حمله كنندگان سقيفه يك نفر نيستند. دستور خود را هم از پيش گرفته اند. آن سيلى كه گوشواره را مى شكند، تازيانه اى كه بازو را سياه مى كند، و بر سر و كتفِ بانو مى خورد و بى محابا از هر سو فرود مى آيد و خون جارى مى كند
آيا با همه ى اينها هنوز محسن عليه السلام زنده است؟ بايد بپرسيم هنوز مادر زنده است؟!!با اين همه وحشت و ضربت و جراحت...مادر چه گفت؟ چه كرد؟
فضه چه كمكى توانست نمايد؟ اميرالمؤمنين عليه السلام چه كرد؟ بچه ها چه حالى داشتند؟ محسن عليه السلام كجا رفت؟ تا ريخ، اين داستان جگرسوز را با تمام تلخى هايش حفظ كرده تا معلوم شود فاطمه و محسنش عليهماالسلام با هم و از يك سبب به شهادت رسيدند!!
آتش از كجا آغاز شد و تا كجا پيش رفت؟ بانويى كه درِ خانه را محكم گرفته بود چرا رها كرد؟ درِ خانه چگونه به فاطمه عليهاالسلام اصابت نمود؟ مهاجمين از كجا وارد خانه شدند؟ گوشواره ى بانو كِى شكست؟ كجا گريه و فرياد بهم آميخت؟
اميرالمؤمنين عليه السلام عبايش را كجا روى فاطمه عليهاالسلام انداخت؟ درب شكسته ى نيم سوخته چه شد؟ محسن عليه السلام اين همه مصيبت را نزد كِه به شكايت برد؟ اين همه پرسش را خدمت امام صادق عليه السلام مى بريم.
امام صادق عليه السلام فرمود: آتش به چوب در خانه گرفت. قنفذ با دست فشار مى داد و مى خواست در را باز كند. عمر با تازيانه بر بازوى فاطمه عليهاالسلام چنان زد كه مانند بازوبندِ سياه شد. و نيز چنان با لگد به در زد كه به شكم فاطمه عليهاالسلام اصابت كرد در حاليكه به محسن عليه السلام ششماهه باردار بود، و اين فرزند در معرض سقط قرار گرفت. عمر و قنفذ و خالد به خانه هجوم آوردند.
عمر چنان سيلى بر روى فاطمه عليهاالسلام زد كه چادرش كنار رفت وگوشواره شکست در حاليكه آن حضرت با صداى بلند گريه مى كرد و مى فرمود: «اى پدر، اى رسول خدا! سخن دخترت فاطمه را دروغ پنداشتند و او را زدند و جنين او را كشتند».
اميرالمؤمنين عليه السلام در اين حال از داخل خانه با چشمان سرخ شده و آستين بالا زده برخاست، و عباى خود را روى فاطمه عليهاالسلام انداخت و آنحضرت را به سينه چسبانيد... و فرياد زد: «فضه! بانوى خود را درياب كه فرزند او از ضرب لگد در حال سقط است»!
اميرالمؤمنين عليه السلام درِ شكسته را به جاى خود باز گردانيد، و در
همان حال محسن عليه السلام سقط شد. حضرت فرمود: محسن عليه السلام به جدش ملحق مى شود و نزد آنحضرت شكايت مى نمايد.
زهرا عليهاالسلام كجا، سيلى كجا؟! آن دست بى شرم كه بريده باد با
كدامين جرأت چنين جسارتى نسبت به مادرِ اسلام روا داشت كه گوشواره شكست؟... و لابد از جاى آن خون جارى شد؟!