eitaa logo
فاطمه سلام الله علیها بانوی عالمین
55.7هزار دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
2.9هزار ویدیو
607 فایل
تقدیم به مولایمان صاحب الزمان .عج. از طرف تمامی خوبان عالم درجهت تعجیل فرجشان ☀️لینک کانال ج eitaa.com/banoyealam ☀️پل ارتباطی بامدیریت کانال @Ashnagharib20
مشاهده در ایتا
دانلود
ترتیب آنها اینگونه هستند که در حلقه اول چهار نفر از اوتاد وجود دارند،در حلقه دوم، هفت نفر از ابدال وجود دارند، حلقه سوم، چهل نفر از نقبا و حلقه چهارم، 360 نفر از رجال الغیب هستند این چهار حلقه پیرامون حضرت مهدی (عج) را گرفته اند
در دعای ام داود می خوانیم: «السلام علی الابدال و الاوتاد»،این یاران همواره و در هر زمانی در کنار حضرت مهدی(عج) هستند
جز حلقه سوم و چهارم شدن، کار سختی نیست و هم اکنون و در دوران غیبت، امام زمان(عج) برای آن حلقه ها یار می گیرند
عمر این یاران، همانند عمر امام زمان(عج) دائمی نیست و هر زمان که یکی از آنها از دنیا رود، از مومنان، جایگزین شان خواهد شد
هر فردی با هر پست و جایگاهی و حتی از انسان های معمولی که تصورش هم نمی شود، می تواند جز یاران خاص حضرت حجت(عج) باشد
شرح منصوب شدن ملامحمدعلی جولای دزفولی به مقام والای سربازی امام زمان (عج)
او داستاني دارد ، که در دزفول از ثقاب دانشمندان آن شهر شنيده ام و بعد در كتاب « الشمس الطالعه » و كتاب شرح زندگي« شيخ انصاري » ديده ام ، آنها نقل ميكرده اند : آقاي حاج   « محمد حسين تبريزي » كه از تجّار محترم تبريز بوده و فرزندي نداشته و آنچه از وسايل مادّي از قبيل دارو و دوا برايش ممكن بوده استفاده كرده و بازهم داراي فرزندي نشده ميگويد 
من به نجف اشرف مشرّف شدم و براي قضاء حاجتم به مسجد سهله رفتم و متوسل به « امام زمان » عليه السلام گرديدم ، شب در عالم مكاشفه ديدم، كه آقاي بزرگواري به من فرمودند :
برو دزفول نزد « محمدعلي جولاگر » ( بافنده) تا حاجتت برآورده شود . من به دزفول رفتم و از آدرس آن شخص تحقيق كردم ، به من او را نشان دادند وقتي او را ديدم ، از او خوشم آمد زيرا او مرد فقير روشن ضميري بود
مغازهي كوچكي داشت و مشغول كرباس بافي بود. به او سلام كردم ، او گفت : عليك السّلام آقاي حاج محمدحسين حاجتت برآورده شد ، من از آنكه هم اسم مرا ميدانست و هم گفت : حاجتت برآورده شده تعجب كردم و از او تقاضا نمودم ، كه شب را خدمتش بمانم.
گفت : مانعي ندارد .من وارد دكان كوچك او شدم ، موقع مغرب ، اذان گفت و نماز مغرب و عشا را با هم خوانديم
به او گفتم : من كه خدمت شما رسيدهام دو مقصد داشتم يكي را فرموديد كه برآورده شد ، دومي اين است كه شما چه عملي انجام دادهايد ، كه به اين مقام رسيدهايد؟
امام (عليه السلام) » مرا به شما حواله ميدهد !! از اسم و لقب من اطّلاع داريد !!
گفت : اي‌ آقا ، اين چه سؤالي است كه ميكني؟! حاجتت برآورده شده ، راهت را بگير و برو.
گفتم : من ميهمان شمايم و بايد ميهمان را اكرام كني ، من تقاضايم اين است كه شرح حال خودت را برايم بگويي و بدان تا آن را نگويي نخواهم رفت.
گفت : من در همين محل مشغول همين كسب بودم ، در مقابل اين دكان يك نفر از اعضاي دولت بود ، او بسيار مرد ستمگري بود .
سربازي از او و خانه اش نگهداري مي‌كرد ، يك روز آن سرباز نزد من آمد و گفت : شما براي خودتان از كجا غذا تهيه مي‌كنيد؟
من به او گفتم : سالي صد من جو و گندم مي‌‌خرم ، آرد مي‌كنم ، و نان مي‌پزم و مي‌خورم ، زن و فرزندي هم ندارم 
گفت : من در اينجا مستحفظم و دوست ندارم ، از غذاي اين ظالم كه حرام است بخورم ، اگر براي تو مانعي ندارد صد من جو هم براي من تهيه كن و روزي دو قرص نان براي من درست كن ، متشكر خواهم بود.
من قبول كردم و هر روز دو عدد نان خود را از من مي‌گرفت  و مي‌رفت ، يك روز كه نان را تهيه كرده بودم و منتظرش بودم از موعد مقرر گذشت ولي او نيامد . رفتم و از احوالش جويا شدم . 
گفتند : مريض است ! به عيادتش رفتم، از او خواستم اجازه دهد ، برايش طبيب ببرم . گفت : لازم نيست من بايد  امشب بميرم نصفه هاي شب وقتي من مُردم كسي مي‌آيد و به تو خبر مرگم را مي‌دهد ، تو بيا اينجا و هر چه به تو دستور دادند عمل كن و بقيه آرد هم مال تو باشد ، من خواستم شب در كنارش بمانم ، به من اجازه نداد ، من به دكان آمدم .
نصفه هاي شب متوجه شدم ، كه كسي در دكانم را مي‌زند و مي‌گويد : محمد علي بيا بيرون ، من بيرون آمدم ، مردي را ديدم كه او را نمي‌شناختم ، با هم به مسجد رفتيم ديدم ، آن سرباز از دنيا رفته و جنازه ‌اش آنجا است دو نفر كنار جنازه‌اش ايستاده‌اند.
به من گفتند : بيا كمك كن ، تا جنازه او را به طرف رودخانه ببريم و غسل دهيم . بالاخره او را به كنار رودخانه برديم و غسل داديم و كفن كرديم و نماز بر او گذارديم و آورديم كنار مسجد دفن كرديم
سپس من به دكان برگشتم . چند شب بعد ، باز در دكان را زدند ، من از دكان بيرون آمدم ديدم ، يك نفر آمده و مي‌گويد : آقا تو را مي‌خواهند با من بيا تا به خدمتش برسيم