eitaa logo
بانوی تراز
1.1هزار دنبال‌کننده
26.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
12 فایل
تنها گروه جهادی تخصص محور با حضور بانوان کنشگر اجتماعی در کشور..... @ciahkale ... ادمینمون هستن - ناشناسمون https://daigo.ir/secret/1326155415. . .
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹مامان مهربون بابای عزیز دادن حق انتخاب و ‌آزادی به کودک در ساختن شخصیت مثبت کودک بسیار مهم و اساسی است. اما دادن انتخاب باید محدود باشد، مثلا نپرسید غذا چی دوست داری؟ به او دو‌ حق انتخاب بدهید. سوال نکنید لباس چی میخوای بپوشی؟ 👈 به او دو لباس پیشنهاد بدهید تا کودک گیج نشود و انتخاب برای او آسانتر باشد. ✅ حد دادن آزادی به کودک تا جایی است که باعث آسیب به خود یا دیگری نشود و به حقوق کسی تجاوز نکند.❤️ https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@nightstory57.mp3
12.46M
🍃من‌آرایشگاه‌نمیرم ༺◍⃟👧🏻🧒🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 قصه شب👇👇👇👇👇👇👇
🌹دخیل دوازدهم 🍃برگ ۶۳ _می‌دونی سید، آقا تو رو دوباره به من و بچه‌ها بخشید. _ من نوکر آقام.خاک پاشم. من دلم خوشه به رضایت آقا. بچه‌ها دلشان خوش است که پدرشان به آنها لبخند می‌زند که پیشانی‌شان را می‌بوسد. رسول دلش به آن خوش است که هنوز زنده است و می‌تواند بچه‌هایش را ببیند؛ و حوریه دلش به آن خوش است که مرد تا شب حالش بهتر می‌شود و ضعفش با غذایی که او در هر بار هم زدنش، صلواتی فرستاده است، برطرف می‌شود.حتی مرد می‌نشیند و با بچه‌ها تلویزیون نگاه می‌کند.حوریه هم با وجود خستگی و بی‌خوابی می‌رود سراغ تایپ کردن خاطرات باباعلی و با خواندن آنها انرژی می‌گیرد. رسول که بالای سرش می‌ایستد، می‌گوید:《 چه کار می‌کنی؟ خسته‌ای، پاشو بخواب!》 _گفته بودم دارم خاطرات یکی از مددجوهای مرکز را تایپ می‌کنم. دو سه هفته است بهش قول دادم هنوز تموم نشده. گفتم لااقل یه دو صفحه تایپ کنم. مرد دو سه خطی می‌خواند و می‌گوید:《درباره‌ی خیبره....عملیات خیبر معرکه ای بود واسه خودش... چقدر شهید، چقدر مجروح...》 حوریه با تعجب انگشتانش روی کلیدهای صفحه کلید خشک می‌شود و می‌پرسد:《 مگه تو خیبر بودی؟》 _نه ،من از این سعادت‌ها نداشتم، برادرم اونجا بود... بعد خیبر که با یه دست برگشت خونه و خاطرات اونجا رو تعریف کرد، همش ۱۰ سالم بود.دلم می‌خواست زود بزرگ بشم و برم حساب عراقی‌ها رو برسم؛ حتی به عبدالحسین قول دادم برم خیبر و دستش رو براش بیارم. رسول به عکس برادرش نگاه می‌کند و دستانش را روی صورتش می‌گذارد .حوریه بلند می‌شود و لامپ را خاموش می‌کند. تاریکی سایه‌اش را بر اتاق می‌پاشد و تمام خستگی‌ها و شب بیداری‌های بیمارستان خودش را بر روی سر و روی حوریه می‌ریزد. صبح چشم باز نکرده یادش می‌افتد که سه روز مرخصی‌اش تمام شده و باید برود سر کار. اما دل تنها گذاشتن مرد را ندارد .