eitaa logo
بانوی تراز
1.2هزار دنبال‌کننده
27.7هزار عکس
3.9هزار ویدیو
13 فایل
تنها گروه جهادی تخصص محور با حضور بانوان کنشگر اجتماعی در کشور..... @ciahkale ... ادمینمون هستن - ناشناسمون https://daigo.ir/secret/1326155415. . .
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 پاتوق گروه های طلاب جهادگر با مدیریت و نظارت گروه‌ فرهنگی جهادی شهیده اقدس احمدی 🍃 عمودهای ۶۳،۶۲، ۶۴ ،۶۵، ۶۶ 🕌 طریق المهدی (عج) 🔸محورهای فعالیت: ✅ مشاوره بالینی(خواهران، برادران) ✅ مشاوره حقوقی ✅ مشاوره‌ اقتصادی ✅ مشاوره طب سنتی ✅ مشاوره فرزند آوری ✅ پاسخ به سؤالات شرعی ✅ پاسخ به شبهات اعتقادی ✅ نشست سیاسی ✅ پرسمان مهدوی ✅ خطاطی ✅ نقاشی روی صورت ✅ شادمانه کودک و نوجوان ✅ اهدای جوایز ✅ ارائه محصولات عفاف و حجاب ✅ دوخت چادر ✅ نماز جماعت ✅ جمع آوری کمک‌های مردمی به جبهه های مقاومت . . . 🔶 توزیع غذای گرم 🔷 نوشیدنی های گرم 🔻وعده دیدار: سه شنبه های هر هفته ساعت ۱۴/۳۰ ✅ همزمان با ارائه میز خدمت در عمودهای۶۳،۶۲، ۶۴، ۶۵، ۶۶ پیاده روی طلاب جهادگر از عمود ١٢ رأس ساعت ۱۴/۳۰ 🔻طلاب علاقه مند به فعالیت می توانند از طریق آیدی زیر نسبت به ثبت نام و هماهنگی اعلام آمادگی نمایند. 🆔@ciahkale 🌐 کانال رسمی سازمان بسیج طلاب و روحانیون استان قم 🔸@basijtollabqom 🔸@tolabjahadi
💔شهیدانه یه جایی تو وصیتنامه اش نوشته: "دلم برای زیارت کربلا تنگ می‌شود حتما در زیارت کربلا مرا هم یاد کنید و این شعر را زمزمه نمایید: شب های جمعه می‌گیرم هواتو اشک غریبی می‌ریزم براتو بیچاره اون که ندیده حرم رو بیچاره‌تر اون که دید کربلاتو..."❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
نیست نشانِ زندگی تا نرسد نشانِ تو ..🌺🍃 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
🌻قصه گو قصه می گوید..❤️ https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
@nightstory57.mp3
7.89M
ا﷽ 🍃راز زودمشق نوشتن✏️ ༺◍📝჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویــکـــــرد: از جات بلند نشو و هیچ کار دیگه ای نکن تا مشق هایت زود تمام بشه 😊 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 قصه شب👇👇👇👇👇👇👇
🌹فصل پنجم 🍃برگ هفتادم شریح بیرون رفت و عمرو به دنبال او از تالار خارج شد. شریح و عمرو در دالان بزرگ قصر از میان نگهبانان به صف ایستاده گذشتند و در انتهای دالان به سمت دیگری پیچیدند و از پله‌های کنار در بزرگ که چهار نگهبان مراقب آن بودند، بالا رفتند. به کنار پنجره‌ای کوچک رسیدند و شریح ایستاد. عمرو آرام جلو رفت و از پنجره‌ی نورگیر به داخل تالارنگریست. عمرو، تمام تالار را می‌دید که هانی در لباسی زربفت بر سکویی کنار عبیدالله نشسته بود و با او گفتگو می‌کرد و لبخند می‌زد. عبیدالله میوه‌ای از سبد برداشت و به هانی داد. عمرو بر افروخته وخشماگین از پنجره سر برداشت و به شریح نگریست. شریح سر به زیر انداخت. عمرو به تندی راه آمده را بازگشت و در مقابل در بزرگ کنار پنجره مکثی کرد و خواست داخل تالار شود،که شریح سریع به نگهبان اشاره کرد و چهار نگهبان، سریع در مقابل در به صف شدند. عمرو نگاهی به نگهبانان کرد و نگاهی به شریح انداخت و دوباره به راه خود ادامه داد. شریح با خیالی آسوده به دنبال او رفت. به مقابل تالار انتظار رسیدند. عمرو جلو در تالار ایستاد، اما چنان عصبی بود که وارد تالار نشد. پیچید و از راهی رفت که به در خروجی قصر منتهی می‌شد. شریح سریع راه او را بست. گفت: 《صبر كن عمرو!》 