از آب بردارند.》
یاران علی از این تصمیم شگفت زده نشدند،اما سربازان معاویه ناباورانه فکر می کردند که چگونه علی آب را از دشمن خود دریغ نمی کند.
روزها یکی پس از دیگری می گذشت. همه بی صبرانه منتظر دستور حمله از سوی علی بودیم ،اما علی با فرستادن فرستادگانی به نزد معاویه،او را به صلح و تن دادن به بیعت فرا می خواند. پیغام معاویه اما بهانه ی خونخواهی عثمان بود .
ما همچنان در صفین بودیم. صفین چونان پوستی پیسه به نظر می رسید؛چون ماری سیاه و سفید قطعه زمینی از صلح که به وسیله ی یکدندگی معاویه شکاف برداشته یا کتابی از جنگ که به وسیله ی آن به صلحی همیشگی دست یابد که پریشانی امتش را به امنیت تبدیل کند و زندگی و سلامت را به آنان ارزانی دارد.
روزها می گذشت؛نه صلح بود و نه جنگ. علی پیوسته هم پیمان با زندگی بود و در پرهیز از جنگ،و معاویه دوستدار همیشگی ستیز و مرگ.
برخی زمزمه های ناخوشایند در سپاه علی، برخی امیدها را بر باد می داد. گویی صبر علی در تأخیر انداختن جنگ،صبوری را از آنها می گرفت. زمزمه هایی به گوش
می رسید،می گفتند:《باید پس از نبرد بر سر فرات،حمله ی بزرگ آغاز می شد...
علی باید بیش از این ملاحظه نکند و بر دشمن پشته بسازیم...آیا علی از مرگ می هراسد؟آیا سپاه شام از ما قوی تر است؟
و علی سپاه خود را به صبر و آرامش فرا می خواند و می گفت:《اینکه می گویید به خاطر ترس از مرگ فرمان جنگ نمی دهم، به خدا سوگند باکی ندارم که به آغوش مرگ بروم یا مرگ نزد من آید .به خدا سوگند هیچ روزی جنگ را به تأخیر نینداختم جز به امید اینکه گروهی به من بپیوندند و هدایت شوند.🍂
#قصه_شب
#قدیس
#بانوی_تراز
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدايا
گشايشی ايجاد كن
براي دل هایی كه
با بغض صدایت می زنند...❤️
" شبتون به دور از دلتنگی 🩶
#بانوی_تراز
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
این هوای سرد
آتش ِ شومینه و بخاری نمی خواهد
دو فنجان چای داغ می خواهد
و یک آغوش ِ تمام نشدنی..💕
#خاصترین_مخاطب_قلبم
#نفس
https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7