حاج آقا پناهیان میگفت :
چرا میگن موقع بارون دعا مستجابه ؟
دقت کردید ؟ چون که اون لحظه انسان خوشحاله ، حس خوبی داره ، شاده . .
خدا برای حال خوب بندهاش ارزش قائله : )🕊⃟🇮🇷 @baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
6.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◇ ناکام اونیه که شهید نشه :)
عاقبت اون نوکری که شهید شد و ناکام نماند🙂❤️
#شهید_آرمان_علی_وردی
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
8.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ ۶ توصیه رهبر انقلاب به بسیجیان
١- بسیجی بمانید
٢- قدر خود را بدانید
#هفته_بسیج
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
خدایاتماماندوههایمرا،
باچیزیزیباجایگزینکن🚶🏿♀️،
-مثلازیارتاقامامامحسین💔(:'🕊⃟🇮🇷 @baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
4.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علی که دید ولی کاش بعد از این دیگر
کسی میان شعله نبیند نگارش را ....💔🕊⃟🇮🇷 @baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 ماجرای برگزاری جشن ازدواج دامادی رحمت الله در وسط خط مقدم عملیاتی
🔹️ یکی از همرزمان "شهید رحمت الله احمدی" اعزامی از مازندران نقل می کند:
◇ رحمت الله چند روز تا شروع عملیات مانده بود؛ گفت: دوستان بیایید دور من جمع شوید ! من روی یک جعبه مهمات مینشینم و یکی از شما بیاید سر و صورت مرا اصلاح کند!
◇ کنجکاو شده بودیم ، پرسیدیم : جریان چیست ؟!
◇ پاسخ داد : من هنوز داماد نشده ام، ولی دلم می خواست در عروسی ام مدح حضرت علی (ع) خوانده شود.
◇ می دانم دامادی ام در خط مقدم است ؛ پس از شما می خواهم که برایم این جا جشن بگیرید!
🔹️ خلاصه یکی از بچه ها سر و صورت او را اصلاح کرد و و دیگری مدح امیرالمؤمنین(ع) را خواند.
🔹️ چند شب بعد در همان ساعات اولیه ی عملیات، رحمت الله شربت شیرین شهادت را نوشید.
◇ رحمت الله متولد ۱۳۴۴ در شهر نکاء استان مازندران بوده و ۱۹ فروردین ۱۳۶۶ در عملیات کربلای ۸ در منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید.
🔹️ بخشی از وصیت نامه شهید :
◇ در زمانیکه مملکت اسلامی ما مورد هجوم اجانب و دشمنان اسلام قرار گرفته تصمیم گرفتم برای حمایت از اسلام به جبهه های حق علیه باطل بروم ، اگر کشته شدم ترسی برای دشمنان و الگوئی برای بازماندگان باشم.
◇ انسان بالاخره دار فانی را وداع می گوید چه بهتر و افضل تر که انسان در راه خدا با دشمنان اسلام آگاهانه بجنگد و شهید شود.
◇ خداوندا هر آنچه مصلحت و رضای تو درآن هست من راضیم، مگر هیهات منه الذله مولاحسین ابن علی از یادمان رفته است
#شهید_رحمتالله_احمدی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
چيزی را كه من در ايشان نيافتم، علاقه، توجه و فريفتگی به ماديات و زرق و برق دنيــا بود؛
زندگی بسيار سـاده ای داشت. بارها به من می گفت كه هيچ وقت خمس بدهـكار نمی شود و اصلا مهلت نمی دهد خمسی به گردنش بيفتد و سرماه از حقوقش به اندازه مخارجش برمی دارد و بقـيـه را در راه خــدا می دهـد.»
#شهید_عباس_بابایی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
ده روزی میشد که حسن گفته بود نیروهای شناسایی، جزیره را شناسایی کنند. اما هنوز این کار انجام نشده بود. علتش هم این بود که جریان آب شدت زیادی داشت و نیروها اذعان میکردند که جریان آب تند است و نمیشود از آب رد شد. اگر گرداب بشود، همه چیز را توی خودش میکشد. این مطلب به گوش حسن رسید و او از نحوهی پیشرفت کار حسابی ناراحت بود. نیروهای شناسایی را خواست و به آنها گفت: آخه این چه وضعشه؟ چرا نمیتونین کار رو تموم کنین؟ نیروها مجددا دلایل خود را بیان کردند. حسن خیلی جدی خطاب به آنها گفت: خب! میگین چه بکنیم؟ میخواین بریم سراغ خدا، بگیم خدایا! آب رو نگه دار، ما رد بشیم؟ شاید خدا روز قیامت جلوتونو گرفت و گفت: تو اومدی؟ اگه میاومدی ما هم کمک میکردیم؛ اون وقت چی جواب میدی؟ آنها گفتند: آخه گرداب که بشه همه رو ... . حسن اجازهی ادامه صحبت به آنها نداد و با عصبانیت پرید وسط حرفشان و فریاد زد: همهاش عقلی بحث میکنین! بابا! شما نیروهاتونو بفرستین، شاید خدا کمک کرد که حتما هم کمک میکنه. با این حرف حسن، دیگر صدایی از کسی در نیامد.
#شهید_حسن_باقری
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