حالم را فقط همسرم می فهمد. می گوید تنها به حرم بروم . بچه ها را از من دور می کند .خودش بساط سفره ها را می چیند و بچه ها را به کار می گیرد تا من همچنان با خودم باشم.
بچه ها می دانند اما دنیای بچگی شان را درگیر خودم نمی کنم.
قاسم کوچک کیکدوناتی می خواهد و اصرار می کند و همزن را می آورد و من با حال خودم تخم مرغ و شکر میریزم و به دخترم می سپارم برایش کیک درست کند.
دیگری آلاسکا می خواهد و قول مرا یادآوری می کند که الان هم شیر هست هم گلاب، پس درست کنید.
طول می کشد تا حالی اش کنم جشن قرآنش لغو شده و به هفته دیگر افتاده.
قاسم کوچک می خواهد بادکنکش را باد کنم و با او فوتوال بازی کنم.
حال و روز همه مادرها همین بوده و همین است.
اشک میریزم و کیکمی پزیم و آلاسکا درست می کنیم و چشمچشم دو ابرو می کشیم و ناخنشان را لاک می زنیم و بادکنک باد می کنیم و ماکارونی می پزیم و برای عروسک لالایی می خوانیم...
اما اشکمیریزیم و می سوزیم.
اما
می ایستیم به پای همه خواسته هایشان.اینها ذخیره ی فردای ما هستند. ازبین شان حتما حاج قاسم و سید ابراهیم و امیر عبداللیهان برخواهد خاست.
🖌مریم قربانزاده
https://eitaa.com/khane_8
#رئیسی
#شهید_جمهور
#ایران_تسلیت
امور بانوان اداره کل تبلیغات اسلامی خراسان رضوی
29.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
─━━⊱ روایت شهید جمهور ⊰━━─
سید ، تو را به خاک سپردیم اما از همین امروز خیلی دلمان برایت تنگ شده...
حتی شاید بیشتر از حاج قاسم!
روزهای حیات حاج قاسم، ته ته ته دل مان خبر داشت که بالاخره یک روز صبح از خواب بیدار میشویم و خبر شهادت سردارمان را خواهیم شنید😭
اما تو فرق داشتی!
اینقدر به بودنت عادت کرده بودیم که حتی فکرش را هم نمی کردیم که یک روز صبح قرار است ما از خواب بیدار شویم و سید ما برای همیشه بیدار نشود...
او زندگی اش حماسه بود و حماسی رفت.
تو اما مظلوم بودی و مظلومانه هم رفتی!
آن روز که یک جای دور، خیلی دور ،
در هوایی مه گرفته با خدای خودت خلوت کردی تا به دور از هیاهوی مقام و میز، مزد اخلاصت را بگیری؛ فکر ما را نکردی سیدبا معرفت؟
نگفتی بعد سالها داریم از دیدن رئیس جمهور تراز انقلابمان کیف میکنیم؟
آخر اضطرابی که در لحظه تنفیض حکم ریاست جمهوری در چهره ات موج می زد؛ دلمان را قرص کرده بود که کار به دست مرد خدا افتاده!
می گویند خاک سرد است...
پس چرا هنوز منتظریم تا فردا در خبرها بشنویم "ریاست محترم جمهور در دیداری صمیمانه پای صحبت کارگران معدن فلان نقطه دور افتاده نشست"
نه مثل اینکه خیلی خسته ای!
از کار که نه، از مایی که قدردانت نبودیم.
باشد ؛ حالا دیگر استراحت کن؛
بی آنکه نگران فردای ما باشی!
دوری ات سخت است...
اما چه کنیم که تسلیمیم به امر خدایی که تو را برای خودش خواسته!
شهادت گوارایت!