اصلا دل بیدار کردنش را هم ندارد. آفتاب کم مانده سرخی اش را بر آسمان بپاشد که زود نمازش را می‌خواند و آمنه را بیدار می‌کند. دختر دارد روی سجاده‌ای که حوریه برایش دوخته است، با دست‌های کوچکش برای پدر دعا می‌کند.صدای آرام دعایش در آن سکوت سحر از دور و برش اوج می‌گیرد و نگاه آمنه را با خودش تا سقف اتاق می‌کشد. حوریه می‌رود سراغ صبحانه درست کردن برای بچه‌ها .کیف پسرها را باز می‌کند و به دفترها و کتاب‌هایشان نگاه می‌کند. از آنها هم غافل شده بود. اگر تنبلی می‌کرد و مشق‌هایش را نمی‌نوشت و احسان حسابی ریاضی‌اش ضعیف بود. و تازه داشت معنی حرف ننه صفیه را می‌فهمید. چطور می‌توانست هم سرکار برود و هم به درس و سلامتی ۳ بچه و شوهر بیمارش برسد. مطمئن بود بشارتی اخراجش می‌کند. اگر خانه نشین می‌شد، با آن حقوق کم رسول و کلی وام و قرضی که بابت خانه‌ی جلالیه داشت، چه باید می‌کرد؟ با کیف پولی که دیروز در بیمارستان خالی شده بود چه بایدمی‌کرد؟ با دلش چه می‌کرد؟ اصلاً اگر مددجوها را نمی‌دید و کمکشان نمی‌کرد دست و دلش به هیچ کار نمی‌رفت. سماور خودش را می‌کُشد تا آمنه سر می‌رسد و زیر آن را کم می‌کند و آب جوش را در قوری می‌ریزد. حوریه به خودش که می‌آید، می‌رود سر یخچال. فقط تکه‌ای پنیر خشک شده کنج یخچال است. پنیر را می‌شوید و چند گوجه فرنگی کنارش خُرد می‌کند و تازه یادش می‌آید شب قبل فقط چند تکه نان بیات ته سفره بود.دیر است اما چاره‌ای ندارد. پسرها را بیدار می‌کند و تا سر کوچه می‌دود .نانوایی خیلی شلوغ نیست؛ اما تا نوبت او برسد بچه‌ها رفته‌اند مدرسه. زنان صف نانوایی فقط نگاهش می‌کنند و دوباره شروع می‌کنند به پچ پچ کردن. مردی هم از میان صف مردها نگاهش می‌کند. دختر این پا و آن پا می‌کند و بالاخره سرش را به طرف مرد می‌چرخاند .مرد برایش آشناست؛ مردی که ناجی رسول شده بود و در میان آن همه همسایه‌ای که چشم دیدنشان را نداشتند؛ آمبولانس خبر کرده بود.مرد حال رسول را می‌پرسد و نان‌هایی را که خریده است به دست حوریه می‌دهد و دوباره در صف می‌ایستد. دست حوریه با اسکناس‌های چروک خورده‌اش که پیش می‌رود؛مرد سرش را پایین می‌اندازد و در مقابل نگاه کسانی که در صف ایستاده‌اند، می‌گوید با رسول حساب و کتاب دارد و بعداً حساب می‌کنند. حوریه قدم تند می‌کند؛ اما وقتی می‌بیند مردی دارد از روبرو می‌آید؛ قدم کُند می‌کند و بعد چنان به سرعت قدم هایش اضافه می‌کند، که می‌فهمد دارد تا خانه می‌دود. پسرها لباس پوشیده‌اند و آمنه دارد مشق‌های اکبر را تند تند و بد خط می‌نویسد. نان‌های داغ را که در سفره می‌گذارد، همه هجوم می‌آورند طرف نان و حوریه برای همه‌شان چای شیرین درست می‌کند.بعد لقمه‌ای هم برای اکبر می‌گیرد و در کیفش می‌گذارد. اکبر لقمه‌ی احسان را از دستش می‌قاپد و می‌خندد. حوریه ناگهان احساس می‌کند با وجود بچه‌ها و همه‌ی شیطنت‌هايشان،چقدر خوشبخت است. مثل پدرش که همیشه وسط پیشانی او را می‌بوسید،بین دو چشم بچه‌ها را می‌بوسد و روانه‌ی مدرسه شان می‌کند.
