۱۴ مهر ۱۴۰۱
محبتی از تو در دل ماست که خاموش شدنی نیست...گواهش همین شب های جمعه که دلمان کربلاست..
مرحوم علامه امینی از امام صادق نقل میکنه که امام صادق به شاگردش مفضل بن عمر میفرمایند که : یا مُفَضَّل میخوای با تمااام ملائکه ی مقرب و غیر مقربِ خدا مصافحه کنی ؟
گفت بله ای پسر رسول خدا ...
حضرت فرمودن پس شب جمعه برو کربلا ...دوباره فرمودن ؛ مفضل میخوای با تمام انبیاء خدا مصافحه کنی ؟
گفت بله
امام صادق فرمودن پس شب جمعه برو کربلا ...
مفضل ، میخوای با علی و اولاد علی مصافحه کنی ؟
مفضل گفت بله ای پسر رسول خدا
فرمود پس شب جمعه برو کربلا ...
بعد امام صادق یه چند لحظه سکوت کرد معلوم بود یه مطلب مهمی میخواد بگه ، برای اینکه حواسشو جمع بکنه مفضل ...
یه چند لحظه سکوت کرد ، بعد فرمود :مفضل میخوای خدا رو ملاقات بکنی ؟
گفت بله ای پسر رسول الله
امام صادق فرمودن پس شب جمعه برو کربلا ...
۱۴ مهر ۱۴۰۱
۱۴ مهر ۱۴۰۱
۱۴ مهر ۱۴۰۱
امروز همان روزیست که بیش از روزهای دیگر منتظرتان هستم،
مولای من!
دست خالی آمدهام و شرمنده!
امّا دلم ترسی ندارد،
امروز من مهمان شما هستم،
مهمان شما که کریمی از فرزند کریمانی،
کرامتتان بیش از آن است که مرا پذیرا نباشید،
به اندازهی کرامت خودتان مرا میزبانی کنید و به پروندهی خالیام ننگرید!
📚 زیارت امام زمان ارواحنافداه در روز جمعه!
https://t.me/nikoomedia/1730
۱۴ مهر ۱۴۰۱
۱۵ مهر ۱۴۰۱
پوستهی دانه؛ از همانجایی میشکافد که؛
به تنگ آمده است !
خانهی جوجه، از همانجایی میشکند که؛
تنگ شده است!
پیلهی پروانه از همانجایی باز میشود که؛
اشتیاق به پرواز روییده است!
و دنیا از همانجایی میشکافد و پرده از رویِ تو بالا میزند؛ که ما به تنگ آمدهایم و اشتیاق آغوشت، بیتابمان کرده باشد.
"دلم در عاشقی آواره شد...آوارهتر بادا !"
۱۵ مهر ۱۴۰۱
۱۵ مهر ۱۴۰۱
۱۵ مهر ۱۴۰۱
۱۵ مهر ۱۴۰۱
۱۵ مهر ۱۴۰۱
۱۵ مهر ۱۴۰۱