eitaa logo
بانوی تراز
1.2هزار دنبال‌کننده
27.7هزار عکس
3.9هزار ویدیو
13 فایل
تنها گروه جهادی تخصص محور با حضور بانوان کنشگر اجتماعی در کشور..... @ciahkale ... ادمینمون هستن - ناشناسمون https://daigo.ir/secret/1326155415. . .
مشاهده در ایتا
دانلود
شما که او را ندیده‌اید چشم‌هایش چشم‌هایش چشم‌هایش... باور کنید من هم سیر ندیدمش! چشم‌هایش نگذاشتند.💕 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
❣قلـب بیمار مـن و رخساره‌ۍ زیباۍ تـو صبـر کـن دردت به جانـم من طبیبت میشـوم .💕 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻قصه گو قصه می گوید..❤️ https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
InShot_۲۰۲۳۰۴۲۴_۱۹۰۲۴۳۷۷۴_۲۴۰۴۲۰۲۳.mp3
11.2M
🌱آرزوی مسافر 😊 ༺◍⃟👧🏻🧒🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••┄ رویکرد:شناخت اخلاق اهل بیت علیه السلام🌻 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 قصه شب👇👇👇👇👇👇👇
🌹فصل۷ 🌱برگ هفتم چند روز گذشت و باید طبق قانون، از بند عمومی خارج می‌شد و تقسیمش می‌کردیم.مسئول تقسیم، لیست اولیه را به دستم داد .باید پاراف می‌کردم تا در دستور کار قرار بگیرد. وقتی به لیست نگاه می‌کردم ،اصلاً بقیه اسم‌ها رو نمی‌دیدم فقط دنبال اسم حفصه می‌گشتم اسم حفصه را نمی دیدم.فقط دنبال اسم حفصه می گشتم. اسم حفصه را دیدم.به شماره‌ی طبقه و بندش نگاه انداختم. دیدم در کنار زندانیان القاعده قرار گرفته. تعجب کردم. با لحن خیلی عادی پرسیدم:《 چرا این اسمش با این‌ها است؟》 مسئول تقسیم گفت:《 ناظر آمریکایی که دیروز دو ساعتی را آمده بود اینجا ،اینطوری تقسیم کرد.》 فهمیدم خبرهای زیادی هست که باید منتظر بود و شنید. می دانستم تحولات زیادی در راه داریم، مخصوصاً که داشتیم تن و گوشت دختری بیست و چهار ساله را جلوی سگ‌های افغان و عرب القاعده می‌انداختیم. بارها در مصاحبه‌هایم درباره‌ی زندانیان القاعده در ابوغریب گفته‌ام که:《 غیر قابل پیش بینی ترین زندانی‌ها که در عین داشتن ظاهری مسلمان و متشرع، با خون وضو می‌گیرند و با خون افطار می‌کنند، القاعده‌ای‌ها هستند.》 با قرار گرفتن حفصه در کنار زندانیان القاعده ،من داشتم به جای حفصه می‌ترسیدم و این موضوع دو دلیل داشت: اول اینکه خیلی کم پیش می‌آمد که یک زندانی زن را در کنار چندین مرد جنگی قرار بدهیم ،دوم اینکه بعضی از القاعدی‌ها به بیماری‌های بسیار خطرناک و واگیردار مثل هاری و ایدز مبتلا بودند. 🌹فصل ۸ اگر نگویم صد در صد، ولی تقریباً کل زندگی ام تعطیل شده بود. روزانه تمام دوربین‌های بند القاعده را چند بار چک می‌کردم .می‌خواستم مطمئن بشم که حفصه کار اضافه‌ای نمی‌کند یا اگر دارد کاری می‌کند چیست؟ اما او هیچ کار خاصی نمی‌کرد .حتی داشتم به شک می‌افتادم که شاید اصلاً آدم خاصی نباشد! مدتی بود که دچار سوزش مجاری ادراری شده بودم ؛دقیقاً یک هفته. چند بار دکتر رفتم؛ ولی فایده‌ای نداشت و مجبور شدم به یکی از جراحان ممتاز بغداد در شارع الصدر مراجعه کنم .منتظر جواب آزمایش‌ها بودم و خلاصه، سرم به درمان خودم گرم بود .تا اینکه یک روز به سبب مصرف بیش از حد مشروبات الکلی که در عروسی ِشب قبلِ یکی از بستگانم خورده بودم،ترجیح دادم کمی استراحت کنم.حدود ساعت ۱۰ صبح از خواب پریدم. نمی‌دانم چرا تپش قلب گرفته بودم .سوزشم همان لحظه شروع شد. به دستشویی رفتم. وقتی کارم تمام شد و روبه روی آینه‌ی دستشویی ایستاده بودم و داشتم دست و صورتم را می‌شستم، دیدم روی گردنم خودکاری شده. چیزی شبیه یک جمله بود. چشم‌هایم را مالیدم و دقیق‌تر نگاه کردم. با خودکار آبی، روی گردنم یعنی بغل شاهرگم نوشته شده بود:《صباح الخیر یا سیدی السیف. کیف حالک؟!》 بیشتر به هم ریختم .چه کسی توانسته بود انقدر به من نزدیک بشود و جمله‌ای را روی گردنم بنویسد؟ ذهنم ناخودآگاه رفت سراغ حفصه، اما قطعاً نمی‌توانست کار او باشد؛چون زندانی‌ها هیچ دسترسی به اتاق پرسنل نداشتند، مخصوصاً اتاق من. احساس کردم دارم اقتدار و شوکت همیشگی ام را از دست می‌دهم؛ چون هم بیماری اذیتم می‌کرد و هم این صحنه خیلی اعتماد به نفسم را کم کرده بود. تصمیم گرفتم این موضوع را با کسی در میان نگذارم ؛چون اگر این خبر درز پیدا می‌کرد دیگر باید برای همیشه فاتحه ی آبروی کاری و شرف نظامی ام را می‌خواندم. چند روز گذشت و من در آن چند روز، علاوه بر دردهای خودم، گرفتار مشکلات جاری زندان هم بودم؛ مثلاً یکی از بزرگترین مشکلات آن زمان که هیچ وقت فراموش نمی‌کنم، بارداری و وضع حمل‌های بی‌رویه‌ی بند ۲۲ زنان بود. اکثرشان از اهالی بصره و موصل بودند. این گروه ۱۰۰ نفره از زنان به دستور مقامات آمریکایی دستگیر یا ربوده شده بودند و حتی جرمشان هم مشخص نبود.فقط به نحوی غیر معمول باردار می‌شدند و وضع حمل می‌کردند. همیشه برایم جای سؤال بود که چرا نوزادان به دنیا آمده را نمی کشند و حتی با احتیاط فروان آن نوزادان را از زندان منتقل می کنند!🍂 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂🍂‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‎‌‌‎‌‌‎‎‎‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‎‎‎‎‎‌‌ من زمزمه میکنم نامت را.. تو آرام کن قلبم را..🌱❤️ یالله..... شبتون آروم ودرپناه خدا...🌺🍃 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🍃 روزی سه بار عکسِ تو را گریه می کنم من در میان خاطره هایـت چه می کنم؟ https://eitaa.com/joinchat/4138992172Cc08262fd95