سر که برمی‌گرداند رسول پشت سرش است و دارد به وی نگاه می‌کند که چطور نگاهش بدرقه ی راه بچه‌های اوست. تا با هم بنشینند و دوتایی چایی و نان خالی بخورند ؛تلفن حوریه زنگ می‌خورد و مادرش می‌گوید دو روز است دلش شور می‌زند و فکر می‌کند اتفاق بدی برای او افتاده است. تا حوریه گوشی را به شوهرش بدهد و دل مادر آرام شود؛ چشمش به ساعت مانده است که همیشه تا آن موقع رسیده بود مرکز. _من دارم میرم سر کار. تو هم پاشو برو آسایشگاه. _ نمی‌خواد بری. امروز رو استراحت کن. _ من یه کارگرم، هر روز که نرم سر کار روزی خودمون رو بریدم. دختر دلش نمی‌آید مرد را بفرستد سرکار. هنوز کاملاً روبه‌راه نشده است، می‌ترسد باز اتفاقی برایش بیفتد. اما رسول لباسش را می‌پوشد. _ پس لااقل بیا این گوشی من رو ببر .هر وقت حالت بد شد زنگ بزن خونه. _باورت میشه من سر از اینا در نمیارم .تازه وقتی حالم بد میشه دیگه چیزی حالیم نیست. کارگرهام بخوان زنگ بزنن، اونجا تلفن هست دیگه. تا مرد را راضی کند که می‌خواهد او هم بیاید و محل کارش را ببیند؛ هر دو وسط کوچه هستند.همان مرد داخل نانوایی، زنبیل خرید به دست، از سر کوچه که رد می‌شود، آنها را می‌بیند .مرد، خوش و خندان دستی برای رسول تکان می‌دهد. _دیگه نبینم مریض بشی سید. اگه بدونی اون روز خانومت چه حال و روزی داشت . _من شرمنده‌ی شما و همه همسایه‌هام آقا حیدر. _ خواهش می‌کنم... آبجی شما هم اگه کاری داشتین به این حاج خانوم ما بگین. خونه‌ی ما نبش همین کوچه س. حوریه هنوز خجالت زده‌ی نان‌هایی است که صبح از مرد گرفته بود. اصلاً هم به مسیری که او اشاره کرده است، نگاه نمی‌کند تا خانه‌اش را یاد بگیرد. دیگه روی زحمت دادن به همسایه‌ها را ندارد. صدای دستگاه‌های کارگاه تولیدی تا سر کوچه می‌آید. حوریه نمی‌داند مردی که از شنیدن هر صدایی مغزش سوت می‌کشد و از سردرد به سرش می‌زند و عصبانی می‌شود؛ چطور می‌تواند آنجا دوام بیاورد. حوریه می‌داند که باید زبان بریزد تا صاحب کار شوهرش دلش به رحم بیاید و رضایت بدهد رسول دوباره در میان آن همه سر و صدا کار کند.اما مردی که سرش را باندپیچی کرده است تا چشمش به رسول می‌افتد به طرفش هجوم می‌آورد و شروع به ناسزاگویی می‌کند. _مرد ناحسابی زدی سرم رو شکستی، تازه حال و احوالم می‌کنی. یه هفته برام طول درمان نوشتن. امروز اومدم سر کار که برم از دستت شکایت بکنم. اگه می‌مُردم یا ضربه مغزی می‌شدم؛ کی جواب پنج سر عائله من رو می‌داد؟ حوریه می‌ترسد، می‌ترسد دوباره حال رسول بد شود. همه کارگرها دارند نگاهش می‌کنند؛ اما خودش را جلو می‌اندازد تا رضایت مرد را بگیرد. صاحب کارگاه هم که می‌آید آب پاکی را روی دستشان می‌ریزد. _آخه خانوم مگه با آه و ناله، کار من می‌چرخه که نگهش دارم. امروز دیدین که چه قشقرقی به پاشد. شیش ماهه اینجاس. تا حالا چند بار زده به سرش و دعوا راه انداخته. دو بار مادرش اومده وساطت، حالا که شما اومدی. می‌بینی که شاکی داره. مرد همانطور حرف می‌زند و رسول به زنش نگاه می‌کند که مدام طرف او را می‌گیرد و جدش را قسم می‌دهد تا اخراجش نکنند. اما مدیر کارگاه تنها کاری که می‌کند این است که نصف حقوق آن ماه رسول را به کارگری که سرش شکسته است بدهد تا از شکایت منصرف شود.کمی هم پول کف دست رسول بگذارد و برای همیشه عذرش را بخواهد. حوریه گلوله‌ی آتش است، اما وقتی چشمش به رسول می‌افتد که از چشم‌هایش مثل تنور نانوایی آتش بیرون می‌آید و صورتش گُر گرفته است، سعی می‌کند لبخند بزند. _نمی‌خواد ناراحت باشی. من که مثلاً حالم خوبه، از سر و صدای اینجا سردرد گرفتم .