eitaa logo
برادر شهیدم♡
454 دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
4.6هزار ویدیو
118 فایل
ولی من با هر عکسی که ازش تو شهر میبینم دلم براش پر میکشه برای غریبیش برا تنهاییش برا مظلومیتش :) #شهید_حسین_اوجاقی #شهید_علی_خلیلی #شهید_مالک_رحمتی ارسال سوژه : @kosarraheli ادمین تبادل : @m_haydarii 🌿تبلیغات و خدمات: @hich_club
مشاهده در ایتا
دانلود
در سال۱۳۳۸در تهران زاده شد. پدر مهدی زین‌الدین کتاب‌فروشی داشت و او بیشتر اوقات فراغت خود را در دوران نوجوانی به فروش کتاب و کار در کتابفروشی می‌گذراند. وی در دوران دبیرستان به خاطر دفاع از امام و انقلاب از دبیرستان اخراج شد. پس از اخراج از دبیرستان، وی با تغییر رشته از ریاضی به علوم تجربی موفق به دریافت مدرک دیپلم تجربی گردید. در سال ۱۳۵۶ در کنکور سراسری دانشگاه‌ها شرکت کرد و موفق شد رتبه چهارم را در میان پذیرفته‌شدگان در دانشگاه شیراز، بدست آورد. اما برای دفاع از ناموس و وطن به همه چیز دنیا پشت پا زد و چه خوش درخشید درجبهه ها روحش شاد ، یادش گرامی🌷 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
6.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⊰•🕊🍃•⊱ شهید کیهانی وقتی فهمید کاملا در محاصره تکفیریهای داعشی است، «کمیلِ بابا، مقداد عزیزم، میثمِ گلم! از شما می‌خوام ولایی بمونید، ولایی بایستید؛ بسیجی، حزب الهی.... شادی روحش صلوات اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
همكار شهيد مقدم در مستند صعود می‌گوید ايشان در ماجراي قرآن سوزي در آمريكا بسيار ناراحت بودند و خاطرم هست آن روزي كه اين خبر اعلام شد ما وارد اتاق ايشان شديم و ديديم چراغ­‌ها را خاموش كرده­ اند و خيلی ناراحت و توي فكر بودند و برگشتند به ما گفتند: «تا زماني كه ما در موضع قدرت قرار نگيريم اين­ها ما را تحقير مي كنند.» 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
5.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سه مدافع حرم که در یک تانک به شهادت رسیدند💔💔💔 روایتی از سوختن تانک در محاصره تکفیری ها🔥 شهادت:۱۳۹۲/۳/۱۴ 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
✍نامه دردناک شهید رستمعلی آقا باباپور در هشتمین روز کمین، گلوله تک تیرانداز نشست وسط دو اَبروی رستمعلی و پیشانیش را شکافت. صدای یا زهرایش بلند شد و مغزش پاشید روی تنم و کیسه های کمین، با پشت سر آرام نشست روی زمین، سریع عکس گرفتم، به سه ثانیه نکشید که شهید شد. ناگهان از توی کانال یک نفر داد زد که رستمعلی نامه داری فرمانده نامه را گرفت و باز کرد، از طرف همسرش بود ، نوشته بود : رستمعلی جان، امروز پدر شدی، وای ببخشید من هول شدم، سلام عزیزم، نمیدونی چقدر قشنگه، بابا ابوالقاسم اسم پسرت رو گذاشته مهدی، عین خودته، کشیده و سبزه، کی میای عزیزم ؟ از جهاد اومده بودن دنبالت، می خوان اخراجت کنن، خندم گرفته بود.‏ مگه بهشون نگفتی که جبهه ای ؟ گفتن بخاطر غیبت اخراج شدی، مهم نیست، وقتی آمدی دوباره سر زمین ، کار می کنی، این یه ذره حقوق کفاف زندگیمون نمیده، همون بهتر که اخراجت کنن. عزیزم زود برگرد، دلم واست تنگ شده..🕊🕊🕊💔🥀🥀🥀 قرآن کریم «گمان نکنید شهدا مرده اند بلکه زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی میخورند» ♡شادی روح♡ ♡تمام شهدا♡ ♡ صلوات محمّدی♡🌿💔 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
خواستند ما را دفن کنند غافل از آنکه ما بذر بودیم 🌹 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
شهیدی که سرش در دامن حضرت فاطمه زهرا(س) گذاشت😢😭😭 طلبه شهید مهدی نظیری با دوستاش در حال بازگشت از عملیات قدس ۳ توی خاک دشمن بود که گم می شود و بالاخره زیر گرمای ۵۰ درجه تابستان جنوب براثر تشنگی شهید می شود. شهید رضا پورخسروانی نقل می کند که سرمهدی تشنه لب را روی زانو گذاشته بودم.دیدم  لب مهدی به هم می خوره. گوشم را نزدیکش بردم،گفت: آقا رضا سرم را روی زمین بزار زمین…. بعدها خوابش را دیدم.مهدی با لباسی یک پارچه از نور با لبخند کنارم آمد و گفت: حضرت زهرا(س) می خواست سرم را به دامن بگیرد، واسه همین از شما خواستم سرم را از روی زانوت زمین بزاری!… آیت الله دستغیب درموردش میگه که خوابش رو دیدم. عمامه بر سرش بود و گفت ما روزی دوساعت پیش رسول الله میریم وآقا به همون درس میده… 🇮🇷🇵🇸 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
✍عکس ماندگار سردار شهید حاج احمد امینی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید عبدالمهدی جعفر بیگی... 🔹دست نوشته شهید عبدالمهدی جعفر بیگی... 🔸خداوندا من از اعمال خود بسیار می ترسم نمی ترسم ز کس از زشتی کردار می ترسم... 🔹تو فرمودی که باشد مجرمین را جای در آتش نما عفوم نما عفوم که من از نار می ترسم... 🔸تو فرمودی که شیطان دشمن نوع بشر باشد خداوندا من از این دشمن مکار می ترسم... 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
6.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایت پدر شهید دشت‌پوری از خوابی که شهید قبل شهادتش تعریف کرد ▪️ایشون در حادثه اخیر تروریستی در سیستان و بلوچستان شهید شدند 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
🍂 لبخند زیبای شهید محمد رضا حقیقی هنگام خاکسپاری وقتی صلوات مردمی که برای تشییع پیکر محمد رضا حقیقی آمده بودند تمام شد ، پیکر شهید به آرامی از داخل تابوت درون قبر قرار داده شد. لحظاتی بعد محمد رضا آرام تر از همیشه درون قبر خوابیده بود. تا این لحظه همه چیز روال عادی خود را طی می کرد. اما هنوز فرازهای اول تلقین تمام نشده بود که عموی شهید فریاد زد: «الله اکبر! شهید می خندد!» او که خم شده بود تا برای آخرین بار چهره ی پاک،آرام ونورانی محمد رضا را ببیند، متوجه شده بودکه لب های محمد رضا در حال تکان خوردن است و دو لب او که به هم قفل و کاملاً بسته شده بود ، درحال باز شدن و جدا شدن است و دندان های محمدرضا یکی پس از دیگری در حال نمایان و ظاهرشدن است. عموی او می گفت: ابتدا خیال کردم لغزش حلقه های اشک در چشمان من است که باعث می شود لب های شهید را در حال حرکت ببینم، با آستین، اشک هایم را پاک کردم و متوجه شدم که اشتباه نکردم. لب های او در حال باز شدن بود و گونه های او گل می انداخت. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
🌹 تنهایی به راه افتادم. به رغم درد کمر و پادرد، تا پشت خاکریزهـا را دویدم و یک جعبه نارنجک برداشته به راه افتادم. 🌷 در راه یک بار دیگر به پیکـر پاک فـروزانفر برخوردم. جعبه را گذاشتم زمین و لحظاتی را در کنارش، فـارغ از خـود و زمـان و مکـان، نشستم. صمـیمی تـرین لحــظه بـرای درک شهــادت. فروزانفر از هنگام حیاتش هم مهربان تر شده بود. اندکی احساس آرامش کردم. دستمالی که به گردنش بسته بود به رسم تبـرک و یادبود از گردنش باز کردم و پیش خود نگـه داشتم. 🌹 بعد از گذشت سـالها هنوز بوی شلـمـچـه را میدهد.... 📚 زنده باد کمیل / محسن مطلق 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