✍ به روایت مریم صلواتی
امور بانوان اداره کل تبلیغات اسلامی خراسان رضوی
─━━⊱ روایت شهید جمهور ⊰━━─
تاریخ تکرار میشود...
| مشهد ۱۴۰۳/۳/۳
| تهران ۱۳۶۰/۶/۶
۴۳ سال گذشته است اما مردم همان مردمند...
#رئیسی
#شهید_جمهور
#دیپلماسی_انقلابی
امور بانوان اداره کل تبلیغات اسلامی خراسان رضوی
─━━⊱ روایت شهید جمهور ⊰━━─
در سوم خرداد ، جلوهایاز اربعین را دیدیم !
یک ساعت مانده به شروع تشییع
ازدحام جمعیت اجازه حرکت سمت میدان پانزده خرداد نمیدهد!
گویا اینجا مسیر اربعین است...
کوچک و بزرگ در حال خدمت...
عشق و ایثاربین مردم موج میزند....
موکب ها همه فعال، در حال پذیرایی از مهمانان خادمالرضا...
بزرگترها از شهادت میگویند برای کودکانشان...
اما فقط یک تفاوت دارد با اربعین...
صدای تلاوت قرآن پخش است😭
مردم با صدای قرآن اشک میریزند..
هنوز باورمان نمیشود...
هنوز داغِ داغیم از اندوهِ این داغ ؛
آری اینجا اربعین است...
مردم آمدند بدرقه پیکر نیمسوخته سید عزیزمان،
پسرِ فاطمه (سلاماللهعلیها) ...
پیاده از کیلومترها دورتر...
#رئیسی
#شهید_جمهور
#سید_شهیدان_خدمت
امور بانوان اداره کل تبلیغات اسلامی خراسان رضوی
3.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
─━━⊱ روایت شهید جمهور ⊰━━─
نبودی؛ در دلم انگار طوفان شد، چه طوفانی !
دو پلکم زخمی از شلاق باران شد، چه بارانی !
من از داغ فراقت، اشک غربت قسمتم بوده
خداحافظ شهیدم! فصل پایان شد، چه پایانی...
آسمان هم در سوگت پا به پای مردم داغدار لحظه لحظه ی مراسم خاک سپاریات را گریست؛
دیگر تمام شد...
به آغوش امام مهربانمان خوش آمدی...
#رئیسی
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
امور بانوان اداره کل تبلیغات اسلامی خراسان رضوی
─━━⊱ روایت شهید جمهور ⊰━━─
اولین بار اسمشان را از زبان پدرم شنیدم...
رأی اولی بودم. نزدیک مدرسه مان ستاد انتخاباتی ایشان بود. صبح می رفتم ستاد ، همانجا هم درس میخواندم و هم امتحان می دادم. اوایل خیلی نمی شناختمشان ولی بعدها خودم برایشان تبلیغ هم می کردم.
رأی که آوردند، ثمره ی زحمات آقای رئیسی را در روستایمان دیدم.
از جبران مشکل نهاده های دامی دامدارانمان گرفته تا رفع مشکلات کشاورزانمان.
برق خوشحالی را در چشمان مردم روستایمان میدیدم و سرم را بالا می گرفتم.
امیدواری به دولت بین مردم روستای ما موج می زد... مردمی که تا همین دو سه سال پیش با غم و اندوه دامهایشان را فروخته بودند ، حالا دوباره کارشان رونق گرفته بود...
و اما امروز...
از فرسنگ ها آنطرف تر آمده ام بدرقهتان؛
آقای رییسی من همان دانش آموزی هستم که حالا خیلی بیشتر از قبل می شناسمتان.
الان که دارم کم کم معلم می شوم به شما قول میدهم
عَلَمی که شما برافراشتید را، هرگز زمین نگذارم؛
#رئیسی
#شهید_جمهور
#سید_شهیدان_خدمت
امور بانوان اداره کل تبلیغات اسلامی خراسان رضوی
1.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹خاطرهای شیرین از همراه همیشگی رئیس جمهور شهید(شهید سید مهدی موسوی)