عمرو بی آن که به شریح نگاه کند، ایستاد و به تصمیم خویش اندیشید. شریح گفت: 《به هانی خرده نگیر! که او عقلش از خشمش پیشی گرفته وصلاح مردم کوفه را در این می‌داند که به پسر زیاد یاری دهد تا بی آن که خونی بر زمین بریزد، به فتنه‌ها پایان دهند. این خدمت هانی، هرگز از دید امیرمؤمنان پنهان نمی ماند؛ و مقامی درخور نزد خلیفه خواهد یافت که دیگران را به حسرت و حسادت واخواهد داشت.» عمرو آرام‌تر شده و دوباره به راه افتاد و شریح اغواگرانه به دنبال او رفت و گفت: 《چرا عمرو نباید در جایگاه شایسته‌ی خود قرار گیرد؟! به سخن شبث بیشتر بیاندیش! و دست به کاری نزن که بهره‌اش از آن دیگران است! همان طور که هانی، با نام تو در دل عبيدالله هـراس انداخت تا بهره‌ی خویش را ببرد.》 عمرو ایستاد و در چشمان شریح خیره نگریست. گفت: 《 تاكنون شمشير من کیسه‌ی بسیاری را پر کرده و اکنون وقت آن رسیده تا ابن زیاد و خلیفه دریابند که قدرت حقیقی دردست چه کسانی است.» دوباره به راه افتاد. شریح که از تأثیر سخنانش بر عمرو راضی بـه نظر می‌رسید، خرسند به دنبال او به راه افتاد و گفت: «امیر به من فرمان داده که هیچ کس نباید به خشم یا به آزردگی از درگاه او بیرون برود. همین که عمرو برای یافتن حقیقت ،این قدر خویشتن داری کرد، شک ندارم که ،امیر مقامی کمتر از امیری لشکربه او نخواهد بخشید.》 در همین حال شبث و ربیع از تالار بیرون آمده بودند. ربیع پرسید: 《هانی را دیدی؟》 عمرو نگاهی به او انداخت و بی پاسخ به راه افتاد. شریح و شبث به دنبال او رفتند و در انتهای دالان به مقابل تالار دیگری رسیدند. از داخل تالار همهمه ی جماعتی شنیده می‌شد که توجه عمرو را جلب کرد. همگی ایستادند و به داخل تالار نگریستند. حدود دویست مرد جنگی مذحج که به همراه عمرو بودند، در تالاری بزرگ نشسته بودند و غلامان قصر با انواع خوراکی و میوه از آنان پذیرایی می کردند. عمرو حیرت زده به آنان نگریست. شریح لبخند زد. گفت: 《 امیر به ما اجازه نداده که میهمانانش را بر در خانه‌اش به انتظار نگه داریم.》 مردان مذحج از دیدن عمرو خوشحال شدند و او را به داخل فراخواندند. ربیع حیرت زده و گیج ایستاده بود. عمرو لحظه‌ای بـا تردید به آنها نگریست. بعد آرام قدم به داخل تالار گذاشت. در مقابل قصر نیز مأموران ابن زیاد در حال متفرق کردن مردمی بودند که برای تماشا و کنجکاوی آمده بودند. همزمان عبدالله بن عمیر ســوار بــر اسب از انتهای گذر پیش آمد به نزدیک در قصر رسید و مأموران راه را بر او بستند. کثیربن شهاب که فرماندهی مأموران را به عهده داشت، با دیدن عبدالله سریع جلو آمد و مأموران را کنار زد و گفت: 《 خوش آمدی عبدالله ،امیر از دیدن تو خوشحال می‌شود. 》 و عبدالله را به داخل قصر برد. عبدالله به همراه کثیربن شهاب به سمت دالان بزرگی حرکت کرد .به میانه راه رسیدند که از پیچ انتهای دالان بزرگ عمرو بن حجاج با او رو به رو شد که ربیع و شریح قاضی و شبث بن ربعی هم پیرامون او بودند و به دنبال آنها نیروهای عمرو، سر حال و سیر و خوش در حال خروج از قصر بودند. عبدالله و عمرو در مقابل هم ایستادند.عبدالله از دیدن نیروهای عمرو در داخل قصر تعجب کرده بود. عمرو با نگاهی تیز و لبخندی کمرنگ، می خواست بفهماند که با هوش تر از آن است که دست به کاری بزند که دیگران بهره‌اش را ببرند .ربیع انگار حال عبدالله را بیش از دیگران درک کرد، اما تصور این که عبدالله و عمرو به نقطه‌ی مشترکی رسیده‌اند،به او آرامش داد.🍂 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا، در انتهای شب، قلب‌های مهربان دوستانم را به تو می‌سپارم. باشد که با یاد تو به آرامش رسیده و فارغ از دردها و رنج‌ها، طلوع صبحی زیبا را به نظاره بنشینند.🌺🍃 🌙 شبتون بخیر دوستان گلم...😍 https://eitaa.com/joinchat/2831876278C612c30e6a7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا