🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#آن_شب_دشمن_خیلی_کمکم_کرد!!
🌷در عمليات كربلاى ۵، راننده بولدوزر بودم. يک روز بـا تعـدادى از بچههاى جهاد سخت مشغول كـار بـوديم و متوجـه روشـن شـدن هـوا نشديم. با سنگر كمين عراقیها تنها پنجاه متر فاصله داشـتيم و اگـر آنهـا متوجه حضور ما میشدند، خيلى راحت با كلاشينكف میتوانستند همـه ما را بزنند. يكى از بچهها كه تازه متوجه روشـن شـدن هـوا شـده بـود، گفت: بچهها صبح شده! ما كاملاً در تيررس دشمن قرار داريم، سريع به سمت راست حركت كنيد. همگى كارمان را رها كرده و سريع از آنجا دور شديم. كارمان تقريباً تمام شده بود. به همين دليل شبِ بعد منطقه را عوض كرده و در قسمتى ديگر شروع به زدن خاكريز كرديم.
🌷....آن شب هم اتفاقى نيفتاد. اما شب سوم يك خمپاره جلـوى بولدوزر من به زمين خورد و من دچار موج گرفتگى شدم. از ماشين پيـاده شـدم، اما نمیفهميدم به كدام قسمت میروم. هوا تاريـك بـود و مـن جـايى را نمیديدم. به خاطر شدت موج گرفتگى اصلاً نمیفهميدم كجـا هـستم و كجا بايد بروم! همينطور حيران و سرگردان وسط جاده ايستاده بودم كه دشمن منور زد. من در نورِ منـور، مـسير را شناسـايى كـرده و بـه سـمت نيروهاى خودى رفتم. آن شب، منور دشمن خيلى كمكم كرد.
#راوى: رزمنده دلاور رضا توسن
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
#ازدواج_شهدایی
🌷شهید والامقام حمید ایرانمنش🌷
🦋 من و حمید به کمترین چیزها راضی بودیم .
به همین خاطر بود که خریدمان، از یک دست آینه وشمعدان و حلقه #ازدواج بالاتر نرفت!
برای مراسم، پیشنهاد کردم غذا طبق رسم معمول تهیه شود که به شدت مخالفت کرد!
🌷گفت: کیو گول می زنیم، خودمون یا بقیه رو؟
اگر قراره مجلسمون رو این طوری بگیریم، پس چرا خریدمون رو اونقدر ساده گرفتیم؟!
مطمئن باش این جور بریز و بپاش ها اسرافه و خدا راضی نیست.
تو هم از من نخواه که بر خلاف خواست خدا عمل کنم.
🔷با این که برای مراسم، استاندار، حاکم شرع وجمعی از مسئولین کرمان آمده بودند، نظرش تغییری نکرد وهمان شام ساده ای که تهیه شده بود را بهشان داد!
🌷حمید می گفت: شجاعت فقط توی جنگیدن و این چیزها نیست .
شجاعت یعنی همین که بتونی کار درستی رو که خلاف رسم و رسومه، انجام بدی.
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
🍂در خانه ها نبودنت احساس می شود؛
خالیست جای عکس تو بین اتاق ها...
🍂برگرد بی تو کل جهان نامنظم است؛
خوش کرده ایم دل به همین اتفاق ها...
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
🌼🌹🍃🌻🌷🌻🍃🌹🌼
🌹 خاکریز خاطرات (عمل جراحی بدون بیهوشی)
✅ دکتر منوچهر دوایی پزشک امام خمینی(ره)
به همراه دکتر کلانتر هرمزی پای مصطفی را عمل کردند.
🏨 دکتر هرمزی تعریف میکرد:
💥«یک ترکش قوزک پای چپ و یک گلوله ران راستش را مجروح کرده بود؛
دیدیم همهی تختها پر است؛
بالاخره تختی پیدا کردیم
و چون داروی بیهوشی وجود نداشت،
دکتر چمران را بدون بیهوشی
عمل کردیم!»