اصلاً همون بهتره که اینجا کار نکنی. بیخود اصرار کردم نگهت دارن. _ پس چه کار کنم؟ کار دیگه‌ای بلد نیستم. از بایگ که اومدیم با دیپلم ردی افتادم به کارگری. چند ساله همش از سر این کار میرم سر اون کار. یا خودم نمی‌تونم دوام بیارم، یا عذرم رو می‌خوان. _غصه نخور .بالاخره یه کار بی سر و صدا پیدا میشه. فقط کاش سلامتی خودت رو جدی می‌گرفتی. _ ننه صفیه گفت تا زن نگیرم آدم نمی‌شم. زن گرفتم و آدمم نشدم. حوریه فکر می‌کند باید خودش جلو بیفتد و یک کار مناسب برای رسول پیدا کند. اما اول از همه باید می‌فهمید درد بی‌درمان رسول از چیست. به حرم که می‌رسند از طرف خیابان نواب و صحن آزادی وارد می‌شوند. حوریه دوباره یاد رضا می‌افتد. انگار ناگهان جلوی چشمش ظاهر شده است و دوباره دارد می‌گویدهوای پسر عمویش را داشته باشد. نمی‌داند چطور پایش کشیده می‌شود طرف پله‌های بهشت رضا .تا برای رسول تعریف کند سید رضا چطور شهید شده، رسیده‌اند بالای سنگ قبر رضا. سنگ قبری که نمی‌داند کار پدر رضاست و یا دایی اش. _خوش به سعادتش! کاش منم پول داشتم و اینجا پایین پای آقا خاکم می‌کردند🍂 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خالق مهربان، يگانه تکيه گاه من و توست! پس؛به"تدبيرش"اعتماد کن، به"حکمتش"دل بسپار، وبه سمت او"قدمي بردار" تا ده قدم آمدنش بسوى خود را به تماشا بنشينی ❤️ شبتــون بخیــر💫 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‌‌‎‌‌‎‌ https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
❣‏چقد خوبه وسط شلوغی های این زندگی پیدات کردم تا دوست داشته باشم ‏و این می ارزه به گم کردنِ همه 🧡 ‌ |‌‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‎‎‌‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‎‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‎‎‎‌‌https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
از روزِ من و بختِ من ای دوست چه پرسی؟ بی روی تو و موی تو این تیره شد آن تار!💕 شبت بخیر نازنینم https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣مولای مهربانم امام زمانم ❣ سر فدای قدمت، ای مه کنعانی من قدمی ‌رنجه‌کن،‌ای‌ دوست ‌به ‌مهمانی ‌من عمرمان رفت به تکرار نبودن هایت غیبتت ‌سخت ‌شد،ازدست‌ِ مسلمانی‌ من ✦اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ✦اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ✦اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ ✦ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهانِ ✦ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ ✦ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلى آبائِکَ الطَّیِّبینَ ، ✦وَأَجْدادِکَ الطَّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ گویند💚 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
❣دعای عهد ❣ 🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 اللّٰهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظِیمِ، وَرَبَّ الْکُرْسِیِّ الرَّفِیعِ، وَرَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَمُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجِیلِ وَالزَّبُورِ، وَرَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَمُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ، وَرَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبِینَ وَالْأَنْبِیاءِ وَ الْمُرْسَلِینَ . اللّٰهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِوَجْهِکَ الْکَرِیمِ وَبِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنِیرِ وَمُلْکِکَ الْقَدِیمِ، یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمَاواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَبِاسْمِکَ الَّذِی یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یَا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَیٍّ، وَیَا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَیٍّ، وَیَاحَیّاً حِینَ لَاحَیَّ، یَا مُحْیِیَ الْمَوْتیٰ، وَمُمِیتَ الْأَحْیاءِ، یَا حَیُّ لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ اللّٰهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِیَ الْمَهْدِیَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَیْهِ وَعَلَیٰ آبائِهِ الطَّاهِرِینَ عَنْ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِناتِ فِی مَشارِقِ الْأَرْضِ وَمَغارِبِها، سَهْلِها وَجَبَلِها، وَبَرِّها وَبَحْرِها، وَعَنِّی وَعَنْ وَالِدَیَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ الله وَمِدادَ کَلِماتِهِ، وَمَا أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَأَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. اللّٰهُمَّ إِنِّی أُجَدِّدُ لَهُ فِی صَبِیحَةِ یَوْمِی هٰذَا وَمَا عِشْتُ مِنْ أَیَّامِی عَهْداً وَعَقْداً وَبَیْعَةً لَهُ فِی عُنُقِی لَا أَحُولُ عَنْها وَلَا أَزُولُ أَبَداً، اللّٰهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ أَنْصارِهِ وَأَعْوانِهِ، وَالذَّابِّینَ عَنْهُ، والْمُسارِعِینَ إِلَیْهِ فِی قَضاءِ حَوَائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلِینَ لِأَوامِرِهِ ، وَالْمُحامِینَ عَنْهُ، وَالسَّابِقِینَ إِلیٰ إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْهِ؛ اللّٰهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنِی وَبَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِی جَعَلْتَهُ عَلَیٰ عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً فَأَخْرِجْنِی مِنْ قَبْرِی مُؤْتَزِراً کَفَنِی، شاهِراً سَیْفِی، مُجَرِّداً قَناتِی، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدَّاعِی فِی الْحاضِرِ وَالْبادِی. اللّٰهُمَّ أَرِنِی الطَّلْعَةَ الرَّشِیدَةَ، وَالْغُرَّةَ الْحَمِیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرِی بِنَظْرَةٍ مِنِّی إِلَیْهِ، وَعَجِّلْ فَرَجَهُ، وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَأَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بِی مَحَجَّتَهُ، وَأَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ. وَاعْمُرِ اللّٰهُمَّ بِهِ بِلادَکَ، وَأَحْیِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَقَوْلُکَ الْحَقُّ:﴿ ظَهَرَ الْفَسٰادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمٰا کَسَبَتْ أَیْدِی النّٰاسِ ﴾ ، فَأَظْهِرِ اللّٰهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمَّیٰ بِاسْمِ رَسُولِکَ، حَتَّیٰ لَایَظْفَرَ بِشَیْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَیُحِقَّ الْحَقَّ وَیُحَقِّقَهُ؛ وَاجْعَلْهُ اللّٰهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ، وَناصِراً