امشب ما رو زائرِ خودت حساب کن ... دلم برایِ سامرا تنگ شده ... آقا حرمت داره آباد میشه الحمدالله ... اون روزی که گنبدت رو خراب کردن با خودم گفتم ای کاش خونۀ ما خراب میشد ...
شیخِ طوسی در الغیبة نقل کرده چنان زهر به بدنِ امامِ عسکری اثر کرد 28 بهار فقط از عمرش گذشته بود ...
براش ظرفِ آب آوردن آقایِ ما تشنه شد ظرف رو بلند کرد روایت میگه انقد دستاش میلرزید ... این ظرف مرتب به دندان هاش اصابت میکرد ...
ظرف رو رویِ زمین گذاشت خادم رو صدا زد درون حجره بیا ، مهدیِ من مشغولِ نمازِ سر به سجده گذاشته صداش بزن ...
میگه وارد حجره شدم آقا پدرتون حالشون خوب نیست مهدیِ فاطمه آمد ... امامِ عسکری فرمود ای آقای خاندانِ من به پدرت آب بده ...ظرف رو بلند کرد به لب هایِ بابا آب گذاشت ...
امایه آقایِ دیگه هم می شناسم به لبهایِ مبارکش آب نرسید ..ظرفِ آب به دندان هایِ مبارکش نخورد ... اما اون نامرد چوبِ خیزران رو بلند کرد ... به لبُ دندانِ پسرِ زهرا میزد .. یه وقت زینب صدا زد : .... یا یَزید لا تَشَل ، مُنتَحیاً علی ثَنایا ابی عَبدالله علیه السّلام