❓یک دفعه دکتر دوایی گفت:
«ببین دکتر چمران در چه وضعی است؟»
❗️من سرم را برگرداندم و دیدم فک دکتر چمران تکان میخورد؛
گفتم:
⁉️«آقای چمران درد که ندارید؟»
🌷 گفت:
«آقایان به کار خودشان مشغول باشند،
و بگذارند من هم کار خودم را بکنم.»
♦️ او با آن حالت در حال ذکر گفتن بود؛
این ذکر گفتن دکتر چمران
همیشه برای من یک درس
و یادگار بود
که چگونه دکتر با آن درد بسیار زیاد عمل،
هیچ آه و نالهای نمیکرد و این توانایی،
تنها از مردان بزرگ حق تعالی میسر است.
🎤 راوی: دکتر عبدالجلیل کلانتر هرمزی
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
آنچه تلخ و اسفبار است این است که شیعه چه بد با غیبت مولایش خو کرده است ؛ چه ناجوانمردانه بریدن از مولا برایش عادت شده است. چه بیمعرفتیم ما که اصل کل خیر برایمان فرعی شده است.
#شهید_حجتالله_رحیمی
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
💌 #کــلامشهـــید
🌱ابراهیمبهتنهاچیزیکهفڪرنمیڪرد
مادیاتبودوهمیشهمیگفت:
روزۍراخدامیرساندبرڪتپولمهماست
ڪاریهمکهبراۍخداباشد
برڪتدارد..
#شهیدابراهیمهادۍ🌷🕊
صبحتون شهدایی❣
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
5.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📻 خاطرهای شنیدنی از سفر سردار شهید حاج حسین خرازی به مشهد مقدس به روایت احمدرضا واعظ
#شهید_حاج_حسین_خرازی
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
🌱بهار از پشت چشمان تو ظاهر میشود روزی
زمین با ماه تابانت، مجاور میشود روزی...
🌱تو باقیماندهی حقی،به زیتون و زمان سوگند
تمام عصرها باتو، معاصر میشود روزی...
#سلاممولایمن
#امام_زمان♥
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
💌 #کــلامشهـــید
🌱شهید محمدرضا تورجی زاده:
مردم هر وقت کارتون جایی گیر کرد، امام زمانتون رو صدا کنید یا خودش میاد، یا یکی رو میفرسته که کارتون رو راه بندازه...
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
-میگفت:
شهادتهدفنیـســت ... !
هدفاینکـهعَلَمِاسلامروبــه
اسمامـٰامزمان«عج»بالاببریــد
حالـااگـهوسطاینراهٔشهـیدشـدید
فدائسرِاسلــام!'
شهادت: ۱۳۹۰/۱۲/۱۸
#شهیدحجتاللهرحیمی
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
اتاقش یک قفسه کتابی داشت که دیگر جوابگوی حجم کتابهایش نبود.
پیشنهاد دادم که در اتاقش یک کمد دیواری درست کند تا بزرگتر باشد،
به همین منظور قفسه کتاب را خالی کرد و کتابها چند ماهی در گوشه اتاق جمعآوری شده بود.
من یک روز به شوخی به او گفتم که اگر برایت اتفاقی بیفتد، اینجا میخواهیم مراسم برگزار کنیم، اینطوری که نمیشود؛
کمد را درست کن و این کتابها را از روی زمین جمع کن.
همان روز رفت و سفارش طبقات کمد را داد و تا صبح در حال اندازهگیری و نصب طبقات آن بود.
فرش اتاقش را هم شسته بود پسرم رسول مهیای رفتن بود.🥺💔
#شهیدرسولخلیلی
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
🔴 استوری همسر شهید باب الخانی
🔹خانواده شهدا مثل خود شهدا بزرگوارند و دل بزرگ و بخشنده دارند.
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