لِمَنْ لَایَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَمُجَدِّداً لِمَا عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَمُشَیِّداً لِمَا وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دِینِکَ وَسُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّی اللّٰهُ عَلَیْهِ وآلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّٰهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدِینَ. اللّٰهُمَّ وَسُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّی اللّٰهُ عَلَیْهِ وآلِهِ بِرُؤْیَتِهِ وَمَنْ تَبِعَهُ عَلَیٰ دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ . اللَّهُمَّ اکْشِفْ هٰذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هٰذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَعَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَنَرَاهُ قَرِیباً، بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ...💚 الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا مَوْلایَ یَا صاحِبَ الزَّمانِ🌹 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌱زیارتنامه حضرت امیرالمومنین در روز یکشنبه 🌱 🍀 بسم الله الرحمن الرحیم. 🍀 السَّلامُ عَلَى الشَّجَرَةِ النَّبَوِيَّةِ، وَالدَّوْحَةِ الْهَاشِمِيَّةِ، الْمُضِيئَةِ الْمُثْمِرَةِ بِالنُّبُوَّةِ الْمُونِقَةِ بِالْإِمَامَةِ، وَعَلىٰ ضَجِيعَيْكَ آدَمَ وَنُوحٍ عَلَيْهِمَا السَّلامُ السَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَىٰ أَهْلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَى الْمَلائِكَةِ الْمُحْدِقِينَ بِكَ وَالْحَافِّينَ بِقَبْرِكَ، يَا مَوْلاىَ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ، هَذاَ يَوْمُ الْأَحَدِ وَهُوَ يَوْمُكَ وَبِاسْمِكَ، وَأَنَا ضَيْفُكَ فِيهِ وَجارُكَ، فَأَضِفْنِى يَا مَوْلاىَ وَأَجِرْنِى، فَإِنَّكَ كَرِيمٌ تُحِبُّ الضِّيافَةَ، وَمَأْمُورٌ بِالْإِجارَةِ، فَافْعَلْ مَا رَغِبْتُ إِلَيْكَ فِيهِ، وَرَجَوْتُهُ مِنْكَ، بِمَنْزِلَتِكَ وَآلِ بَيْتِكَ عِنْدَاللّٰهِ، وَمَنْزِلَتِهِ عِنْدَكُمْ، وَبِحَقِّ ابْنِ عَمِّكَ رَسُولِ‌اللّٰهِ صَلَّى‌اللّٰهُ‌عَلَيْهِ‌وَآلِهِ وَسَلَّمَ وَعَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ...💚 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌺زیارتنامه حضرت زهرا در روز یکشنبه 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم. 🌸 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا مُمْتَحَنَةُ، امْتَحَنَكِ الَّذِى خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ ، وَكُنْتِ لِمَا امْتَحَنَكِ بِهِ صَابِرَةً، وَنَحْنُ لَكِ أَوْلِيَاءٌ مُصَدِّقُونَ، وَ لِكُلِّ مَا أَتىٰ بِهِ أَبُوكِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ وَأَتىٰ بِهِ وَصِيُّهُ عَلَيْهِ السَّلامُ مُسَلِّمُونَ، وَنَحْنُ نَسْأَلُكَ اللّٰهُمَّ إِذْ كُنَّا مُصَدِّقِينَ لَهُمْ أَنْ تُلْحِقَنَا بِتَصْدِيقِنا بِالدَّرَجَةِ الْعَالِيَةِ، لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنا بِوَِلايَتِهِمْ عَلَيْهِمُ السَّلامُ......