فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جهت مشارکت خدمت رسانی به روستاهای محروم کلیک کنید
https://eitaa.com/joinchat/3512402089C871e9f95e3
التماس دعای فرج...
ویژه اساتید پاسخگوی احکام شرعی و طلاب مستعدمی باشدجهت ثبت نام دوره کلیک کنید
https://eitaa.com/joinchat/375193768Cbb9aa7d054
#این_دوره
#ویژه_اساتید
#ویژه_طلاب
#ویژه_پاسخگویان_شرعی
وَ اللهِ مَا قَلَعْتُ بَابَ خَیْبَرَ بِقُوَّةٍ جَسَدَانِیَّةٍ وَ لَا بِحَرَکَةٍ غَذَائِیَّةٍ بَل بِقُوَّةٍ مَلَکِیَّةٍ وَ نَفْسٍ بِنُورِ بارِئِهَا مُضِیَّة..
🔺 ۲۴ رجب، سالروز فتح #خیبر بدست حضرت امیرالمومنین علیهالسلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مشهد و حرم مطهر رضوی در سوگ شهادت ابوالحسن موسی بن جعفر (ع) پدر بزرگوار حضرت رضا (ع) سیاهپوش شد و پرچم سیاه بر فراز گنبد مطهر رضوی به اهتزاز درآمد. ...
این روزها، روزهای رجب. وقتی عقربه تاریخ به بیست و پنجم آن نزدیک میشود، دوباره ثانیهها به فریاد میآیند. از نگاه دیوارهای شهر، غم میچکد. ناله حزین مرغان عاشق است که به گوش میرسد
ای کاش کبوتری بودم در حریم حرم کاظمین تا بالهای خود را آنقدر در آسمان گرفتهاش میتکاندم که تمام غمهایم در پنجره فولادش گره بخورد
کاش پرندهای بودم و بالهایم آنقدر وسعت داشت تا به اوج آسمانها میرفتم و پرده سیاه غم را از صورت گرفته خورشید کنار میزدم تا شاید این طرفتر، دل گرفته دختری آرامتر شود!
هیچ آزادی نمیخواهیم، مگر آزادی شما از غم غربت!
صبح سردی بود. با حضرت موسی کاظم علیهالسّلام همراه بودم. غلامی سیاهروی، ما را دید و بدون این که ما را بشناسد، برایمان هیزم آورد و آتش روشن کرد و غذایمان داد. هنگام رفتن، امام به صاحب غلام فرمودند:
غلامت و زمینی که در آن کار میکند را فروشندهایی؟
مرد گفت:
آری! غلام و زمین، هزار دینار!
امام، زمین را خرید و غلام را صدا زد و به او فرمودند:
از همین حالا آزادی و این زمین نیز مال خودت!
غلام هاج و واج نگاه کرد و گویا نمیشنید و نمیفهمید، امام چه میفرمایند.
امام که چنین دیدند، فرمودند:
چرا تعجب کردهای؟ مگر خداوند بزرگ در قرآن کریم نمیفرماید که خوبی را باید با خوبی پاسخ داد!
📚 داستانهای زندگانی امام کاظم علیهالسّلام
یا صاحبالزّمان!
افسوس که در این وانفسای غیبت، دستمان به شما نمیرسد که برایتان هیزم بیاوریم، آتش روشن کنیم و غذایی مهمانتان کنیم!
یا صاحبالزّمان!
غلامیتان و این که دلمان همیشه بند شما باشد، محبوب ماست!
زمین و آزادی کدام است؟ ما دنیا و آخرت را در همراهی شما میدانیم!
یا صاحبالزّمان!
هیچ نمیخواهیم مگر آزادی شما از غم غربت و دلشادیتان به مژدهی ظهور!
و هیچ نداریم مگر دستهایی که همیشه رو به آسمان است و قنوتی که مزیّن است به دعای بر فرجتان!
و قلبی که انتظارتان را میکشد!
و این احسان ناقابل و کوچک ماست به ازای هزاران احسان که در حیات ما ارزانیمان داشتهایی!
مگر میتوان خورشید را زندانی کرد؟
دیوارهای زندان هارون هر قدر هم که بلند باشند و سیاهچالهایش عمیق، باز هم نمیتوانند مانع تابش آفتاب هفتم شوند.
اصلاً کار خورشید همین است؛ که همیشه بتابد و گرما ببخشد. حالا چه پشت میلههای زندان باشد، چه در پسِ ابرهای غیبت...
شهادت امام #موسی_کاظم (علیه السلام) تسلیت باد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دسته جمعی بریم حرم حضرت موسی بن جعفر علیها السلام سرت را به نشانه احترام پایین بیانداز و دستت را خالصانه بر سینه بفشار و بگو 'بسم الله و بالله و فی سبیل الله ...' تردیدی به خود راه مده كه آقا سلام تو را بی پاسخ نخواهد گذاشت.
و اینك كه دل به دل یار گره زده ای با او به درددل بپرداز كه همواره شنونده خوبی برای زائرانش است
امشب کدام شب است که صدای شیون از آهن ها می آید، صدای سوگ از تازیانه ها بلند است، دیوارها نُدبه می خوانند و سلول ها، «وَ إِنْ یَکادْ» می گیرند.
تقویم، روی سیاه ترین برگه های خود ورق می خورد و به هزار و چهار صد سال پیش بر می گردد به شبی که غم، به شب نشینی کوچه های تاریک کاظمین آمده است.
شب، خجالت زده از لابلای انگشتان سیاهی، در خاکها فرو میچکید. خورشید، خودش را پشت غروب ها و کوه ها پنهان کرده است گویی این که در خیابان ها مرگ پاشیده باشند!
ای کاش طاق های آسمان میشکست و باران بلا بر زمین نازل میشد و این اتفاق ناگوار نمی افتاد!
عجیبه، حضرت موسی بن جعفر اولین زندانی که رفتند تو بصره بود، آقا وقتی وارد زندان شد، دستاش رو بلند کرد، گفت:خدا رو صد هزار مرتبه شکر، من و یه جایی انداختی من و تو باشیم، خلوت کنیم با تو حرف بزنم، مگه غیر از اینه عاشق دنبال یه خلوت می گرده با معشوق خودش خلوت کنه، اما همین آقا توی این زندان آخریه، توی زندان سندی بن شاهک ملعون، دعا می کرد می گفت:خلصنی یا رب، زندان نبوده، سیاه چال بوده، آقا نه روز رو متوجه میشد نه شب رو متوجه میشد