eitaa logo
بانوی تراز
1.1هزار دنبال‌کننده
27.2هزار عکس
3.8هزار ویدیو
13 فایل
تنها گروه جهادی تخصص محور با حضور بانوان کنشگر اجتماعی در کشور..... @ciahkale ... ادمینمون هستن - ناشناسمون https://daigo.ir/secret/1326155415. . .
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما توقع زیادی نداشتیم؛ تنها دلمان می‌خواست جواب خوبی‌ها خوبی باشد! فقط دلمان می‌خواست، بشود محبت کرد و زخم نخورد ! بشود باور کرد و ناامید نشد ... ما توقع زیادی نداشتیم؛ اما طور دیگری هم نتوانستیم باشیم فقط به مرور یاد گرفتیم فاصله بگیریم! و دور باشیم و خودمان را بسپاریم به خدایی که از دلمان باخبر است ...! https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
دل بیقرار را قرار نمی‌باشد بی تو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 قصه شب👇👇👇👇👇👇👇
🌹فصل دوم 🍃برگ چهاردهم نعمان گفت:《 وقتی سران قبایل کوفه بعد از آنکه معاویه به دیدار خدایش رفت، از جانشین او سر می‌تابند ،از حرامیان گرسنه چه توقعی است!》 مردی که در کنار زن شاکی بود، فرصت را مغتنم شمرد. و گفت:《 اگر امیر اجازه فرمایند، مرخص شویم !》 زن گفت:《 کجا مرخص شویم؟! من هنوز داد خود را نستانده‌ام .》 مرد با غضب رو به زن کرد و گفت : 《مگر نمی‌بینی امیر در کار مهمات است.》 عبدالله که حضور آن زن و مرد را دریافت، به نعمان و بعد به پیرمردان نگاه کرد. گفت: 《 برای امیر چه کاری مهم‌تر از گرفتن داد مظلومان ؟!》 نعمان که می‌خواست آنها را مرخص کند، با شنیدن سخن عبدالله تأمل کرد. رو به مرد گفت: 《بسیار خوب، تو شاهدی بیاور که این زن را سه طلاقه کرده‌ای. 》 زن گفت:《 من در بصره آبرو دارم، این مرد پدرم را فریفت و اموالش را از آن خود کرد و بعد مرا نیز طلاق داده و اکنون می‌گوید به حرمت پدرت تو را به کنیزی در خانه‌ام نگه می‌دارم .》 مرد گفت:《 او دروغ می‌گوید.》 عبدالله به موضوع توجه کرد و به تصمیم نعمان در این باره علاقمند شد. نعمان گفت : 《بگو پدرت بیاید که اگر راست بگویی...》 زن گفت:《 پدرم مرده، این مرد او را دقمرگ کرد.》 یکی از پیرمردان گفت:《 پس شاهدی برای ادعایت بیاور.》 زن گفت:《 شاهدان من در بصره‌اند. اینجا کسی را ندارم.》 پیرمرد گفت:《 خب به بصره برو و شاهدانت را بیاور.》 زن گفت:《 اگر می‌توانستم تا بصره بروم که کنیزی این مرد را نمی‌کردم.》 عبدالله گفت:《 این چه حکمی است برای زنی که نه مالی دارد، نه پناهی؟!》 پیرمرد از سخنان عبدالله دلگیر شد. زمزمه میان پیرمردان در گرفت. نعمان گفت: 《حکم اینان را به عبدالله می سپارم. 》 عبدالله گفت:《 مأموری از طرف امیر به بصره برود و با شاهدان این زن گفتگو کند و آنچه شهادت دادند، به امیر باز گوید تا او بتواند به عدل حکم کند.》 پیرمردان ،معترض با یکدیگر زمزمه کردند.زن شادمان شد و مرد بر آشفت .گفت: 《 تو می‌گویی امیر بیت المال مسلمین را صرف ادعای کنیزی کند که از صاحبش سر پیچیده؟!》 