💚 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃دمی با قرآن 💠 عَالِيَهُمْ ثِيَابُ سُنْدُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ ۖ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِنْ فِضَّةٍ وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا(٢١) إِنَّ هَٰذَا كَانَ لَكُمْ جَزَاءً وَكَانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُورًا(٢٢) 💠 [بهشتيان را] جامه‌هاى ابريشمى سبز و ديباى ستبر در بر است و پيرايه آنان دستبندهاى سيمين است و پروردگارشان باده‌اى پاك به آنان مى‌نوشاند.(٢١) اين [پاداش‌] براى شماست و كوشش شما مقبول افتاده است.(٢٢)💚 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🍃حدیث روز 🔹امام حسین (علیه السلام) میفرمایند: وقتى که برادر دینى ات از تو جدا شد، سخنى پشت سر او نگو، مگر این که دوست دارى او در پشت سر تو آن را بگوید. 📚بحارالأنوار/ج78/ص127 ✍🏼 یکی از مهمترین اصول تربیت نفس، کنترل زبان و گفتار است. اگر با کسی نشست و برخاست می کنیم بهتر است حرمتش را حفظ کنیم و چنانچه لایق تعریف نیست، درباره اش سکوت کنیم.💚 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🍃برگی از نهج‌البلاغه ودرود خدا براو فرمود: بسا كسا كه با احسان و نعمت خداوندى كم كم به عذاب او نزديك شود. با پوشيده داشتن گناهش فريب مى خورد و از اين كه، مردم او را به نيكى ياد مى كنند، فريفته گردد. خداوند، هيچكس را به چيزى چون مهلت دادن به او، نيازموده است.💚 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃 خبر 🍃 خبر 🍃 طرح جدید 📢 خدمتی زیبا 📢 حال خوب 📢 ❣ویژه خواهران❣ با توجه به کمبود وسیله نقلیه و اشتیاق حضور برخی عزیزانی که توان آمدن به پیاده روی طریق المهدی را ندارند ‌ طرحی در نظر گرفته شد که به شرح زیر میباشد 👇 ▪️🚕خواهران بزرگواری که خودرو دارند ؛ مشتاق فعالیت جهادی هستند و توانایی انجام هر یک از موارد زیر را دارند : 🔺 رساندن افراد از منزلشان تا عمود ١۵ بلوار پیامبر اعظم و یا برگرداندن آنان 🔺 از جمکران تا آدرسی که دریافت میکنند تا ساعت ١٨روز دوشنبه فرم زیر را پر کرده و به نام کاربری زیر ارسال کنند *************************** نام و نام خانوادگی : آدرس : رفت یا برگشت : شماره تماس : 💢@Y_a_r_313 💢 ▪️👣خواهرانی که علاقمند به حضور در مسیر پیاده روی هستند و مشکل رفت و برگشت دارند نیز فرم زیر را پر کرده و به نام کاربری زیر ارسال کنند *************************** نام و نام خانوادگی : آدرس : رفت یا برگشت : شماره تماس : 💢@Y_a_r_313 💢 اجرکم عند الله 🌱 ┄┄┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔 @banoye_taraz
زندگی نیست ؛ممات است؛تو را کم دارد دیدنت ارزش آواره شدن هم دارد... وعده ما هر هفته سه شنبه ها ساعت ۵:۳۰صبح بلوارپیامبراعظم عمود۱۵ به طرف میعادگاه عاشقان مسجد مقدس جمکران.. تا پای جان هستیم بر آن عهد که بستیم .. ❤️ بانوی تراز👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌹رفیق خوب من شکست ها و نگرانی هایت را رها کن،خاطراتت را، نمیگویم دور بریز،اما قاب نکن به دیوار دلت… در جاده ی زندگی، نگاهت که به عقب باشد؛ زمین می خوری… زخم بر می داری… و درد می کشی… نه از بی مهری کسی دلگیر شو … نه به محبت کسی بیش از حد دلگرم… به خاطر آنچه که از تو گرفته شده، دلسرد مباش، تو چه می دانی؟ شاید … روزی … ساعتی … آرزوی نداشتنش را می کردی… تنها اعتماد کن و خود را به او بسپار … هیچ کس آنقدر قوی نیست که ساعتها بر عکس نفس بکشد … در آینده لبخند بزن… این همان جایی است که باید باشی! هیج کس تو نخواهد شد آرامش سهم توست …❤️ https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7