عبدالله گفت:《 اگر حکم امیر از شهادت شاهدان بر حقانیت زن بود که خرج سفر مأمور با توست و اگر نبود که خرج بیت المال بهایی بر پایه عدالت است.》 نعمان گفت :《حکم همان است که عبدالله گفت. بروید!》 زن دعاگویان رفت و مرد خشمگین. نعمان گفت: 《 این حکم هم عادلانه بود، هم عاقلانه .》 عبدالله گفت :《عاقلانه‌تر آن است که امیر کوفه این امور را به قاضی شهر بسپارد و به سران کوفه بپردازد؛ که خود می‌گویی از خلیفه مسلمانان سر پیچیده‌اند.》 نعمان گفت :《تو به دیدار ما آمده‌ای یا به شکوه؟》 عبدالله گفت:《 آنان که به دیدار امیر و خلیفه می‌روند و به خشنودی او سخن می‌گویند، یا طمع دارند یا ترس؛ اما من فقط اصلاح امور را از تو می‌خواهم.》 نعمان گفت :《کوفیان هیچ وقت از حاکمان خود راضی نبوده‌اند و حاکمان نیز هیچ گاه از آنها راضی نبوده‌اند. اگر تو نیز چون دیگران می‌خواهی که من به خاطر نامه‌هایی که بزرگان کوفه به حسین بن علی نوشته‌اند، آنها را به تیغ بسپارم،من هرگز چنین نخواهم کرد.》 عبدالله گفت:《 اگر تو آنها را گرامی می‌داشتی و حقوقشان را می‌پرداختی، هرگز دست به شورش نمی‌زدند و برای دنیای خود، از کسی کمک نمی‌خواستند که باید به دین آنها بپردازد.》 نعمان گفت:《 آنها شورش نکرده‌اند و هرگز دست به شمشیر نبرده‌اند که اگر چنین می‌کردند، من نیز با شمشیر پاسخ می‌گفتم. حقوق آنان نیز همان است که امیر مؤمنان یزید مقرر فرموده و من حق ندارم بیش از آن بپردازم .تو نیز بهتر است به فارس بازگردی و به جهاد علیه مشرکان مشغول باشی و امور حکومت را به اهلش واگذاری.》 عبدالله گفت:《 به خدا سوگند می‌ترسم که با این سستی ها مسلمانان خون یکدیگر بریزند و کینه‌های کهنه را تازه کنند.》 نعمان گفت:《 یقین بدان که حسین بن علی هرگز به دعوت کوفیان به جنگ با یزید بن معاویه بر نخواهد خاست. برادرش حسن بن علی که سپاه و لشکر آماده داشت، با معاویه صلح کرد، حسین بدون سپاه رزم آزموده توان ایستادن در برابر سپاه شام را ندارد.》 و در حالی که به عبدالله نزدیک می‌شد، گفت : 《و حسین زیرک‌تر از آن است که دست به کاری زند که نتیجه‌ای جز شکست ندارد.》 عبدالله گفت:《فراموش نکن که شجاع ترین مردان سپاه اسلام در کوفه هستند؛ مردانی که در جهاد با مشرکان به تنهایی یک سپاه بودند!من آنچه به صلاح بود گفتم،خود دانی و مردان کوفه!》🍂 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچ دلگرمی بالاتر از این وجود نداره که خدا همیشه همراه ماست...❤️ " شب بخیر "...🌺🍃 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
بیا اینو واسه تو آوردم قهر نکن + نمیخوام دیشب بهم شب بخیر نگفتی https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
قبل از دیدن تو هیچوقت نمیدونستم که چطور میشه به یکی نگاه کرد و بی دلیل لبخند زد:)💕 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
با دلارامي مرا خاطر خوش است کز دلم يک باره برد آرام را....💕 شبت خوش خاص دلم..😘 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7